وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

یه وقت هایی هست .....

 

یه وقتهایی هست که آدم ملول میشه. خسته میشه. دلتنگ میشه. اما خودش نمی دونه چرا ملول و دلتنگه. اصلا دلش برای چه کسی تنگ شده. می شینه و سرش رو می ذاره رو دستش و بدون آن که خودش متوجه بشه شروع می کنه به فکر کردن. گاهی حواسش نیست به جایی خیره میشه. زمان می گذره و نمی دونه چند دقیقه و گاهی چند ساعت گذشته. از خودش می پرسه من تو این مدت داشتم به چی فکر می کردم. یعنی یادش نمیاد به چی فکر می کرده. شاید هم به چیزی فکر نمی کرده. شاید هم به هیچ فکر می کرده. راستی میشه به هیچ فکر کرد؟ تو این جور موقع ها است که همه ی چایی ها سرد میشن. اولش داغ داغه، اما تا میاد چای اش رو بخوره می بینه سرده. از خودش می پرسه چرا چایی ها همه شون سردن؟ می خواد سرش رو به چیزی گرم کنه اما رغبت به چیزی نداره. یعنی چیزها این قدر مهم نیستند که بتونند سرش رو گرم کنند. من فکر می کنم به خاطر اینه که اگر دل آدم  سرد باشه، دیگه هیچ چیزی نمی تونه سرش رو به بودن و زیستن گرم کنه. یعنی یه جورایی سرگرمی و دلگرمی با هم ارتباط دارند. شاید. این که کدومشون مهم ترند، یه بحث دیگه است.

 

یه وقت هایی هست آدم دلتنگ میشه. نمی دونه چرا دلتنگ شده. شاید هم می دونه و نمی خواد به روی خودش بیاره. چشمانش رو می بنده و به آسمانی نگاه می کنه که در تخیل خودش ساخته.پرواز سنجاقک ها را می بینه و رد پای پروانه ها رو روی برگ گل ها می شماره. حس می کنه در حاشیه ای از جنگل، در همین نزدیکی، در پایین دست راه شیری منتظر نشسته تا اتوبوسی که به تازگی از این جا رفته باز گرده و او رو با خودش ببره. همین طور که چشماش بسته است حس می کنه دلش برای جایی تنگ شده. حس می کنه مسافری است که خانه اش رو گم کرده. غریبه ای است که دیگه هیچ کس رو نمی شناسه و هیچ کس او رو نمی شناسه. با خودش زمزمه می کنه نکنه من گم شدم. و می پرسه این همه سرگردانی از چیه؟ بعد فکر می کنه از همون جایی که اومده، برگرده. اما نمی دونه از کجا اومده. راهش رو یادش نمیاد. به آسمون نگاه می کنه. می خواد چنگ بزنه به ابرها. حس می کنه با گل ها با درختان، با ماهی ها، با پرندگان و با کوه ها راحت تر می تونه حرف بزنه تا آدمها. حس می کنه خونه ش یه جایی اون طرف ابرهاست و به خاطر همینه که این جا خودش رو بیگانه می بینه. 

 

یه وقت هایی هست که راه خونه ش رو گم می کنه. اصلا یادش نمیاد تو کدوم شهر زندگی می کنه. یادش نمیاد چند سالشه و یادش نمیاد تنهایی اش رو در کدوم حوض اندوه می شسته. پا میشه و از پنجره ی خونه، بیرون رو تماشا می کنه. عابران رو می بینه که با عجله دارن رد می شن از این طرف به اون طرف. از اون طرف به این طرف. خیابون شلوغ رو از پشت پنجره ی مه گرفته اش می بینه که در صدای مبهم و گیج ناشناسی از یاد می روند. اما به یک باره یادش می آید که همه چیز را از یاد برده بود و از خودش می پرسه من چه چیزی را از یاد برده بودم؟ 

 

ابری از تیرگی در آسمان دل آدمی می نشیند گاهی. تنها کاری که می توان کرد این است که هیچ کاری نمی توان کرد. کمی صبوری کنیم این نیز می گذرد. می گذرد، بله می گذرد. اما اندوه و دلتنگی میهم نمی گذرد. باور کن گاهی همین طوری دل آدمی می گیرد و نمی داند برای چی و برای چه کسی. شاید می داند و به روی خودش نمی آورد. آدمی است دیگر، چه باید کرد. احوالات وجودی در عمیق ترین لایه های هستی آدمی جریان دارد و در پنهان ترین بخش زندگی خروشان می شود. احوالاتی که گاهی با دیدن یک عکس، رد شدن از یک خیابان، صدای یک دوست و یا هر بهانه ی دیگری، فوران می کند و جهان درون را در خود می بلعد. هر لحظه ممکن است از راه برسد و شخص را در لحظات معلق و مبهم نگاه دارد. سایه هایی از واقعیت بر دیوار روح او می تابد. اما نمی داند سایه از کیست و چرا او را با خود درگیر کرده است. همین سایه های درون است که ما را با خود به سوی سرزمین غریب و ناآشنای سکوت می برد. سکوتی که فریادی را در خود پنهان کرده است. آرامشی که طوفانی را با خود حمل می کند. و چشمانی را که جهانی را در خود انعکاس می دهد. 

مرگ پیش از مرگ ...

اگر جای مروت نیست با دنیا مدارا کن
به جای دلخوری از تنگ بیرون را تماشا کن 

دل از اعماق دریای صدف‌های تهی بردار
همین‌جا در کویر خویش مروارید پیدا کن
 

چه شوری بهتر از برخورد برق چشم‌ها باهم
نگاهش را تماشا کن، اگر فهمید حاشا کن 

من از مرگی سخن گفتم که پیش از مرگ می‌آید
به «آه عشق» کاری برتر از اعجاز عیسا کن
 

خطر کن! زندگی بی او چه فرقی می‌کند با مرگ
به اسم صبر، کم با زندگی امروز و فردا کن 

 شاعر : فاضل نظری

استغاثه به محضر امام عصر عج

ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت

دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت


مانند مرده ای متحرک شدم، بیا 

بی تو تمام زندگی ام در عدم گذشت


می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر 

دنیا خلاف آنچه که می خواستم گذشت


دنیا که هیچ، جرعه آبی که خورده ام 

از راه حلق تشنه من، مثل سم گذشت


بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم

از خیر شعر گفتن، حتی قلم گذشت


تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم 

یک گوشه بغض کرده که این جمعه هم گذشت


مولا شمار درد دلم بی نهایت است 

تعداد درد من به خدا از رقم گذشت


حالا برای لحظه ای آرام می شوم 

ساعات خوب زندگی ام در حرم گذشت

شاعر:سید حمید رضا برقعی

مروری بر فیلم “pk” از نگاه سایت koimoi

مروری بر فیلم “pk” از نگاه سایتkoimoi

 

مروری بر فیلم “pk” از نگاه سایت koimoi

 

بازیگران: Aamir Khan, Sushant Singh Rajput, Anushka Sharma, Sanjay Dutt, Saurabh Shukla, Boman Irani

کارگردان: Rajkumar Hirani

خوبی فیلم:

داستانی چند لایه که بهترین صورت با احساسات آدمی سر و کار داره . این فیلم مثالیه از اون چه که ما اسمشو ذات واقعی انسان و یا راه و روش زندگی هندی میزاریم. ما کسانی هستیم که قانون شکنی میکنیم ، به آدمهای بی ارزش و متقلب که خودشون رو خدا میدونن اعتماد میکنیم ، زندگی همدیگرو به اسم مذهب میگیریم و تو این دنیای وارونه وقتی شخصی مثل پی کی وارد میشه چیزایی زیادی واسه کشف کردن وجود داره.

بدی فیلم:

بعد از اینکه شما از نیمه اول لذت میبرین ، نیمه دوم یکم ناامید کننده است خصوصا که با حجمه یکم زیادی از درام مواجه میشید . به غیر از این نمیشه ایرادی به کار راج کومار هیرانی وارد کرد ، کسی که خوب میدونه چطور با احساسات رابطه برقرار کنه و یه پیام اجتماعی رو تحویل مخاطب بده .

فیلم رو ببینیم یا نه؟

صد در صد ببینید ، پی کی فیلم کمیابیه و کم پیدا میشه همچین فیلمی ساخته شه . این فیلم به خاطر تمام لحظات احمقانه ، کمدی ، جدی و پر نیش و کنایه اش کار دلپذیری از اب در اومده . مخالفت های یکم زیادی تو فیلم هست و همین باعث میشه وقتی فیلم رو دیدن و حسابی خندیدن برین خونه و یه مرور بر کارهایی که انجام میدین داشته باشین. به خاطر تمام ایده های نو و بی ریاش پی کی رو حتما تماشا کنید

 

 

 

علی

 

زندگی یعنی هر روز تو را دیدن 

  یعنی هر روز با تو سخن گفتن

یعنی هر لحظه در اشتیاق تو بودن

یعنی زل زدن در چشمان مهربانت

و تا عمق جان لذت بردن

زندگی یعنی همین لبخندهای پنهان تو وقتی از علاقه ام برایت میگویم

زندگی یعنی چشیدن طعم دستهایت وقتی که دستانم را میفشارد

زندگی یعنی تو... 

 

دلتنگم...

حال و هوایم بارانیست

دلم هوای صاف و افتابی نگاهت را میخواهد...

رحم کن ماه من...

بی قرار تر ازاین حرفهایم...

تو که در خلوتم نیستی که ببینی

چه بلایی سر دلم آورده...

*** این فاصله ها***