زمان طولانی لزوماً به معنی تجربه داشتن نیست. بودن طولانی مدت در کنگره 60 به این معنی نیست که ما همه چیز را میدانیم و جواب همه سؤالات را داریم، ما هیچ وقت بدون گرفتن آموزشهای کنگره از این مسیر درس زندگی فارغالتحصیل نمیشویم.
زندگی شرایط جدیدی را سر راه ما قرار میدهد ما از مکانهای متفاوت شروع میکنیم و با سرعتهای مختلف رشد میکنیم ............
مدتی قبل با یکی از دوستان رشتی خود قرار گذاشته بودم تا در باره علت عقب ماندگی و عدم توسعه استان گیلان به ویژه شهر رشت در این وبلاگ مطلبی بنویسم. علت توسعه نیافتن این استان را در دو قسمت کشوری و استانی می توان خلاصه کرد.
در سطح کشوری: به خاطر نبودن هیچ گونه برنامه معینی برای توسعه استان و همچنین تعلق نگرفتن بودجه مناسب برای پیشرفت در میان دولت های گذشته؛ و در سطح استانی: استفاده از مدیریت غیر بومی، کوتاهی دید مدیریت، نداشتن تعهد کاری و اخلاقی در مناصب به دست گرفته، وسیله فرض کردن مدیریت در استان به عنوان پله ترقی در مراتب اداری و سیاسی بالاتر در پایتخت، پر کردن جیب خود و خانواده خویش پس از دست یابی به قدرت، از جمله علل توسعه نیافتن این استان سر سبز است.
در این باره بد نیست به سر مقاله یکی از مجلات استان که ظاهرا به قلم آقای هوشنگ عباسی است، اشاره شود، به امید آنکه مورد توجه مسئولین محترم استان گیلان به ویژه شهر رشت قرار گیرید:
عقب ماندگی و عدم توسعه گیلان چیزی نیست که تازه اتفاق افتاده باشد. سی سال و بلکه چندین دهه است که سایه شوم آن بر سر استان افتاده. از قبل از انقلاب شروع شده بود، امید می رفت با بروز انقلاب، عدالت اسلامی موعود شامل حال آن شود که نشد، بلکه سوء مدیریت غیر بومی و اعمال یک سری سوء تفاهمات ذهنی و فکری و پیش داوری های غلط ایدئولوژیکی روز به روز به پسرفت دچار شد تا جایی که به یکی از استان های محروم کشور تبدیل گردید. وقتی دوران تخریب طولانی شد پیداست دوران سازندگی آن به مراتب طولانی تر خواهد بود. ما هنوز کوچک ترین سهم خود را از کشور نگرفته ایم، راه پیشرفت را نپیموده ایم و مزه شیرین توسعه را نچشیده ایم که به ما تلقین می شود سهم کشوری خود را ستانده ایم!
آنان که در استان توسعه نیافته ای مثل گیلان، کارگاه عمرانی زده اند به واقع کار قهرمانانه کرده اند، دستشان درد نکند، اما در جامعه ای که دل به قهرمانان خوش کرده است، قهرمانان تا خستگی مفرط باید کار کنند. زود است که در آغاز کار، شیفته کار ناتمام خویش باشند و آنی به پایان خوش آن فکر کنند، پایانی که به اعتبارش، اعتماد چندانی نیست.
باور با عمل به دست آید نه با حرف. از قدیم گفته اند کار را که کرد آن که تمام کرد.
(گیله وا، اردیبهشت و خرداد 1389ش، ش109، ص5)
این جهان خواب است، اندر ظن مَه ایست گَـــر رَود در خــــواب دستــی، باک نیست
در لسان عارفان این دنیا به عالم خواب و خیال تشبیه شده است، آنان جهان ماده و عالم دنیا را سایه ای از جهان حقیقی معرفی می کنند و این دنیا را چون حالت خواب تلقی می نمایند و معتقدند که وابستگی به عوالم این جهانی در حقیقت تکیه بر رویاست که چون آدمی از خواب بیدار شود همه ی آنچه را که در خواب دیده است یکجا از میان رفته است و واقعیتی بر آن احوال رفته در خواب مُترتب نیست. حکیمان این دنیا را بدان جهت با عالم خواب مشابه می دانند که همچون رویا به سرعت می گذرد و اصالت ندارد و همینکه آدمی بیدار شد همه ی آنچه را که در خواب دیده است را بی اساس و بر باد رفته می بیند، این جهان نیز رویایی با زمانی طولانی ترست و مرگ و عبور از این عالم در حقیقت همان بیدار شدن از خواب است که آدمی در یک فضای بی کران و لایتناهی به این دنیا که می نگرد آن را بیش از رویایی نمی بیند که به سرعت گذشته است و بر آنچه امید بسته بود واقعیت نداشته و تکیه گاه سست و بی اساسی بوده است.
مولانا می گوید: احوال این جهان همانند احوال انسانی است که در حال رویا صحنه هایی را می بیند که نباید بدان اتکا کند و در عین حال از شبه خواب بودن این عالم نیز تردید به خود راه ندهد و بر آنچه از دست می دهد و از تعلقات و وابستگی های خود می کاهد اندوهگین نشود چرا که چنانچه انسان در رویا ببیند که دست او قطع شده است نباید نگران شود و دلیل عدم نگرانی همین بس که چون سر از خواب بردارد خواهد دید که دست او بر جای باقیست و اگر در خواب بیند که سر او بوسیله قیچی بریده شد نه تنها سر او بریده نشده است بلکه بر اساس علم تعبیر خواب عمری طولانی تر یافته است:
گر به خواب اندر، سرت بُبرید گاز هم سَرَت برجاست، هم عُمرت دراز
گر ببینی خواب در، خود را دو نیم تن درستی چون بخیزی، نی سَقیم
گاز : قیچی
سیقم : بیمار