وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

زندگی: عباراتی که زندگی شما را متحول می‌کنند!

 

عباراتی که زندگی شما را متحول می‌کنند!

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

بیشتر افراد دوست دارند در سال جدید ظاهر خود را تغییر دهند؛ اما آیا بهتر نیست به جای ظاهر، ذهن خود را تغییر دهیم؟ تغییر ذهن می‌تواند به اندازه تغییر ظاهری اهمیت داشته باشد؛ اما برای این کار تغییر تفکراتمان کافی نیست، بلکه باید لغاتی را که در زندگی روزمره به کار می‌بریم نیز تغییر دهیم. نحوه صحبت و گفتگوی ما با دیگران و خودمان، تأثیر زیادی بر روی ما دارد. در نتیجه زمان آن فرا رسیده که به مکالمات خود بیشتر توجه کنیم. در ادامه 15 عبارت به شما یادآوری می‌شود که طرز تفکر، احساس و رفتار شما را تغییر خواهند داد.

"لطفاً"
یک لغت کوچک که رفتار اجتماعی مهمی محسوب می‌شود. ما واقعاً به این لغت نیاز داریم. رفتار خوب مزایای زیادی به همراه دارد، از افزایش ارتباطات اجتماعی گرفته تا پشت سر گذاشتن موانع در زندگی. به این موضوع فکر کنید؛ آیا زمانی که فردی تقاضایی را به طور مؤدبانه مطرح می‌کند، تمایل بیشتری برای انجام آن کار ندارید؟ این قدرت کلمه "لطفاً" است.

"متشکرم"
طبق تحقیق دانشگاه Binghamton تنها یک‌سوم افراد مورد تحسین قرار گرفتن را می‌پذیرند. بر کسی پنهان نیست که بیشتر ما، زمانی که مورد تحسین قرار می‌گیریم، سختگیر می‌شویم. استفاده از کلمه "متشکرم" نه تنها از فردی که از شما تحسین کرده، قدردانی می‌کند، بلکه به شما کمک می‌کند تا تحسین‌ها و تعریف‌های آن فرد در مورد خودتان را باور کنید.

"آیا کمکی از دست من برمی‌آید؟"
اگر فردی که دوستش دارید، دچار مشکلاتی شده، گاهی بهترین روش برای حمایت از وی، پیشنهاد کمک کردن به وی است. اگر واقعاً می‌خواهید به کسی کمک کنید، باید از وی بپرسید که چه کمکی می‌توانید برای حل مشکلش انجام دهید. این کار باعث می‌شود که افراد شرایط و مشکلات خود را برای شما بازگو کنند و علت آن را توضیح دهند. کمک به دیگران تنها برای آن‌ها مفید نیست. بلکه به شما نیز کمک می‌کند. تحقیقات نشان می‌دهد کمک به دیگران باعث افزایش رضایت از خود و حس هدفمندی را به همراه دارد. همچنین کمک داوطلبانه به دیگران باعث افزایش طول عمر می‌شود.

"آیا می‌توانید به من کمک کنید؟"
درخواست کمک از دیگران دشوار است. با این حال، هیچ مشکلی نیست که بپذیرید شما به کمی کمک نیاز دارید. در واقع این کار باعث تغییر شما می‌شود. افراد همیشه نگران هستند که درخواست کمک از دیگران، آن‌ها را احمق نشان دهد؛ اما در یک تحقیق مشخص شده است گرفتن مشاوره می‌تواند شما را لایق‌تر نشان دهد.

"خیلی سرم شلوغ است"
این جمله بسیار مهم است. این جمله را به خاطر بسپارید و سریعاً از یاد ببرید. افراد فکر می‌کنند در زندگی در حال مسابقه هستند؛ اما در واقع مسابقه‌ای جز آنچه خودمان برای خود تعیین می‌کنیم، وجود ندارد. پس این جمله را در سال جدید به کار نبرید.

"شب‌به‌خیر"
این جمله به اندازه زمانی که آن را استفاده می‌کنید، اهمیت ندارد. زمانی که خسته شدید، این عبارت را به کار ببرید. اغلب اوقات یکی از چیزهایی که ما نادیده می‌گیریم، خواب است. طبق یک تحقیق جدید، بیش از نیمی از آمریکایی‌ها اظهار می‌کنند که حداقل به 8 ساعت خواب نیاز دارند؛ اما تقریباً سه‌چهارم افراد کمتر از 8 ساعت در شبانه‌روز می‌خوابند.

"نمی‌خواهم"
طبق یک تحقیق که در نشریه Journal of Consumer Research منتشر شد، افرادی که از جملاتی مانند "من کلوچه نمی‌خورم" استفاده می‌کنند، کنترل بیشتری بر روی خود دارند. همچنین این افراد نسبت به افرادی که از جمله "من نمی‌توانم کلوچه بخورم" استفاده می‌کنند، تغییرات رفتاری مثبت‌تری دارند.

"متأسفم یا ببخشید"
قبول اشتباه معمولاً دشوار است؛ اما با این کار می‌توانید زندگی و روابط خود را بهبود بخشید. تحقیقات نشان می‌دهند، بار گناه می‌تواند باعث ناامیدی شود. در نتیجه بار گناه خود را با عذرخواهی سبک کنید.

"نه"
شما همه کاری را می‌توانید انجام دهید؛ اما نه هر کاری را. گاهی اوقات اگر گیج شده‌اید یا می‌خواهید صدمه نخورید، بهتر است "نه" بگویید. گاهی اوقات بهترین روش برای تکمیل یک پروژه، پایان دادن به آن است. این بدین معنی نیست که من نیازهای دیگر خود را نادیده می‌گیرم؛ اما بدین معنی است که زمانی که کاری را انجام می‌دهم، با تمام وجود انجام می‌دهم. گاهی بهتر است به چیزهای خوب "نه" بگوییم.

"خیلی خوشحالم که ..."
تحقیقات نشان دادند ابراز خوشحالی می‌تواند ما را خوشحال‌تر و سالم‌تر کند.

"اشکالی ندارد"
همیشه همه چیز بر وفق مراد پیش نمی‌رود. پذیرفتن زندگی همان‌طور که پیش می‌رود، به جای نگرانی در مورد آن‌طور که باید باشد، باعث حس آزادی و رهایی می‌شود. ایجاد استرس در مورد چیزهای کوچک می‌تواند تأثیر منفی بر روی زندگی و بدن ما بگذارد.

"بزن بریم"
آخرین باری که یک مسافرت ماجراجویانه کوتاه داشتید، چه زمانی بود؟ آمار و ارقام نشان می‌دهند تجربیات جدید جزو مهم‌ترین کارهای زندگی است؛ اما ما به ندرت طبیعت‌گردی می‌کنیم. همچنین تحقیقات نشان می‌دهند تجربیات جدید باعث افزایش خوشحالی افراد می‌شود. پس شاید یک مسافرت کوتاه برایتان خوب باشد.

"برای پیامتان از شما متشکرم. در حال حاضر در دفتر کار نیستم"
از نظر فنی شما این جمله را نمی‌گویید، بلکه پیام صوتی تلفن شما این جملات را می‌گوید. با این حال، این جملات بسیار مهم هستند. افراد معمولاً در روزهای تعطیل استرس دارند. بهتر است برای یک مسافرت برنامه‌ریزی کنید و اجازه دهید که منشی تلفنی شما در دفتر کار بماند و به تماس‌ها پاسخ دهد. در سال جدید زمانی را به خودتان اختصاص دهید.

"نفس بکش"
این جمله احتمالاً یکی از اصلی‌ترین و مهم‌ترین جملاتی است که در سال جدید باید به خود بگویید. اختصاص زمانی برای نفس کشیدن، زندگی در همان لحظه خاص و رهایی از استرس برای سلامتی روحی شما بسیار مهم است. اگر افکار نگران‌کننده مجدداً به سراغتان آمدند، به خود یادآوری کنید که باید استراحت کنید. شما با این کار احساس بهتری خواهید داشت.

نوشته پریا اقدامی در فوت و فن

1066(4شنبه - 24 دی 93)

سلام

این برنامه تقدیم شد به تمامی زنان و مردان بلندنظر

نماینده رادیوهفت : سید میلاد اسلام زاده

آیتمها :دل عاشق » علیرضا عصار

متن خوانی شهرام عبدلی-متن خوانی مریم معترف-متن خوانی سروش صحت/ماه میخنده » محمدرضا هدایتی

قسمت 5 گفتگو

متن خوانی سیما خضرآبادی/ محمد اصفهانی » خورشید فردا

متن خوانی حسین سلیمانی

متن خوانی مهرداد صدیقیان/ ستاره بی نقاب » خشایار جهانگیری

تلخ و شیرین -3 » رضا فیاضی

تظاهر » شهرام زندی

تیتراژ پایان ترانه ای بود از مازیار فلاحی به نام ازت متشکرم

شادیتان بیش باد

خوب بخوابید...

**************************

میلاد اسلام زاده :

نمیدانم چرا باران نمی بارد من مثل گذشته دوستت دارم . بودن تو مثل باران است حتی وقتی سعی میکنم دوستت نداشته باشم. زندگی خوب و مهربان است تو هم مثل زندگی می مانی. من میدانم زمانه مقصر است من مثل قدیمها مثل شعد آچین و واچین دوستت دارم. پس پایت را از زندگی من نچین. من مثل بازی های کودکی هنوز عاشق باختن و بردنم. هنوز بوی پرتقال من از برای من ، انتظار دوستت دارم بده به من مثل شعرهای کودکی ست. مثل باران که جرجر می بارید. مثل خودم دوستت دارم. نمیدانم چرا باران نمیبارد دلم شور میزند حتما تو داری درباره ی من بی رحمانه فکر میکنی. یادت می آورم قضاوت شبیه چشم نگذاشتن در بازی قایم باشک است . چشم بگذار ، درست بازی کن ، ای کاش باران ببارد به اندازه ی دریا تا تو یاد من بیفتی.

*******************

شهرام عبدلی:

خانه ی کودکی ام در یک کوچه ی بزرگ بن بست بود که هیچ وقت از دست ما بچه ها آسایش نداشت . جای امنی بود برای بازی و شادی و هیجان . تنها وصله ی ناجور آن خوشی پیرمرد بداخلاق و ترسناک و عبوسی بود با ابروهای گره خورده و سبیلی عجیب و غریب و پرپشت  که همین دلیل نامی بود که رویش گذاشته بودیم . عمو سبیلو! هر وقت بازی ما به اوج می رسید او هم پیدایش میشد و شاکی از سر و صدای ما آنقدر غر میزد که والدینمان سر می رسیدند و آن همه شور و هیاهو و خوشی با عذرخواهی آنها و دعوا کردن ما تمام میشد

مرتضی پاشایی، عاشق زندگی بود

تک دختر


گفت و گو با «ناصر پاشایی» وقتی مهیا شد که در تکاپوی تاسیس بنیاد خیریه ای به نام پسرش برای کمک به بهبود اوضاع سرطانی ها بود. گفت و گو با «ناصر پاشایی» وقتی مهیا شد که در تکاپوی تاسیس بنیاد خیریه ای به نام پسرش برای کمک به بهبود اوضاع سرطانی ها بود. از پدر «مرتضی پاشایی» راجع به جزییات دوره بیماری او پرسیدیم: پدری که با هر بار پلک زدن، انگار حضور فرزندش را تجسم می کند. در این گفت و گو عموی مرتضی، منصور، نیز با بعضی توضیحات همراه ما بود.
چطورشده که پسرتان فهمید سرطان دارد؟
مرتضی به نوع غذا خوردنش حساس بود و توجه داشت. حواسش به خاصیت ها و نیازهای غذایی بود و بدغذایی نمی کرد. در طول ۱۰ سال گذشته دو، سه بار به خاطر ناراحتی معده به پزشک مراجعه کرده بود اما هربار با قرص و شربت رفع می شد و تشخیص خاصی مبنی بر بیماری وجود نداشت. ناراحتی معده، معمولی بود و آزمایش ها سطحی، شراط طوری نبود که وضعیت را جدی بگیرد اما آذرماه پارسال که دوباره دچار رفلاکس معده شد و ترش می کرد، علی لهراسبی به او گفت به نظرش باید حتما چکاپ انجام بدهد.
پس این بار شرایطش طوری بود که اطرافیان متوجه ناراحتی شدیدش بشوند.
بالاخره وضعیتی بود که دوستش به او گفت با این وزن کم، به نظر می آید مشکل جدی داری. بعد هم نزد پزشکی رفتند که او معرفی کرد و آزمایش ها انجام شد. بعد از آزمایش ها و کارهای تشخیصی، دکتر بدون آگاهی قبلی، مستقیما به خودش گفت که تومور معده داری که به علت بزرگ شدن، خیلی از بخش های بدن را نشانه رفته و خود معده آب آورده است. گفت که حداکثر دو، سه ماه زنده می مانی و رفتنی هستی.
اولین واکنش مرتضی به این خبر ناگهانی چه بود؟ آن هم در شرایطی که دکتر مستقیماً به خودش گفته بود.
روش دکترش این بود که بیمار از شرایط بیماری و میزان گسترش آن خبردار باشد. خب، او هم به طور طبیعی ابتدا ناراحت شد و کمی در خودش فرو رفت اما بعد از نیم ساعت گفت حالا که اتفاق افتاده باید با این بیماری مبارزه کنم. همانجا تصمیمش را گرفت.
خانواده چه واکنشی نشان دادند؟ به هر حال به طور ناگهانی از بیماری مرتضی خبردار شدید.
ما هم شدیدا ناراحت شیدم. حتی برادرش مصطفی که این ماه ها همراهش بود آن موقع سر عمل مرتضی بیهوش شد اما خودش روحیه محکمی داشت. او را که می دیدیم، روحیه می گرفتیم؛ اگر روحیه پسرم نبود ما بیشتر ضربه می خوردیم.
اینکه گفت «با بیماری مبارزه می کنم» را چه طور انجام داد؟
مرتضی روحیه متعادل و واقع نگری داشت. به شرایط اعتراضی نمی کرد. چون اگر این طور بود در رفتارش ناامیدی و افسردگی دیده می شود اما همه یازده ماه پیش از فوتش را با اراده و قدرت پیش برد. همان روزهای آخر هم که دیگر امکان و توان حرف زدن نداشت و با اشاره به حرفه ها واکنش نشان می داد، دوستانی که کنارش بودند جمله خودش را به او می گفتند که اگر هنوز می گویی «می خواهم مبارزه کنم»، دست مان را فشار بده و مرتضی باز هم دست شان را فشار می داد. البته پیش آمده بود که به طور مثال در روزهای آخرین دوره بستری اش بگوید: «دیگر فایده ای ندارد، دارم می میرم». اما همان ماه هایی را که برخلاف انتظار پزشکان دوام آورد، بعد از لطف الهی، نتیجه حفظ روحیه و تعادلش بود.
با این اوضاع وضعیت زندگی اش چه تغییری کرد؟
مرتضی می گفت می خواهم از لحظه لحظه زندگی ام لذت ببرم. نهایت تلاشش را هم می کرد با وجود بی حالی و ناخوشی ناشی از شیمی درمانی، سعی می کرد دردش را به دیگران نشان ندهد؛ حتی به برادرش که شبانه روز همراهش بود.
شرایط کاری اش چه طور شد؟
خب، در این مدت تعداد کنسرت ها و اجراهایش را سه، چهار برابر کرد. می گفت فرقی ندارد ۳۰ ساله باشم یا ۸۰ ساله، همه تلاشم را می کنم. در بعضی کنسرت های دو، سه سئانس اجرا داشت که بین آنها تحت مراقبت پزشکی قرار می گرفت.
تجویز پزشک برای سیر درمانی چه بود؟
آزمایش ها توسط دوستانش به چندین دکتر دیگر هم نشان داده شد، برای کانادا هم که می گفتند پیشرفت های خوبی در زمینه بهبود سرطان دارد، ارسال شد اما دیگر فایده ای نداشت. تا همین حد که می شد و لازم بود، امکانات پزشکی و دارویی در دسترس بود. یک دوره ۸ تایی و یک دوره ۶ تایی شیمی درمانی کرد. دستور پزشک این بود که از یک رژیم غذایی خاص شامل مواد غذایی ارگانیک استفاده کند. مادرش برای این موضوع خیلی زحمت کشید اما به خاطر مسافرت ها از این رژیم پیروی صددرصد نمی کرد.
به طور طبیعی مراقبت های خانواده در سفر مهیا نبوده است.
بله و البته مرتضی قدر این توجه و مهر را می دانست. آخرین غذایی که قبل از آن چند روز آخر خورد، بیسکوییت و چای بود. از محافظش خواست برایش بیسکوییت مادر بگیرد و مثل بچگی هایش آن را از دست مادرش بخورد.
این حجم زیاد کار و رفت و آمد، ضعیف ترش نمی کرد؟
مرتضی خودش دائم راجع به سرطان مطالعه می کرد. بیماری اش از نوعی بود که یادم است در یکی از جلسات، تیم پزشکی گفتند ۵ نفر در دنیا با این سن و شرایط دچارش شده اند. برای همین درمان ها قطعی تلقی نمی شد. البته شیمی درمانی اثربخش بود و اندازه تومور را به حداقل ممکن رسانده بود. امیدوار بودیم که به بهبودی می رسد و شاید یک عمل کوچک لازم باشد یا حتی پرتودرمانی کفایت کند. اما اوایل آبان از ناحیه کمر و شکم دچار درد بود و حالش بدتر شد. گفتند به متاستاژ استیج چهار رسیده است و کبد، ریه، طحال و مغز استخوان را درگیر کرده است.
آن زمان هم مشغول برنامه ریزی کنسرت ها بود.
بله، در مصاحبه هایش می گفت که تغییری در زندگی ام نداده ام و به کارهایم می رسم. حتی در آخرین دوره بستری، وقتی نزد دکتر می رفت باورش نمی شد بستری بشود. بستری هم که شد می گفت دو، سه روزه می آیم بیرون. داشت برنامه های خارج از کشورش را هماهنگ می کرد.
کنسرت ها هم مثل شیمیدرمانی انرژی زیادی از مرتضی می گرفت. نگران نبود درمان نتیجه ندهد؟
علت اینکه دوام آورد، اجرای کنسرت بود. انرژی از دست می داد اما چندین برابر آن انرژی را از مردم می گرفت. ممکن بود با استراحت، ارتباطش با کار و مردم که قطع شود، روحیه اش از دست برود.
نظر پزشک معالج هم همین بود؟
واقعیت این است که بیمار در وهله اول دستور پزشک هرچه باشد، باید آن را انجام دهد و خوددرمانی نکند.
نتایج علمی راجعه به درمان، اثبات شده و هزاران تحقیق پشت سر خود دارد. وقتی پزشک دستورالعملی می دهد راجع به استراحت، شرایط سکونت، تغذیه و چیزهایی مثل این، باید بیمار انجام بدهد اما مرتضی انرژی ای را که برای کار صرف می کرد به خودش برمی گشت. برنامه هایش را با نظر پزشک هماهنگ می کرد. دکتر توکلی می گفت انرژی خودش باعث شده تا این حد با مرتضی ارتباط روحی برقرار کنم. می گفت هر روز با صدای مرتضی از خانه بیرون می آیم. ارتباط عاطفی با پزشک روی بیمار خیلی اثر دارد و اینها هم بسته به نگاه مرتضی به زندگی بود. می خواست براساس مضومن آن حدیثی زندگی کند که می گوید انگار فرد همین فردا می میرد و شاید هم سال ها زنده بماند. ما در خانواده مورد سرطان نداشتیم، بسیاری از مردم هم تا درد واقعا نیاید، نشانه را نمی شناسند و جدی نمی گیرند که برای درمان اقدام کنند.
ماهنامه همشهری تندرستی

احادیث ازدواج

 
امام حسن(ع) می فرمایند :

 

دخترت را به ازدواج مردی باتقوا درآور زیرا اگر دخترت را دوست بدارد،

 

گرامیش می‌دارد

 

و اگر دوستش نداشته باشد به او ظلم نمی‌کند. ✮ مکارم الاخلاق ص۲۰۴

 

امام صادق (ع) فرمود:

 

کسی که وسیله ازدواج جوان مجردی را فراهم سازدف از افرادی خواهد بود که خداوند

 

 

در قیامت به او نظر لطف خواهد داشت./تهذیب الاحکام،ج2،ص227.

 

 

 پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) :

 

وقتی کسی که به خواستگاری می آید و اخلاق و دین اش مایه رضایت است به او زن دهید

 

که اگر چنین نکنید ، فتنه و فساد زمین را پر خواهد کرد

 

(نهج الفصاحه ، ح247)

 

پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) :

 

بهترین ازدواجها ها آن است که آسان تر انجام گیرد .

 

 (نهج الفصاحه ، ح248)

 

امام صادق (علیه السلام) :

 

هر که از ترس تهیدستی ازدواج نکند ، به خدای متعال گمان بد برده است .

 

 

خدای متعال می فرماید : « اگر تهیدست باشد خداوند از فضل خود توانگرشان می سازد » .

 

(نور الثقلین . ج3 . ص597)

 

  امام باقر(ع) فرمود:

 

کم بودن مهریه زن دلیل بر خوش یمنی و مبارکی او و زیاد بودن مهریه ی زن دلیل

 

بر بد یمنی و شومی اوست.

 

من لا یحضره الفقیه ، ج2،ص124.

 

تشویق به میانجیگری در ازدواج

 

 

اهمیت ازدواج در اسلام آن گونه است که از پدر و مادر و خویشاوندان دختر یا پسر

 

 

می‌خواهد در امر ازدواج آنان میانجی‌گری کنند و راه را برای آغاز زندگی مشترک

 

 

دو زوج جوان بگشایند.

 

امام صادق(علیه‌السلام) می‌فرماید:

 

هر کس، مجردی را زن دهد، خداوند در قیامت به او نظر (رحمت) می‌افکند.

 

امام علی(علیه‌السلام) فرموده است:

 

بهترین میانجیگری و شفاعت آن است که بین دو نفر برای ازدواج شفیع شود

 

تا خداوند بین آن دو را با هم جمع کند.

 

امام کاظم(علیه‌السلام) می‌فرماید:

 

در روزی که هیچ سایه‌ای جز سایه عرش خداوندی نیست،

 

سه کس در پرتو آن قرار می‌گیرند: نخست، مردی که برادر مسلمانش را زن دهد و... .

 

 

آزادی در همسر گزینی

 

 

هر چند اسلام، پدر و مادر و خویشاوندان دختر و پسر را تشویق می‌کند،

 

شرایط ازدواج را برای فرزندان خویش فراهم سازند،

 

 

ولی اجازه نمی‌دهد که آنان دختر و پسر را از برگزیدن همسر آینده خود محروم سازند.

 

 

اسلام از پی‌آمد ازدواج‌های اجباری آگاه است؛

 

زیرا دختر و پسری که با زور و اکراه به ازدواج هم درآیند،

 

سرانجام با طلاق از هم جدا خواهند شد.

 

 

بنابراین، اسلام در انتخاب همسر، نظر دو طرف زندگی را شرط می‌داند.

 

ابن ابی یعفور به امام صادق(علیه‌السلام) عرض کرد:

 

 

می‌خواهم با زنی ازدواج کنم ولی پدر و مادرم، دیگری را برای من می‌خواهند

 

و در نظرگرفته‌اند، چه کنم؟ امام (علیه‌السلام) فرمود:

 

با آن کس که دوست داری، ازدواج کن و دختری را که پدر و مادرت خواسته‌اند، برمگزین.

سلام آبجیای عزیزدلکمچند وقت پیشا یه کتابی رو خوندم و تمومیدم که اینقده جذاب بود اینقده جالب انگیز بود که همینطور ذوق مرگیاتم فوران میکرد خیلی داستانای عجیبی توش بود که عمرا تا حالا نشنیده بودم از هر کتاب داستانی جالب تر بود کلا ما دو دسته کتاب داریم.یه دسته توی کتابخونمون هستن و دسته ی دیگه به دلیل کمبود جا در کتابخونه بالای راه پله ها پشت در پشت بوم هستن.رو پشت بوم نه ها

این عسک کتابخونه ی ما که از قبل به دنیا اومدن من اینو خریده بودنقدمتش زیاده

کتابی که میگم این کتابه

خیلی جالب بود یک داستانایی توش بوددددددددددد که حال ندارم بگم چه داستانایی 

خلاصه اینطوریاس که من یه شب اینو خوندم .بعد دیگه حرف زیاد نزنم دو سه تا پیامه بجوابم.خیلی پیاما رو نشستم تایید کردم خیلیا رو هم حذفیدم یعنی خصوصیا و فحشا رواز 1090 تا تقریبا تونستم برسونم به 870.

خب آّجی ماهی سیا خوفی آیا؟عزیزدلم اینجا واسه سبزیکاری و کلا کاشتن همه چی توی همه نوع جایی نوشتم دلیل سبز نشدن رو هم نوشتم.فصل کاشت بعضی چیزا رو هم نوشتم عزیزم

http://wizardry.blogfa.com/post-2044.aspx

ان شائ الله که باغچتون سرسبز میشه و عسکشم نشون من میدید

آبجی همای عزیزم در مورد اینکه توی کودکی چه فکرایی داشتم و چقد بهشون رسیدم.اااااااااااا هر چی فکر میکنما میبینم کلا من چقد توی کودکی کم فکر میکردم من کلا هیچ وقت آینده نگر نبودم در مورد زندگی آیندم حتی الانمم نیستم یعنی هیچ وقت برنامه خاصی نداشتم که حتما به هدفم برسممن بچه بودم همش میگفتم دوس دارم دانشمند بشم چون میکروسکوپ دوس داشتم خیلییییییییییی فقط به خاطر میکروسکوپش میخواستم دانشمند بشم کلاس اول که رفته بودم روز اول معلممون از همه پرسید واسه شغل اینده بعد من که گفتم دانشمند میخوام بشم کلی خندیدهمه میخواستن دکتر بشن  کلا یه دانشمند کم داشتن که من اومدم

بچگیم کلا وقت فکر کردن نداشتمبیش از حد شلوغ بودم و همش پی بازی و دردسرمامانم همیشه اینطوری بود از دستم ولی جلو غیر خونوادم خیلیییییییییییی مظلوم بودمپیش مامانم مینشستم و تکون نمیخورم.همچین بچه ی وارسته ای بودم

تا دبیرستانمم اینطوری بودم اصن آینده نگری نداشتمکلا دوران بچگیه من تموم نمیشه

من اخه مثلا نمیتونم بشینم درس بخونم اعصابم خورد میشه چون میخوام کلی کارای مختلف بکنم بعد همین فکر اینکه درس دارم اعصابم خورد میشه خیلی.واسه همین هیچ وقت با درس خوندن واسه آیندم برنامه ریزی نکردمکه مثلا با درس خوندن یه هدفی رو پیش بگیرم

اصن یادم نمیاد من برنامه ای داشتم واسه ایندم یا نه خب میگفتم فوقش درسم تموم میشه بعدش فک میکردم پسرا آدمن بعدش آدم شوهر میکنه و زندگی آروم و ساده و عخشولانه ای در پیش میگیره .توهمات فانتزی که دیدم آدم کجا بود مامانم راست میگه.کلا هم دیدید وقتی آدم خودش بدش نیاد از طرف، خونواده میگن نه بعد وقتی اونا خوششون بیاد ما میگیم نه .و اینطوری میشه که الان در خدمت هم هستیم

البته توی بحر قضیه که برید بدم نشده ها .تصور کنید مثلا یکی از اون طرفا میگرفت. الان یه چند سالی بود که شب جمعه ها با دو سه تا بچه داریم میریم خونه باباهامونو و میایم خب الانم که گفتما به مجرد بودن خودم غبطه خوردم چه تصورات وحشتناکی

یه فکرای دیگه ی بچگیم این بود که کاشکی مدرسه نبود روزا توی خونه بودم چه کارا میکردم.الان چند سالیه که به آرزوم رسیدماهان واقعا یکی از فکرام این بود که خونمون یه جوری باشه که از حیاط تا توی ساختمون کلی پله برم بالا تا برسم به حال جدی از آرزوهای بزرگ من بود.همیشه از حیاط مستقیم میرفتیم توی حال یا فوقش دوتا پله بوداینجا به ارزوم رسیدم

کلا نتیجه میگیریم که من اصن از بچگی تا الانم اصن آینده نگری نداشته و الان خودمم این موضوع رو فهمیدم

کلا هم 99 درصد این قانون صحت داره که:

وقتی به چیزی که برات آرزو بوده میرسی ، تازه میفهمی که آرزوش از داشتنش قشنگتره

پس زیاد غصه آرزوهامونو نخوریم

در مورد اینکه آدم یا ازدواج کنه یا مستقل بشه من اصن موافق نیستم نباید یه جوون هیچ وقت تنها زندگی کنه چه پسر چه دختر. از تمام جوانبشم که بگذریم هر چقدر محیط خونه اعصاب خورد کن باشه و آرامش نداشته باشه بازم بهترین جا واسه زندگیه.همیشه توی هر شرایطی چیزایی هس که آدمو توی همون شرایط هم راضی و خوشحال کنه

بعد آجی من اون قانون جذب رو نیدونم چیه؟

بعد اینکه امیدوارم عزیزم لیسانستو هم ان شائ الله به سلامتی و راحتی بگیری و تموم بشه راحت بشی مطمئن باش عزیزم توی همه ی زندگیا مشکلات و بساطایی هس که فقط خودشون خبر دارن دیگه آدم دلش به خدا خوشه و آدم اینطوری شاده نه به گذشته فکر کن نه به آینده من یه حدیثم دیده بودم که میگفت همیشه در حال زندگی کنید واقعا هم اینطوری خوبه وگرنه که آدم سرسام میگیرهموفق باشی عزیزم

خب دیگه فعلا برم بچه ها.یا علی تا بعد