مهرزاد امیرخانی
عااااشق برف بود .
یکی از بزرگترین لذتهای زندگیش این بود که وقتی برف میاد پنجره ماشینو کمی باز کنه . بخاری زیاد . آلبوم شانیا تواین رو بذاره و بزنه به جاده . هیچی نگه . تلفن سایلنت فقط بره مهم نبود کجا کدوم طرف ولی عشق دنیا رو میکرد .
می گفت برف برام نماد زندگی همراه با آرامشه .
کلا این مدل تضادو دوس داشت .
دوست داشت اتاق سرد باشه تا زیر چشماش دو تا پتو رو بکشه رو هم و بخوابه .
امکان نداشت بیدار شه ببینه برف اومده و با هیجان منو بیدار نکنه .
یا یواشکی نره از تو حیاط یه گوله برف بیاره بندازه تو لباس من و غش بره از خنده. .
همه اینا تو نا خودآگاهم بود که روز برفیو براش نوشتم .... امروز برف اومده ولی می دونین چیه ؟؟؟
من هیچ حسی به روز برفی ندارم .
مرتضی پاشایی:
کسی که من حدود ده سال پیش از مرتضی گرفتم .. شهرک اکباتان- بزودی از عکس ها و خاطرات مرتضی در دوران سربازی با دستخط خودش براتون پست میزارم
مرتضی پاشایی:
لام به خانواده خاص - دوستان عزیزم ... به درخواست خیلی از دوستان و رفقای خوبم و هواداران مرتضی جونم میخوام بخشی از علایق مرتضی رو براتون بگم ..
غذای مورد علاقه مرتضی :چلو کباب کوبیده و قورمه سبزی رنگ مورد علاقه : زرد طلایی تنقلات مورد علاقه : لواشک میوه مورد علاقه : سیب سرخ فیلم ها و سریال های مورد علاقه: فیلم سینمایی پدر خوانده - سریال های مهران مدیری - هنرمندان مورد علاقه: باب مارلی - الویس پریسلی- مایکل جکسون ادکلن مورد علاقه : one million خودرو مورد علاقه : لکسوس rx350 کتاب مورد علاقه : کتاب های آنتونی رابینز - کتاب راز - موفقیت تفریح مورد علاقه : تخته نرد - ایکس باکس بازی فوتبال که تبحر فوق العاده ای هم داشت طوری که من ندیدم هیچ کس بتونه ببره مرتضی رو
محمود گل محمدی:
این پست فقط برای طرفداری مرتضی خانواده خاص هستش m♥pM♥kM♥gh این هم یه عکس قدیمی که هیج جا ندیدید
هرشب تو رویای خودم آغوش تو تن میکنم
آینده این خونه رو با شمع روشن میکنم
خیلی دلم برات تنگ شده مرتضی اخه هفتاد2روزه نیستی پیشمون
پ.ن:خیلی دلم میخواست یه شعر زیره این عکس قشنگ باشه اما شاعرن دیگه سرشون شلوغ نرسیدن شعر برسونن حق میدم بهشون دوستتون دارم کپی با تگ برای شادی روحش فاتحه مع اصلوات
در دفترم منصورخان مجددا سوگند خوردند که هرگز قصد توهین نداشته و ماجرا صرفا سوءتفاهم بوده است و نیز از برخوردشان با مصطفی برای پاک کردن پست های کذایی فرمودند
به گزارش تی وی پلاس، بعد از انتشار تیزر مستند سیب رضا رشیدپور که اولین بار توسط شبکه تی وی پلاس منتشر شد، جنجال های زیادی بر سر غیرقانونی بودن این اقدام رضا رشیدپور در رسانه ها توسط خانواده مرحوم پاشایی منتشر شد که بازتاب های فراوانی داشت. این بار اما عموی زنده یاد پاشایی به همراه سیدجواد هاشمی به دفتر کار رضا رشیدپور رفتند تا سوءتفاهمات پیش آمده را از بین ببرند. این روایت رضا رشیدپور است از آخرین جلسه ای که با منصور پاشایی و سیدجواد هاشمی داشته است:
از بلای یکشنبه تا قضای پنج شنبه...
«دیشب سید جواد هاشمی عزیز و جناب منصور پاشایی محبت فرموده و به دفتر من تشریف آوردند. شب قبل از آن، سید جواد نزدیک دو ساعت با من تلفنی درد و دل کرد و ناراحت بود از اینکه چرا بدون تماس با خودش، نامش را برده ام. من هم شگفت زده از مصاحبه منصورخان و تهمت های پی در پی مصطفی پاشایی از ایشان خواستم که حوصله کند و وجدانش را به قضاوت بگیرد که آیا من شایسته این تهمت ها و بی ادبی ها بودم؟! خلاصه ایشان تمام ماجرا را یک سوءتفاهم بزرگ قلمداد فرمود و پیشنهاد دیدار امشب را داد. در دفترم منصورخان مجددا سوگند خوردند که هرگز قصد توهین نداشته و ماجرا صرفا سوءتفاهم بوده است و نیز از برخوردشان با مصطفی برای پاک کردن پست های کذایی فرمودند. همچنین از مصائب البته شیرین سید جواد عزیز از زیارت عاشورا خواندن بر بستر مرتضی تا کاتالیزور مذهبی مراسم شدن و نیز از چک های شخصی برای داربست های بهشت زهرا تا صدور مجوز ارشاد با وساطت سیدجواد سخن به میان آمد و اعتماد قلبی خانواده به ایشان و عدم مطالبه حتی یک ریال توسط جناب هاشمی عزیز. خلاصه همگی مطمئن بودیم که ادامه این روند در شان طرفداران نازنین مرتضی نبوده و وضعیت پیش آمده خواسته قلبی هیچ کس نیست. بنابراین همانطور که قبلا هم گفته بودم، تمام راش ها را تقدیم عموی محترم کردم و از سید جواد بابت نام بردن از ایشان در متن نامه بدون تماس با خودش حلالیت طلبیدم. منصورخان هم مجدداد تاکید کردند که تمام عواید فروش دی وی دی خانواده خاص صرف امور خیریه خواهتد شد و جناب هاشمی ریالی از این ماجرا سهم نمی برد. راستش را بخواهید تمام مدت به این فکر می کردم که چگونه تهمت به آن بزرگی را ببخشم و لبخند بزنم؟ چگونه هجوم دور از مروت عده ای البته کم که در اثر جوگرفتگی با هوای تهمت و افترا کمر به تاراج آبروی من بسته بودند را فراموش کنم و لبخند بزنم؟ اما مرتضی برایم عزیزتر از این حرف هاست و طرفدارانش یک دنیا ارزش دارند. بهای آنها خیلی بیشتر از غرور من است.
از طرف دیگر مردی که روبرویم نشسته بود حداقل بیست سال از من بزرگتر بود و قسم می خورد که سوءتفاهم شده است. اصلا از همه چیز که بگذریم، با گریه های دختر سیدجواد چه کنم؟ یک دنیا به قطره اشک دختری معصوم نمی ارزد... بهترین راه آن بود که چشم ها را ببندیم و قلب ها را باز... بهار بخشش سرسبزتر از زمستان کینه است. هر چند که قضای یکشنبه در عصر پنج شنبه به جا آمد اما امیدوارم طرفداران حقیقی مرتضی این هدیه را برای آرامش فضا و اعصاب از ما بپذیرند و مثل همیشه آرزو می کنم روح مرتضای عزیز قرین مهر الهی باشد.»
رمان آهنگ دیدار
نویسنده : صدیقه احمدی
فصل : 4
.......................................................................................
«یادم نبود که نمی تونین قاضی باشین، تو کار وکالتین لابد.»
«نه. معلمم.»
ونوس نگاه عمیق و دقیقی به سر تا پای زن می اندازد و من نامه را با صدای مرتضی می خوانم:
«خواهر ونوس سلام علیکم. خواهر نام آوران را خدمتتان فرستادم و از شما تقاضا دارم که یکی از اتاقهایتان را به ایشان اجاره بدهید خداوند خیر و برکت را همچنان در آن خانه پایدار کند.»
گوشۀ نامه را زیر دندان فشار می دهم و به خانم تازه وارد خیره می شوم و یادم به زمانی می آید که مرتضی پیشنهاد اجاره اتاقی از ونوس را به من هم داد.