وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

دکتر جمشید پژویان: تکیه به اقتصاد داخلی

اگر کشور با تشدید محدودیت­‌های خارجی روبه‌رو شود و نتوانیم نفت بفروشیم از آنجا که نفت حدود یک‌چهارم از تولید ناخالص کشور را تشکیل می‌­دهد لذا به‌طور کلی روی رشد اقتصادی تأثیر می‌­گذارد. از طرفی دیگر به‌دلیل وابستگی بودجه به درآمدهای نفتی بودجه کشور دچار مشکل خواهد شد. یک بخشی از تأثیرگذاری تحریم‌ها بستگی به مدت زمان آن دارد. به‌بیان دیگر، کوتاه‌مدت یا بلندمدت بودن آن بر میزان و سطح تأثیرگذاری تحریم‌ها مؤثر است. در کوتاه‌مدت واردات کالاهای نهاده‌ای و سرمایه‌ای با مشکل روبه‌رو می‌شود، مسلماً قیمت ارز افزایش و ارزش پول ملی کاهش می‌یابد. از طرف دیگر بر قیمت فلزات گران‌بها تأثیر می‌گذارد. راه‌های مختلفی برای کاهش این چالش‌ها وجود دارد. یکی از این راه‌ها صادرات محصولاتی است که بخشی از آن به نفت وابسته است.از طرف دیگر شاه‌کلید حل مشکل، توجه و تکیه به اقتصاد داخلی است. هرچند که ممکن است در این زمینه فشارهایی نیز بر دولت وارد شود ولی دولت چاره‌ای جز تکیه بر اقتصاد داخلی ندارد. منظور از اقتصاد بدون نفت این است که اقتصاد بدون صادرات نفت است. این اقدام بسیار دشوار است، چون در سال‌های اخیر که فرصت داشتیم با اصلاح ساختارها وابستگی به صادرات نفت را کاهش دهیم، این کار را نکردیم این کار شدنی است ولی زحمت زیادی می‌خواهد. در کوتاه‌مدت چاره‌ای جز این نداریم که خود را با شرایط تطبیق دهیم. در میان‌مدت و بلندمدت باید به‌سمت اقتصاد متکی به داخل حرکت کنیم و با اصلاح ساختار و بهبود شرایط زمینه را برای ارتقای تولید داخل فراهم نماییم. همچنین یکی از اصلاحات اساسی که باید در دستور کار قرار دهیم، اصلاح قیمت‌های نسبی است. این کار را باید 30 سال پیش در دستور کار قرار می‌دادیم، بارها در این خصوص تذکر داده‌ام. اگر فاز اول قانون هدفمندی یارانه‌ها به‌درستی اجرا می‌شد و اشتباهات در اجرا وجود نداشت، الآن شرایط بهتری برای ادامه این قانون داشتیم. چند دهه است که بارها گفته‌ام برای اصلاح نظام مالیاتی باید پایه مالیاتی افزایش یابد. مالیات بر مجموع درآمد باید در اقتصاد کشور عملیاتی و اجرا گردد. همچنین مالیات‌های محیط زیستی باید وضع گردد. اصلی‌ترین اصلاح به‌نظر من اجرای مالیات بر مجموع درآمد است که از این طریق دولت می‌تواند درآمد بالایی را کسب نماید. یکی دیگر از مشکلات اقتصادی کشور، فرار مالیاتی است که سهم قابل توجهی در اقتصاد دارد. دولت برای افزایش سهم مالیات باید به این مسئله توجه و با آن مقابله نماید. مسئله بعدی اقتصاد زیرزمینی است که به همین سبب بسیاری شامل مالیات نمی‌شوند. به‌اعتقاد من شاه‌کلید حل مشکل، توجه و تکیه به اقتصاد داخلی است. هرچقدر به تولید ملی تکیه شود، به همان اندازه می‌توان پایه‌ها و مشکلات اقتصادی کشور را بهبود و اصلاح کرد. محور اصلی اقتصاد مقاومتی نیز همین موضوع است، یعنی با تکیه بر توان تولید داخل می‌توان اقتصاد کشور را در مقابل تهدیدات مصون نگه داشت. برای تحقق اقتصاد مقاومتی نیز بهترین کار افزایش کارآیی در اقتصاد ملی است. بایستی کارآیی اقتصاد را افزایش دهیم. ساختار اقتصادی باید اصلاح شود. در همین راستا اصلاح قیمت‌های نسبی نیز باید در دستور کار قرار گیرد.

انگیزه

این روزها همه‌اش دارم فکر مى‌کنم «انگیزه» چه موهبت بزرگیه. انگیزه که داشته باشی، میخوای هر جوری هست برسی به هدفت، دلت میخواد موانع رو از پیش پات برداری، دوست داری تو مسیری که انتخاب کردی جلو بری و موفق بشی.

ولی واقعاً انگیزه رو چطور میشه به دست آورد؟ یه نیروی درونیِ خودبخودیه یا یه عامل بیرونی که باید گشت و پیداش کرد؟ راحت میشه گیرش آورد یا برای به دست آوردنش باید سعی کرد، زحمت کشید؟

در مورد من، انگیزه یه جور نیروی محرکه قویه که وابستگی زیادی به هدف و بینش و عملکردم داره.

اگه هدف امکان‌پذیری داشته باشم و با تمام وجود بخواهم به دستش بیارم و شرایط هم تا حدی مهیا باشه و مشوق هم داشته باشم و مانع خاصی هم نباشه، بله در این صورت، انگیزه زیادی دارم که راه بیفتم و قدم بردارم و جلو برم.

میگم شرایط و موانع برای اینکه اینها دو تا سنگ بزرگن که به همین راحتی نمیشه ازشون گذشت.

خیلی‌‌وقتها انرژی زیادی داری و واقعاً دلت میخواد راه بیفتی و دست به کاری بزنی که به هدفت نزدیکتر بشی، ولی آدمای دور و بر سنگ میندازن، بدجور هم میندازن. همون اول کار، تمام سعیشون رو می‌کنن هدفت رو کوچیک و بی‌ارزش جلوه بدن و آرزوت رو بچگانه و خام.

اگه اهمیت ندی و راه خودت رو بری و کار خودت رو بکنی، شروع مى‌کنن سنگ انداختن. اگه مثلاً باید هزینه‌ای برای هدفت پرداخت کنی، همین راه آب رو می‌بندن و چنان میندازنت تو هچل که دو برابر زمانی که در نظر گرفتی، معطل همین قدم اول بشی.

اگه باید درس بخونی، کاری می‌کنن که حتی یک دقیقه هم وقت پیدا نکنی یه کتاب ورق بزنی، چه برسه به درس خوندن.

اگه به آخر هفته‌هات احتیاج داری تا رو کار و هدفت تمرکز کنی، آخر هفته‌ها رو ازت می‌گیرن.

خلاصه که دیگران، غریبه و آشنا، موانع مهمی‌ان که انگیزه رو همون اول کار ضعیف می‌کنن و اصلاً می‌کشن، طوری که با خودت بگی: «ولش کن، هر کاری کردم نشد، نمیشه دیگه» و آرزو و خواستت رو رها کنی.

اما اگه آدمای سنگ‌انداز نباشن و شرایط هم مهیا باشه، اولین حسی که آدم رو به سعی کردن و زحمت کشیدن و جلو رفتن تشویق می‌کنه، همین انگیزه است.

بهت خلاقیت و قدرت تفکر میده، بهت امید میده و باعث میشه به آینده خوش‌بین بشی. به کارهات نظم میده، بهت نیروی راه رفتن و کار کردن میده و از همه مهمتر بهت شادی و رضایت میده.

انگیزه خیلی حس خوبیه، بهت بال و پر پرواز میده و دنیای رنگارنگی رو برات تصویر مى‌کنه که با سعی و زحمت خودت شکل می‌گیره.

امیدوارم همه کسایی که هدفی دارن، انگیزه رسیدن بهش رو هم داشته باشن. آمین.

 

اندرحکایت باخت تیم ملی فوتبال

 در جامعه شناسی ورزش کارکردهای مختلفی برای ورزش و از جمله فوتبال قائلند اساسا ورزش های تیمی مانند فوتبال شعاع اثرگذاری گسترده ای بر جامعه و افراد آن دارند از یکسو سوپاپی برای تخلیه هیجانات منفی جوانان و  نوجوانان بوده و از سوی دیگر زمینه ای برای ایجاد انسجام و یکپارچگی ملی است چرا که این تیم بعنوان نماینده یک دولت - ملت با شناسنامه واحدی پا بر عرصه رقابت جهانی می گذارد در شرایطی که باید از حداکثر ظرفیت چنین فرصت های ایجاد نشاط عمومی حداکثر بهره مندی می شد تبدیل به یک تراژدی اسفناکی شد که مدتها اثار و پیامدهای منفی آن براحتی فراموش نشده و کما کان  به احساس بیگانگی نوجوانان و جوانان را با ورزش ملی را رقم خواهد زد.  سوا از محتوا و شکل بازی ( گرچه خیلی صحبت ها می توان در این زمبنه ارائه کرد اما صلاح بر اسن است که اهل فن در این زمینه قلم بزنند و ما خود را شایسته این جایگاه نمی دانیم ) نقش برجسته رسانه ملی در پوشش و اطلاع رسانی از دوجهت قابل بررسی است یک وجه این نگاه چگونگی اطلاع رسانی بود رسانه ملی  بقول طرفداران مطالعات فرهنگی ورزش فوتبال را که اساسا یک ورزش مردانه است با اضمحلال و تلاشی جنسیتی و سنی تبدیل به یک ورزش همه سنی و همه جنسی کرده است یعنی هم محبوب مردان و جنس مذکر است و هم محبوب زنان و دختران البته هم مخاطبینی در بین کودکان دارد و هم بین علاقمندانی بین سالمندان . لذا در برد و باخت تیم ملی هم همه این افراد از کودک و نوجوان تا جوان و سالمند  آسیب می بینند و مطلب دیگر دامن زدن به این همه التهابات و هیجان سازی  است ایا نمی شد خیلی عادی از کنار این بازی ولو بین المللی می گذشتیم و به یک دغدغه ملی تبدیلش نمی کردیم آیا درصورت وجود گزینه های دیگر ( اهمیت دادن به بازی های دیگر و پرداخت نه چندان فرسایشی به اهمیت این بازی  توسعه اوقات فراغت نوجوانان و جوانان نه لزوما از طریق فوتبال بلکه امور دیگر) سطح انتظارات عمومی از عملکرد تیم ملی اینقدر بالا می بود ؟ بالاخره هیجان سازی همانند همه عناصر اجتماعی دارای کارکردهای مثبت است و هم کارکردهای منفی . و خدا می داند اثار هیجانی این باخت ناراحت کننده بر روح و روان فردی و اجتماعی چقدر تاثیر خواهد داشت  برخورد جهت دار رسانه ملی که البته سناریوی همیشگی هم هست گویا دست بردار این موضوع هم نیست کاش برخورد  این رسانه با بازی جام آسیا همانند هر اتفاق دیگر  کاملا بیطرفانه می بود تا اینقدر توقعات ملی را از یک تیم ضعیف فعلی اینقدر بالا نمی برد بالاخره توقعات فزاینده و صعودی پیامد ناخودآگاه تخریبی و فرسایشی هم دارد نمونه اش احساس ناراحتی و دلمردگی در جامعه است ولو اینکه اثار این باخت و به تبع آن ناراحتی عمومی کوتاه مدت و چند روزه هم باشد . همه ما چون درگیر هیجانات رسانه ای شدیم دوست داشیم تیم ملی برنده تیم باشد اما با توجه به عملکرد ضعیف تیم ملی فوتبال در بازی های قبلی و تکنیک و تاکتیک بهتر تیم مقابل (عراق ) اگر قدری عاقلانه و منصفانه نگاه کنیم انصافا برد حق عراقی ها بود چون نظم و انضباط تیمی بمراتب بهتری از ما داشتند و این دقیقا بازتاکیدی است بر اینکه مدیریت علمی تعیین کننده سرنوشت تیم است نه اینکه  دنبال بهانه بگردیم و گناه باخت را طبق قاعده باخت های همیشگی باه گردن این و آن و داور و گرمای هوا و شرجی بودن هوای استرالیا بندازیم به زعم بنده مادامیکه برخورد علمی و بدور از هیاهو با برد و باخت های ورزشی نشود این سناریو تکرار خواهد شد  فراز و  نشیب بازی ها و اینکه قابل  پیش بینی نیست بر سبیل هیچ منطقی راست نیست و  این نه  به ماهیت این بازی بلکه به کنشگران آن یعنی تیم و کادر مدیریتی و بازیکنان آن بر می گردد فراموش نکنیم زمانی این پیش بینی سخت و دشوار است که رقیب تیم قوی باشد و شرایط بازی و قدرت مصاف دو تیم مقابل بالسویه باشد عملکرد قوی و منطقی تیم ملی عراق که در شرایط بحرانی و جنگ زده بسر می برد و کلیت جامعه در یک شرایط سیاسی پر التهاب بسر برده و شاهد جنگ های داخلی و قومی و حملات داعش شده است اما تیم فرستاده شده به جام اسیایی اینقدر با ذکاوت بازی ارائه می دهد و از همان دقایق اول افسار بازی را با مدیریت عالی بدست می گیرند به تحلیل نیاز دارد نیار به تحلیل وانشناسی جمعی و تیمی  و  متقابلا باید تحلیل ها را به جهت سمت و سو دارد  که براستی چرا در ضربات پنالتی وجود داروازه بان تیم ملی ایران (حقیقی ) با نبودش فرقی نمی کرد  نیاییم باخت را به اخراج یک بازیکن و 10 نفره شدن تیم ملی نسبت دهیم گرچه ما منکر تاثیر بار روانی این اخراج نیستیم اما منطق حکم می کند به همه عوامل و شرایط نگاه کنیم و دچار " جزئی نگری و تقلیل گرایی روش شناختی " نشویم نیاییم عملکرد باخت تیم ملی را به اخراج یک بازیکن توسط داور و یا عملکرد کی روش مربی و مسائل کم اهمیت دیگر نسبت دهیم تا کی باید با طرح بهانه های مختلف ناکارامدی سیستمی یک تیم را پشت بهانه های بی مورد و غیر منطقی پنهان کنیم .

و بلاخره طرح یک سوال مهم :

براستی چه کسی پاسخگوی سرکوب احساسات پاک نوجوانان و جوانان کشور باید باشد که فارغ از هر نوع اسباب فراغتی تنها دغدغه شان با دربی های بین المللی است ؟ چه کسی باید تاوان افسردگی ها و راهی بیمارستان شدنی های نوجوانان و جوانان این مرز بوم باشد که تنها دلگرمی شان پایان تراژیک و زودهنگام بازی های تیم ملی در استرالیا است و تیم ملی ؟ فدراسیون فوتبال ؟ مسئولین وزارت ورزش و ...؟  دریغ از احساس اندک مسئولیت مدنی در مسئولین ورزش صد افسوس نه محاکمه ای نه پیگردی و نه ... !

دفاع لوران بلان از بازی ندادن به زلاتان

پاریس سن ژرمن شب گذشته در جام حذفی فرانسه، در غیاب زلاتان ابراهیموویچ و در یک بازی پرانتقاد موفق شد با نتیجه 2-1 بوردو را شکست دهد و به دور بعد صعود کند.

دفاع لوران بلان از بازی ندادن به زلاتان

 Laurent Blanc / Paris-SG.blogfa.com

پاریس سن ژرمن در این فصل نتایج چندان خوبی کسب نکرده و پایین تر از لیون و مارسی در جدول لوشامپیونه قرار دارد. با وجود گلزنی کاوانی و پاستوره در بازی شب گذشته و صعود پی اس جی به دور بعد، لوران بلان همچنان زیر تیغ تیز انتقادات قرار دارد.

بسیاری از خبرنگاران در پایان بازی، استراحت دادن به زلاتان را زیر سوال بردند اما بلان از تصمیم خود دفاع کرد. او در نشست خبری گفت:" من تصمیم داشتم تا به برخی بازیکنانم در این بازی استراحت بدهم و زلاتان نیز یکی از آنها بود. دوست دارم زلاتان در هفته های پرفشار پیش رو، در بهترین شرایط بدنی قرارداشته باشد و به همین دلیل به او استراحت دادم. امیدوارم تصمیم من به نفع او باشد و زلاتان را همچنان آماده در بازی های آینده ببینیم. تقویم ماه فوریه، تقویم فشرده ای است و در آن ماه، بازی های سنگینی از جمله یک هشتم لیگ قهرمانان را در پیش داریم. می خواهم آن موقع، همه بازیکنانم در بهترین شرایط بدنی قرار داشته باشند. در مقابل بوردو مهم صعود به مرحله بعد بود و نه چیز دیگری. خوشحالم که به هدفمان رسیدیم."

 

رهبران جهادی و رویای کسب قدرت با کودتا

تاریخ افغانستان تقریبا تمام ورق هایش را با واژه ها و  اصطلاحات از قاموس جنگ، نفرت، خشونت، تعصب، تبعیض، فساد و انحصار تحت لوای " جهاد"و " غیرت افغانی" به رخ جهانیان می کشاند. جهاد یک امر مقدس است و مجاهدین اجر عظیم مادی و معنوی را کسب میکند. اصطلاح "جهاد" در جمع آن دسته مصطلحات خاص جای گرفته که مترادف آن در سایر زبانها موجود نیست. چون منحصرا برای اسلام بوده و در کتاب مقدس مسلمانها ذکر شده است. اما؛ زمان و مکان، عناصر و لشکر آن شرایط خاص خود را دارد. هدف از جهاد، دفاع از مقدسات، حفظ ارزشهای مادی و معنوی، حراست از سرزمین، حمایت و نگهبانی از اتباع به معنی کلی آن از خطر حمله دشمن از طریق جنگ میباشد. یعنی کاربرد ابزارجنگی توسط نظامیان و فعالیتهای اشخاص ملکی هم از طریق نظامی و هم غیر نظامی.در کشورهای غیر اسلامی، خصوصا غرب، اجرای اعمال فوق تحت نام " حق و تکلیف" طرفین قرارداد اجتماعی صورت میگیرد. به این مفهوم که دولتها مکلف به تامین "حقوق" اتباع میباشد. در مقابل اتباع "مکلفیت"دارد تا وجایب خویش را ادا نمایند. درین وضعیت امنیت مردم تأمین، حقوق شان حفاظت و خدمات برای شان ارایه می گردد. فلسفه وجودی دولت و ملت جزء تحقق این امر چیزی دیگری نیست.

افغانستان در یک مقطع خاص از تاریخ، حرف و حدیثهای از جهاد را مشق و تمرین کردند و عده ای هم القاب "مجاهد"و "غازی" را کسب کردند. هر چند نفس جهاد را در افغانستان نفی نمیکنم ولی فرآیند و نتیجه آن را یک عمل انجام شده تحت نام "جهاد" به صلاح این مردم و مرزو بوم نمیدانم. اما و اگر های وجود دارد که قابل تامل بوده وبحث دیگری را ایجاب میکند. جهاد انحصاری نیست و لقب مجاهد آب روان برای پاکی آلودگی ها شمرده نمیشود. آنطوریکه پیامبر اسلام جهاد اکبر و جهاد اصغر را مطرح کرده بود در این مسئله خلاصه میشود. به این معنی که لقب واقعی مجاهد به علمبرداران مبارزین پیروز در نبرد با جهاد نفس بیشتر صدق میکند تا به این رهبران که حال و احوال شانرا بعد از جهاد، زمان جهاد و قبل از جهاد را همه میدانند. آن مرحله گذشت و افتخار آن نیز منحصر به افراد خاص نیست تا اکنون از آن به عنوان حربه فشار برای رسیدن به قدرت استفاده کنند. رهبران احزاب سیاسی در شرایط کنونی سخنی برای رسیدن به قدرت دارند. چون هم تشکیلات دارند و هم نیرو برای مبارزات سیاسی. یعنی از آدرس یک جریان حرف میزنند و از آن طریق کسب قدرت را مقدور میدانند. اینکه برنده باشد به قدرت برسد و یا بازنده باشد در اپوزیسیون قرار گیرد بحث جداست. ولی به هرحال نتیجه مبارزات را به دست می آورند و در هردو حالت جایگاه قانونی و تثبیت شده خویش را دارند. جدا از اینکه وضعیت احزاب و جایگاه رهبران آن در تعاملات چه بوده و چه خواهد بود. این رهبران همیشه از خرد و عقلانیت استفاده کرده مردم را مدیون مبارزاتش نمیسازند. این رهبران را باتوجه به شرایط فعلی و اعمال نسبتا شایسته آن باید ستود. چون جهاد را حربه فشار برای کسب قدرت و حق ایجاد نابسامانی در کشور نمیدانند. اما در مقابل، برخی از اشخاص که هنوز هم لقب جنگ سالار دارند رویای رسیدن به قدرت را از طریق مختل ساختن نظم اجتماعی و مخدوش کردن روحیه همزیستی در ذهنش پرورش میدهند. که نه تنها حق قانونی شان نیست بلکه توهین به جهاد و حتی اسلام است. آیا جهاد کردن به مفهوم رسیدن به قدرت است؟ قطعا که نیست!

در شرایط فعلی که دغدغه تشکیل کابینه حکومت وحدت ملی بر مبنای مشارکت سیاسی و حضور جریانهای سیاسی با تناسب شعاع وجودی شان ذهن کوب هر فرد شده، عده ی که هیچ نقش نداشتند یا مبارزه درست و عقلانی نکردند خود را میراث دار جهاد دانسته و خواهان تثبیت جایگاه خویش اند. به این اشخاص باید گفت که به جای استفاده از جهاد و مجاهد، پلان کودتا و به تعبیرخودشان به "کوه بالاشدن"، در زمان مبارزات سیاسی جدیت بیشتر به خرچ میدادید. در ضمن کاری را باید انجام میدادید که حد اقل برجسته ساختن آن موجه میبود. جهاد کردن در آن وقت برای همان دوره بود. حال اگر جهاد کردن معیار مشارکت و احراز کرسی در حکومت باشد، هر خانواده افغانستان سهم داشتند و فعلا باید مدعی وزارت باشند. که یک امر کاملا غیر منطقی است. اگر شما آقایان واقعا جهاد را افتخار میدانید، به ارزشهای کسب شده آن احترام بگذارید. اگر سایر افراد را تابعین این کشورمیدانید اجازه بدهید که آنها هم وارد عرصه شوند تا خدمت کنند. دیگر نه کودتا و جهاد جایگاه دارد و نه مجاهدبودن توجیه برای وزیر شدن. پس خواب خیال آن را از سر دور نموده و راه مبارزات سیاسی را به شیوه عقلانی از طریق نهادها و جریانهای قانونی آن پیش رو گیرید. چون در آن هم مصلحت شماست و هم خیر ملت. امید بیشتر از این، واژه های مقدس را با اعمال بی مورد تان آلوده نسازید. فعلا وضعیت طوری دیگر است و ذهنیت مردم هم متفاوت از دیروز. حد اقل واقعیت های عینی جامعه را میدانند. شاید مبارزه با تروریزم و گروه های دهشت افگن، مناسبتر از به کوه بالا شدن در مقابل دولت و ملت باشد که هرروز سربازانش را برای آرامش ما قربانی میدهد.