وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

پست های اینستاگرام

مهرزاد امیرخانی

عااااشق برف بود .
یکی از بزرگترین لذتهای زندگیش این بود که وقتی برف میاد پنجره ماشینو کمی باز کنه . بخاری زیاد . آلبوم شانیا تواین رو بذاره و بزنه به جاده . هیچی نگه . تلفن سایلنت فقط بره مهم نبود کجا کدوم طرف ولی عشق دنیا رو میکرد .
می گفت برف برام نماد زندگی همراه با آرامشه .
کلا این مدل تضادو دوس داشت .
دوست داشت اتاق سرد باشه تا زیر چشماش دو تا پتو رو بکشه رو هم و بخوابه .
امکان نداشت بیدار شه ببینه برف اومده و با هیجان منو بیدار نکنه .
یا یواشکی نره از تو حیاط یه گوله برف بیاره بندازه تو لباس من و غش بره از خنده. .
همه اینا تو نا خودآگاهم بود که روز برفیو براش نوشتم .... امروز برف اومده ولی می دونین چیه ؟؟؟
من هیچ حسی به روز برفی ندارم .

 

مرتضی پاشایی:

 

کسی که من حدود ده سال پیش از مرتضی گرفتم .. شهرک اکباتان- بزودی از عکس ها و خاطرات مرتضی در دوران سربازی با دستخط خودش براتون پست میزارم

رمان آهنگ دیدار فصل 9 (آخر)

http://up.vbiran.ir/uploads/39739140885324432506_secret_book.png

رمان آهنگ دیدار

نویسنده : صدیقه احمدی

فصل : 9 (آخر)

........................................................................................

سعدی گیج و منگ همراه ونوس به اتاق وصل رفت، اما هر چه تلاش کرد و جان کند نتوانست حرفی بزند. ونوس فرصت را از دست نداد و با کمال راحتی گفت:« بابا جان! سعدی اومده دخترتونو خواستگاری کنه اما چون تنها بود من به جای خواهر و مادرش همراهش اومده م.»
وصال با چشمان از حدقه درآمده به ونوس زل زد. این دختر طوری رفتار می کرد که انگار سالها روی زانوی پدرش بزرگ شده است.ونوس قهقهه ای سر داد و گفت:« البته اگه شما مخالفتی نداشته باشین

سفرنامه سریلانکا و مالدیو (بخش پایانی) ماله شهر موتورسوارها -کلمبو و بازگشت به وطن

صبح زود و بعد از صرف صبحانه رفتیم به سمت فِری ها به نفری 3 دلار.حالا دیگه روز بود و می تونستیم  اون مسیری رو که تو دل شب اومده بودیم،خیلی قشنگ تر لمس اش کنیم.سریع هم رفتیم رو پشت بوم کشتی که همه جا رو دید بزنیم.یه چند نفری هم واسه عکس انداختن و اینکه خودشون رو به دست باد بسپارن اومده بودن اون بالا.حدود یک ساعت و نیم تا ماله طول کشید.ما که اصلا احساس خستگی نکردیم.یک سری از هتل قشنگ ها که همیشه تو عکس ها می دیدیم،الان داشتن جلوی چشمامون خود نمایی می کردن.یه دسته دلفین هم واسمون رقاصی می کردن که خیلی سریع از جلو چشممون دور شدن و فرصت عکس گرفتن ازشون نشد.

داخل کشتی

پی نوشت:

چگونه پیدایت کنم؟
وقتی به یاد نمی آورم
چگونه گم ات کرده ام...

عروسک‌‌ها از اتاق دخترم کوچ کردند

درهمانه

وقتی کودکان دچار اعتیاد به تب‌لت و لپ‌تاپ می‌شوند دیگر فرصتی ندارد که با عروسک‌هایشان بازی کنند و فرصت هم ندارند که به فعّالیت‌های بدنی و بازی‌های خلّاق بپردازند، ضمن این‌که در معرض تهاجم فرهنگی شدیدی قرار می‌گیرند. این موارد عوارض زیادی در زندگی آینده‌ی کودکان خواهد داشت.

وبگاه "درهمانه" نوشت:

یکی از دوستانم به اسم مریم تماس گرفت و قرار پارک گذاشت منم که خسته امتحان امروز بودم با خودم گفتم کمی استراحت بد نیست قبول کردم ساعت 5 پارک بودم تا مریم زودتر از من اومده با کلی سلام احوال پرسی نشستیم انگار مریم چند دقیقه یک بار به فکر فرو میرفت سوال کردم دلیل حواست پرتی امروزت چیست؟ گفت دخترم چند مدتیه که از صبح که بیدار میشه مدام با تب لت بازی میکند. انگار اون دختری که عاشق عروسک هایش بود رفته و کسی دیگه ای اومده در واقع عروسک ها از اتاق دخترم کوچ کردند.

بیشتر بخوانید

عروسک ها از اتاق دخترم کوچ کردند

یکی از دوستانم به اسم مریم  تماس گرفت و قرار پارک گذاشت منم که خسته امتحان امروز بودم با خودم گفتم کمی استراحت بد نیست قبول کردم ساعت ۵ پارک بودم تا مریم زودتر از من اومده با کلی سلام احوال پرسی نشستیم انگار مریم چند دقیقه یک بار به فکر فرو میرفت سوال کردم دلیل حواست پرتی امروزت چیست؟ گفت دخترم چند مدتیه که از صبح که بیدار میشه مدام با تب لت بازی میکند. انگار اون دختری که عاشق عروسک هایش بود رفته و کسی دیگه ای اومده در واقع عروسک ها از اتاق دخترم کوچ کردند.

بیشتر بخوانید