رمان آهنگ دیدار
نویسنده : صدیقه احمدی
فصل : 4
.......................................................................................
«یادم نبود که نمی تونین قاضی باشین، تو کار وکالتین لابد.»
«نه. معلمم.»
ونوس نگاه عمیق و دقیقی به سر تا پای زن می اندازد و من نامه را با صدای مرتضی می خوانم:
«خواهر ونوس سلام علیکم. خواهر نام آوران را خدمتتان فرستادم و از شما تقاضا دارم که یکی از اتاقهایتان را به ایشان اجاره بدهید خداوند خیر و برکت را همچنان در آن خانه پایدار کند.»
گوشۀ نامه را زیر دندان فشار می دهم و به خانم تازه وارد خیره می شوم و یادم به زمانی می آید که مرتضی پیشنهاد اجاره اتاقی از ونوس را به من هم داد.