وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

رهبران جهادی و رویای کسب قدرت با کودتا

تاریخ افغانستان تقریبا تمام ورق هایش را با واژه ها و  اصطلاحات از قاموس جنگ، نفرت، خشونت، تعصب، تبعیض، فساد و انحصار تحت لوای " جهاد"و " غیرت افغانی" به رخ جهانیان می کشاند. جهاد یک امر مقدس است و مجاهدین اجر عظیم مادی و معنوی را کسب میکند. اصطلاح "جهاد" در جمع آن دسته مصطلحات خاص جای گرفته که مترادف آن در سایر زبانها موجود نیست. چون منحصرا برای اسلام بوده و در کتاب مقدس مسلمانها ذکر شده است. اما؛ زمان و مکان، عناصر و لشکر آن شرایط خاص خود را دارد. هدف از جهاد، دفاع از مقدسات، حفظ ارزشهای مادی و معنوی، حراست از سرزمین، حمایت و نگهبانی از اتباع به معنی کلی آن از خطر حمله دشمن از طریق جنگ میباشد. یعنی کاربرد ابزارجنگی توسط نظامیان و فعالیتهای اشخاص ملکی هم از طریق نظامی و هم غیر نظامی.در کشورهای غیر اسلامی، خصوصا غرب، اجرای اعمال فوق تحت نام " حق و تکلیف" طرفین قرارداد اجتماعی صورت میگیرد. به این مفهوم که دولتها مکلف به تامین "حقوق" اتباع میباشد. در مقابل اتباع "مکلفیت"دارد تا وجایب خویش را ادا نمایند. درین وضعیت امنیت مردم تأمین، حقوق شان حفاظت و خدمات برای شان ارایه می گردد. فلسفه وجودی دولت و ملت جزء تحقق این امر چیزی دیگری نیست.

افغانستان در یک مقطع خاص از تاریخ، حرف و حدیثهای از جهاد را مشق و تمرین کردند و عده ای هم القاب "مجاهد"و "غازی" را کسب کردند. هر چند نفس جهاد را در افغانستان نفی نمیکنم ولی فرآیند و نتیجه آن را یک عمل انجام شده تحت نام "جهاد" به صلاح این مردم و مرزو بوم نمیدانم. اما و اگر های وجود دارد که قابل تامل بوده وبحث دیگری را ایجاب میکند. جهاد انحصاری نیست و لقب مجاهد آب روان برای پاکی آلودگی ها شمرده نمیشود. آنطوریکه پیامبر اسلام جهاد اکبر و جهاد اصغر را مطرح کرده بود در این مسئله خلاصه میشود. به این معنی که لقب واقعی مجاهد به علمبرداران مبارزین پیروز در نبرد با جهاد نفس بیشتر صدق میکند تا به این رهبران که حال و احوال شانرا بعد از جهاد، زمان جهاد و قبل از جهاد را همه میدانند. آن مرحله گذشت و افتخار آن نیز منحصر به افراد خاص نیست تا اکنون از آن به عنوان حربه فشار برای رسیدن به قدرت استفاده کنند. رهبران احزاب سیاسی در شرایط کنونی سخنی برای رسیدن به قدرت دارند. چون هم تشکیلات دارند و هم نیرو برای مبارزات سیاسی. یعنی از آدرس یک جریان حرف میزنند و از آن طریق کسب قدرت را مقدور میدانند. اینکه برنده باشد به قدرت برسد و یا بازنده باشد در اپوزیسیون قرار گیرد بحث جداست. ولی به هرحال نتیجه مبارزات را به دست می آورند و در هردو حالت جایگاه قانونی و تثبیت شده خویش را دارند. جدا از اینکه وضعیت احزاب و جایگاه رهبران آن در تعاملات چه بوده و چه خواهد بود. این رهبران همیشه از خرد و عقلانیت استفاده کرده مردم را مدیون مبارزاتش نمیسازند. این رهبران را باتوجه به شرایط فعلی و اعمال نسبتا شایسته آن باید ستود. چون جهاد را حربه فشار برای کسب قدرت و حق ایجاد نابسامانی در کشور نمیدانند. اما در مقابل، برخی از اشخاص که هنوز هم لقب جنگ سالار دارند رویای رسیدن به قدرت را از طریق مختل ساختن نظم اجتماعی و مخدوش کردن روحیه همزیستی در ذهنش پرورش میدهند. که نه تنها حق قانونی شان نیست بلکه توهین به جهاد و حتی اسلام است. آیا جهاد کردن به مفهوم رسیدن به قدرت است؟ قطعا که نیست!

در شرایط فعلی که دغدغه تشکیل کابینه حکومت وحدت ملی بر مبنای مشارکت سیاسی و حضور جریانهای سیاسی با تناسب شعاع وجودی شان ذهن کوب هر فرد شده، عده ی که هیچ نقش نداشتند یا مبارزه درست و عقلانی نکردند خود را میراث دار جهاد دانسته و خواهان تثبیت جایگاه خویش اند. به این اشخاص باید گفت که به جای استفاده از جهاد و مجاهد، پلان کودتا و به تعبیرخودشان به "کوه بالاشدن"، در زمان مبارزات سیاسی جدیت بیشتر به خرچ میدادید. در ضمن کاری را باید انجام میدادید که حد اقل برجسته ساختن آن موجه میبود. جهاد کردن در آن وقت برای همان دوره بود. حال اگر جهاد کردن معیار مشارکت و احراز کرسی در حکومت باشد، هر خانواده افغانستان سهم داشتند و فعلا باید مدعی وزارت باشند. که یک امر کاملا غیر منطقی است. اگر شما آقایان واقعا جهاد را افتخار میدانید، به ارزشهای کسب شده آن احترام بگذارید. اگر سایر افراد را تابعین این کشورمیدانید اجازه بدهید که آنها هم وارد عرصه شوند تا خدمت کنند. دیگر نه کودتا و جهاد جایگاه دارد و نه مجاهدبودن توجیه برای وزیر شدن. پس خواب خیال آن را از سر دور نموده و راه مبارزات سیاسی را به شیوه عقلانی از طریق نهادها و جریانهای قانونی آن پیش رو گیرید. چون در آن هم مصلحت شماست و هم خیر ملت. امید بیشتر از این، واژه های مقدس را با اعمال بی مورد تان آلوده نسازید. فعلا وضعیت طوری دیگر است و ذهنیت مردم هم متفاوت از دیروز. حد اقل واقعیت های عینی جامعه را میدانند. شاید مبارزه با تروریزم و گروه های دهشت افگن، مناسبتر از به کوه بالا شدن در مقابل دولت و ملت باشد که هرروز سربازانش را برای آرامش ما قربانی میدهد.

بزرگترین تروریست‌ جهان در راهپیمایی ضدتروریسم

نتانیاهو مرگ شهروندان پاریسی را دستمایه تطهیر چهره خود در آستانه انتخابات آتی رژیم صهیونیستی و نیز ابزاری برای مظلوم‌نمایی اسرائیل قرار داده تا بار دیگر حمایت بی‌قید و شرط اروپایی‌ها از صهیونیسم را به‌بهای خود فرانسوی‌ها بخرد.

 بزرگترین تروریست‌ جهان در راهپیمایی ضدتروریسم

روز یکشنبه میلیون‌ها نفر در سراسر فرانسه، بالاخص پاریس، و هزاران نفر دیگر در شهرهای بزرگ اروپا به خیابان‌ها آمدند تا در یک نمایش گسترده اتحاد خود را پس از حملات تروریستی سه‌روزه که منجر به مرگ ۱۷ شهروند و سه مهاجم شد، نشان دهند.در راهپیمایی پاریس که تقریباً ۱/۵ میلیون نفر شامل خانواده‌های ۱۲ قربانی حمله به هفته‌نامه “شارلی ابدو” نیز حضور داشتند، رهبران و مقامات عالی‌رتبه بیش از ۵۰ کشور جهان کنار فرانسوا اولاند، رئیس‌جمهور فرانسه، حضور یافتند.

در بعد از ظهر سرد پاریس، رهبران اروپایی چون آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان؛ دیوید کامرون، نخست‌وزیر بریتانیا؛ ماتئو رنزی، نخست‌وزیر ایتالیا؛ ماریو راخوی، نخست‌وزیر اسپانیا؛ پترو پروشنکو، رئیس‌جمهور اوکراین؛ احمد داوداوغلو، نخست‌وزیر ترکیه و دیگر مقامات اروپا به ابراهیم بوبکر کیتا، رئیس‌جمهور مالی و ملک عبدالله، پادشاه اردن پیوستند تا با گره زدن بازوهای‌شان در خیابان ولتر راهپیمایی کنند.

خانم نخست وزیر دوباره سوژه شد + عکس

“هله تورنینگ اشمیت” نخست وزیر دانمارک که برای شرکت در راهپیمایی اتحاد به فرانسه رفته بود زمانی که عازم مراسم بود در کاخ الیزه زمین خورد. روز گذشته رهبران و برخی مقامات کشورهای مختلف جهان به دعوت فرانسوا اولاند رئیس جمهور فرانسه برای حضور در راهپیمایی “اتحاد” به پاریس سفر کردند. رهبران و مقاماتی از […]

دستور کار مشترک ،مدیریت اختلافات و تغییر رویکرد ها نسبت به چند جانبه گرایی

دستور کار مشترک ،مدیریت اختلافات و تغییر رویکرد ها نسبت به چند جانبه گرایی

ترجمه حامدکاظمی

مقدمه کتاب به بحث در باره ی تجزیه و تحلیل سازمان همکاری شانگهای وشناخت دیدگاهای دولت های عضو،به منظور بررسی منافع آنها،به عنوام مکانیسمی برای مد نظر قراردادن امنیت و یک چارچوبی برای همکاری پرداخته است.بر اساس تحلیل های دولت های عضو که در فصل 3ارئه شد.این فصل به دنبال شناخت رویکردهای مختلف دولتهای عضو sco  در باره ی امنیت است.رهبران جمهورهای اسیای مرکزی بیشتر خودرا در مقابل چالشهای درونی می بینند.در سطی پایین تر نیز رهبران روسیه وچین نیز مناطق مختلف خاص وبازیگران غیر دولتی را به عنوان تهدید کننده ثبات رژیم هایشان می بینند.

در این حالت رهبران عضوsco عمدتا به امنیت به عنوان یک چالش داخلی می نگرند که به صورت پیچیده ای با امنیت رژیم هایشان گره خورده است.بنابراین با توجه به رویکردهای رهبران دولت های عضوsco به عنوان یک ابزاری برای افزایش امنیت داخلی اعضا، به جای یک چارچوب برای مقابله کردنبا چالشهای خارجی وخنثی کردن اقدامات آمریکا مشخص میشود .این فصل به صورت اجمالی توضیح می دهد که sco بیشتر شاخه ای دیگر از روابط روسیه وچین است. اگرچه نفوذ نسبی جمهوری های آسیای مرکزی به وسیله ی عوامل ساختاری در برابر روسیه و چین محدود شده است.اما رهبران آنها بخشی از فعال در سازمان هستند،به دلیل اینکه آنها در نظر دارند که سازمان بخشی از منافع کلیدی آنها را تامین می کند.

این فصل همچنین تاثیر رویکرد های دولتهای عضو را برSCO وتاثیررویکردهای رهبران دولتهای عضو بر چند جابه گرایی منطقه ای را مورد بررسی قرار می دهد. و و آنهااستدلال میکردند که گرچه بخشی ازدیدگاهای نخبگان دولتهای عضو بر دوجانبه گرایی متمرکز شده است.اماSCO و چند جانبه گرایی به صورت فزاینده به عنوان یک عنصر مهم درسیاست خارجی خود پدیدار شدند.

 

 

 

 

 

 

 

توسعه سیاسی وجریان روشنفکری در ایران(5)

در شماره گذشته مطلب سخن را به جریان روشنفکری در ایران و سیر تطور در آن اختصاص دادیم و به صورت فرضی عنوان نمودیم که این جریان چهار دوره را پشت سر گذارده است که هریک از این ادوار اختصاصات خاص خود را داشته است ودر این مقال قصد برآن دارم که به صورت موجز بر ویژگی های روشنفکران هریک از دوره های گذشته اشارتی داشته باشم
1- روشنفکری درایران قبل ار انقلاب مشروطه تا جنگ جهانی اول و سقوط جکومت قاجار 
بی گمان روند تغییرات اجتماعی در غرب و آگاهی که از آن در درون ایران و مخصوصا در میان لایه های حکومتی نشت پیدا می کرد منجر به پیدایش لایه ای در میان مردم (اعم از نخبه های حکومتی وهمه مردم )می شد که انگیزه مند ی را فراهم می ساخت تا صدای تحول خواهی در ایران را بلندتر سازد اما بدلیل فقدان امکانات رسانه ای و نبود سوژه و موضوعی که بتواند با انگیزاندن قاعده هرم اجتماعی توازن مسلط بر جامعه را برهم زند و امکان و زمینه انتشار افکار وفشار بر حکومت را فراهم آورد این مجال را از آگاهان و روشنفکران ایرانی می گرفت اما با بروز جنگ بین ایران و روسیه وشکست خفت بار ایران قاجاری در این دو جنگ زمینه ومجال لازم را فراهم آمد تا تحت عنوان نارضایتی از نتیجه جنگ امکان آسیب شناسی و بیان نتایج آن را به انجام برساند و علنی سازد که در این زمینه می باید به نقش ارزنده عباس میرزا پسر دلاور و شجاع فتحعلی شاه قاجار اشاره نمود وآن را بزرگ دانست 
این جریان ادامه داشت و به صورت زیر پوستی آگاهی را در میان مردم و مخصوصا طبقات فرادست رونق می بخشید تا اینکه قضیه گران شدن قند پیش آمد و اعتراضات با سرکوب حکومتیان روبرو شد وهمین نطفه انقلابی را بست که در نهایت با ورود مردم شهرهای مختلف ایران نام انقلاب مشروطه گرفت و با امضای سند مربوط به مشروطیت نهایی گردید اما چرا این جوشش عظیم نتوانست به شکل گیری تغییرات کلی منتهی گردد؟جوابی را می طلبد که باید آن را در دلایل ذیل جستجو نمود
1- وابسته بودن بخش بزرگی از روشنفکران و رهبران معترض به لایه نخبه های حکومتی که نارضایتی در بین آنها عمدتا از نوع کشمکش های درون حکومتی بود و چون خواسته آنها در مقطعی تامین می شد آنها با کنار کشیدن از صف انقلابیون و پیوستن به صف حکومتیان و یا انفعال و بی تفاوتی موجب فروکش نمودن و یا افزایش هزینه های انقلاب می گردیدند.
2- رابطه آموزاننده ای بین لایه نخبه و روشنفکر در رهبری انقلاب و تغییر با مردم در قاعده هرم اجتماعی وجود نداشت و مردم تنها به عنوان سیاهی لشکر وارد رمجادلات و منازعات می شدند و چون شرایط تغییر می یافت و فضا برای کار سازمان یافته وتشکیلاتی فراهم می آمد رهبران با غفلت ازاین موضوع که باید حضور مردم را برای تداوم تغییرات مستمر دارند و این کار جز با آموزش و بالا کشیدن بخش های از مردم ممکن نیست مردم را به امان خدا رها می نمودند و درداخل صفوف انقلاب به مجادله و سهم خواهی می پرداختند که طولانی شدن این وضعیت به خستگی و انفعال مردم از پیگیری خواست ها وتعمیق آگاهی ها می انجامید.
3- بیشتر تلاش انقلابیون به خاطر فراهم نیامدن زمینه های تغییر بنیادین صرف رفورم می شد وچون تعریف نویی از آنچه که خواست محوری تغییر بود ارائه نمی گردید در عمل انقلاب با نوعی بی آیندگی مواجه می شد.
4- وابسته بودن تحول خواهی به فرد و یا افرادی مشخص که با کنار رفتن و یا انفعال آنها و یا حتی غلطیدنشان به سوی حکومت انقلاب را با تکان های تندی مواجه می نمود 
5- عدم توجه انقلابیون ورهبران انقلاب به نیرو سازی از نوع کنشگران روشنگر که بتوانند در هر مقطعی انحراف و اعوجاج جریان را زیر نقد بگیرند و مانع از آن شوند که انقلاب از مسیر خود خارج گردد
7- فقدان بسیار پررنگ امکانات رسانه ای و پایین بودن سطح سواد توده مردم که این دو مانع از شکل گیری رابطه مستمر و جهت دار بین رهبران ومردم می گردید و موجب می شد که حرکت وورود مردم در انقلاب با تاخیر صورت گیرد ویا خروج آنها با نوعی تخریب انقلابیون توام شود
8- کاهش شدید لایه های روشنفکر و فرهیخته جامعه پس از پیروزی انقلاب که از محل تبدیل آنها به نخبه های حکومتی حاصل می آمد این عمل با کاستن از لایه واسط بین مردم وحکومت منجربه آن می شد که حکومت مستقیم ارتباط خود را با مردم ایجاد کند و با تغییر تم و کیفیت تولید ادبیات انقلابی روابط در بین مردم وحکومت سطحی گشته ومانع از تولید آرزوهای بزرگ که انگیزه ساز می باشند گردد
9- دخالت قدرت های بزرگ در روند شکل گیری و ادامه رهبری انقلاب که همین امر باعث می شد تا نوعی بی اعتمادی در مردم نسبت به رهبران انقلاب ایجاد شود.
10- انشقاق برآمده از سلایق و نبود تعریف روشن از خواست انقلابیون و ادامه کار انقلاب در میان هواداران و رهبران انقلاب که منجر به کندی در حرکت،ازدست دادن زمان و افزایش هزینه های می گردید 
11-.....
با عنایت به تمام ویژگی های موجود در انقلاب مشروطه و انقلابیون و روشنفکرانی که تحولات بعد و قبل از آن را رقم زدند می توان عنوان نمود که انقلاب مشروطه یک فرایند جدی نحول خواهی در ایران بود که با توجه به تمام تغییراتی که در ساختار قدرت فراهم آورد و یا آن تغییرات را الزامی شناساند اما نتوانست بر پیکره اجتماعی ایران تاثیرات جدی را اعمال نماید و بر این اساس است که می توان گفت که برخلاف نظر آنان که معتقدند هرآنچه را که پس ازآن به چشم می آید می توان به نام آن شناخت و ازآن به عنوان یک سرفصل تداعی معنی کرد اما واقعیت این است که این انقلاب نتوانست به نسبت انرژی و هزینه ای که برای آن داده شد روشنگری وارتباط های مبتنی بر تعهد ریز بینانه را در جامعه ایرانی نهادینه نماید و از محل همین ناتوانی بوده که پس از انقلاب مشروطه ساختار های دیکتاتوری مخوفتر از رژیم قاجار که بر تضادهای منافع بین حکومت و مردم می تنیدند برایران حاکم شدند و توانستند با خیره سری مانع از همگامی و همسوی ایران با جریان توسعه جهانی گردند و یا حتی شور بختانه ایران را از این جریان جدا نموده و به عقب باز گردانند