به نقل از طلوع کنارک، کمبود متخصص زنان و زایمان در چابهار و عدم ارائه خدمات مطلوب به ویژه در زایشگاه بیمارستان امام علی (ع) این شهرستان مدتهاست از سوی رسانه های محلی بیان می شود، و هر از گاهی حوادثی از قبیل فوت زنان و نوزادان در رسانه و محافل خبری منعکس می شود و نگرانی های شهروندان را افزایش می دهد.
در آخرین مورد خبر عوض شدن دو نوزاد دختر در زایشگاه بیمارستان امام علی (ع) شهرستان چابهار موجب نگرانی در میان خانوادههای این منطقه که از خدمات بهداشتی و درمانی این بیمارستان بهره میبرند، شده است. این در حالی است که وضعیت بهداشت و درمان در چابهار مطلوب نیست و علاوه بر نبود پزشک متخصص، امکانات مناسب این مشکل نیز بر نگرانیها افزوده است.
ماجرا از آنجا آغاز شد که خانواده عبدالکریم باور از ساکنین شهرستان کنارک برای تولد فرزندانشان راهی بیمارستان امام علی (ع) چابهار شدند همه چیز تا اینجا خوب پیش می رود تا اینکه خانواده باور پس از گذشت چندماه از تولد دخترشان متوجه عدم شباهت فرزندشان به والدین شدند، موهای فرفری و رنگ تیره پوست او خانواده را به این موضوع حساس تر کرد، این ماجرا به اینجا ختم نشد و داشت اختلافات خانوادگی را تشدید می کرد، به حدی که شک همسر را برانگیخت، برای پیگیری بیشتر ادامه ماجرا را از زبان عبدالکریم باور جویا شدیم.
نیاز باور با فرزند خود بالاخره به دیدار خانواده رفت/گرفتن فرزند بیست میلیون ریال آب خورد!
“عبدالکریم باور” در گفتگو با پایگاه خبری تحلیلی طلوع کنارک، با اشاره به روند کند دادرسی و ابراز گلایه از کارکنان بیمارستان امام علی (ع) چابهار اظهار داشت: اگر بیمارستان ۱۰ تخت خوابه خلیج فارس کنارک با تجهیزات میلیاردی که مدتهاست از افتتاح آن می گذرد فعال بود و یا زایشگاه و امکانات آن در این بندر وجود داشت، شاید هیچ وقت چنین اتفاق ناخوشایندی برای خانواده مان رخ نمی داد.
وی افزود:خوشبختانه پس از دو سال با انجام آزمایش DNA توانستم ثابت کنم که فرزند من در زایشگاه عوض شده است.
“باور” با بیان اینکه اهل شهرستان سرباز و ساکن کنارک ، از راه صیادی و فروش ماهی روزگار می گذارد ،افزود: بخاطر اینکه فرزندم به من و همسرم شباهتی نداشت، نتوانسته بودم به دیدار خانواده ام در سرباز بروم.
وی با اشاره به اینکه پس از آزمایش دی ان ای مشخص شد فرزندی که دو سال از او بخوبی نگهداری کرده ام از من نیست،دنیا روی سرم آوار شد، اما از طرفی خوشحال شدم که بالاخره توانستم فرزند واقعیم را بیابم.
“باور” ادامه داد: با مشخص شدن این امر و برسی آن در دادگاه ، ابتدا خانواده سیاه پوست “تی” از دادن فرزند به من خوداری میکرد که با پادرمیانی معتمدین و ریش سفیدان و پرداخت ۲۰ میلیون ریال به خانواده سیاه پوست ” حیدر” بابت هزینههایی که به جهت درمان نوزاد هزینه کرده بودند پرداخت کردم و توانستم به فرزندم برسم و اکنون که با شما صحبت میکنم در شهرستان سرباز پیش خانواده ام هستم.
به گزارش طلوع کنارک در سالهای اخیر وضعیت بهداشت و درمان در شهرستان چابهار به هیچ عنوان مورد رضایت مردم نبوده است و دردسرهای زیادی را برای مردم این نقطه به وجود آورده است، آبان ماه سال ۱۳۹۱ پرونده ای به شماره کلاسه ۳۹۶۰/ت/ه در هیات تجدید نظرانتظامی استان سیستان وبلوچستان با شکایت آقای انورجدگال مبنی بر فوت مرحومه صاحب خاتون بادغن در دست بررسی قرار گرفت و در بررسی ها و در رای صادره ازسوی هیات بدوی انتظامی نظام پزشکی چابهار متوفی به میزان ۱۰درصد مقصراعلام، اما بعد از بررسی نهایی خانم (م،ج) متخصص زنان وزایمان به دلیل عدم رسیدگی به موقع و تشخیص نادرست مقصر اصلی این پرونده معرفی شد.
این درحالیست که مردم سیستان و بلوچستان از نبود سونوگرافیست زن در رنجند و برخی از بیماران باید با تحمل مشقات بسیاری مسافتی بیش از ۷۰۰ کیلومتر را برای رسیدن به یک سونوگرافیست زن طی کنند.
از طرفی تعطیلی بیمارستان ۱۰ تخت خوابی خلیج فارس کنارک با تجهیزات میلیاردی که وجود زایشگاه یکی از مسائل آن است مزید بر علت شده و باعث شده شهروندان کنارکی مسافت این شهر تا چابهار را برای خدمات پزشکی و درمانی طی کنند و همین موضوع بر مشکلات مردم این منطقه افزوده است.
برخی از نمونه کارهای شرکت
- بیمارستان امام خمینی ، انتهای بلوار کشاورز . ( پیمانکار دائم بیمارستان )
- بیمارستان بعثت ، اتوبان افسریه ، اتوبان هجرت . ( پیمانکار دائم بیمارستان )
- بیمارستان لبافی نژاد، خیابان پاسداران، بوستان نهم. ( پیمانکار دائم بیمارستان )
- موسسه حرا وابسته به خاتم الانبیاء سپاه پاسداران، انتهای اتوبان هجرت. ( اجرا در سال 1390 )
- ناجا، تهرانپارس، خیابان جشنواره، شهرک مسکونی شمس ولایت (فروش و نصب 7500 متر مربع ایزوگام بام گستر اصل تهران در سالهای 1390 و 1391)
- دانشگاه شاهد، اتوبان خلیج فارس، روبروی حرم مطهر امام خمینی ( فروش و نصب 2500 مترمربع ایزوگام در الهای 1390 الی 1392 )
- بیمارستان سجاد، میدان فاطمی ( سال 1391)
- کارهای شخصی متعدد.
از صفر تا صد
هفتاد و هشتمین بهار زندگی اش را، در حالی که بیش از 60 سال آن در بمبئی به فعالیت اقتصادی اشتغال داشته، می گذراند. «سادات رستوران» در خیابان مولانا آزاد محل کار اوست و درِ خانه اش مثل مهمانپذیر شبانه روزیبر روی تفتی ها و یزدی هایی که به بمبئی می روند باز است. لب خندان و چهره ی گشاده اش از قلب مهربان و روحیه ی نیکوکارنه اش خبر می دهد. او کوشش و خیرخواهی را، از عموی مادرش حاجی سید اسدالله شیردل به ارث برده است.
روز شانزدهم تیرماه 1390ش. در فرمانداری تفت، حاج سید فضل الله کلانتری را دیدم که آمده بود تفاهم نامه ی این نیکوکار تفتی در زمینه ی احداث ساختمان اورژانس بیمارستان شهید بهشتی را به رویت فرماندار برساند. از ایشان خواستم تا مقدمات دیدار و گفتگوی مرا با او فراهم کند.
روز جمعه 17 تیر ماه 1390ش. برابر با ششم شعبان المعظم 1432ق. با کارسازی سید فضل الله کلانتری و در حضور مهندس سیدمحمد میراب و حاجیه خانم خدیجه سلسله وزیری، در خانه ای قدیمی واقع در محله سرده تفت، توفیق هم صحبتی با حاج میرزا محمد فلاح تفتی را به دست آورده ام. شنیدن صحبت های این پیرمرد جواندل را به شما هم توصیه می کنم.
بنده در تاریخ دهم اردیبهشت 1312ش. در محله سَرِده تفت نزدیک سَرِ بیق متولد شدم. پدرم شادروان حاج غلامحسین فلاح تفتی، کشاورز زحمتکشی بود که در سال 1319 ما را داغدار مرگ خود کرد و مادرم مرحومه بی بی سکینه فلاح نیز زنی کوشا و سازگار بود که در 13 فروردین 1365 به دیار باقی شتافت.
حدود هفت ساله بودم که به دبستان شاه ولی تفت رفتم و تا سال پنجم از محضر آموزگارانی از قیبل مرحومان: شیخ علی مظاهر یزدی، نباتیان و امرالله دهقانی معروف به حاجی امرالله مدیر، استفاده کردم . مدیر آن زمان دبستان شاه ولی هم آقای اسلامی بودند. البته وقتی که به هندوستان رفتم دو سال هم در مدرسه ی ایرانیان در بمبئی که متعلق به آقای امین التجار شیرازی بود به فراگیری زبان و دروس رایج پرداختم.
در سال 1325ش. که برابر با سال 1947 میلادی بود به همراه شوهر خاله ام مرحوم حاج علی یکتایی، از راه دریایی و بندر کراچی به هندوستان رفتم . روز 21 نوامبر 1947 وارد بمبئی شدم. در آن زمان به تازگی هندوستان بزرگ به سه کشور هند، پاکستان و بنگلادش تجزیه شده بود و ایرانیان مقیم هندوستان در حال مهاجرت و انتقال سرمایه های خود به پاکستان بودند. بعدها روشن شد که استعمار انگلیس برای تجزیه جهان سوم تصمیم گرفته بوده که سنی ها را در بنگلادش و شیعیان هندی را در پاکستان مستقر نماید و بقیه ی اقلیت های قومی و مذهبی را در هند نگه دارد.
چون پدر برزگ و عمویم ساکن بمبئی بودند، بنده را مدت دو سال به مدرسه فرستادند تا زبان فرا بگیرم. سپس به کار در رستوران عمویم مشغول شدم. بهزاد رستوران در منطقه ای به نام سَد راسَهکه محل تلاقی هفت خیابان بود، قرار داشت و لذا از رونق خوبی برخوردار بود به طوری که چهل آشپز و خدمه داشت.
در عروسی و مهمانی ها، اغلب «بریانی» با گوشت گوسفند یا مرغ و یا «دال چاوِل» که نوعی عدس پلو است با مال مثله و گَرَم مثله پخت می شود . شیر چایی هم که رواج دارد. در مجالس عزاداری هم اغلب «کِش رَه» (آش گندم)، «نان ختایی» ( نوعی پیراشکی ) و قهوه و خرما می دهند. اما به هیچ عنوان با میوه از عزاداران پذیرایی نمی شود.
در ماه محرم و صفر به ویژه دهه اول محرم، شیعیان به نوحه خوانی می پردازند. البته اهل تسنن و حتی غیرمسلمانان هم در مراسم سوگواری امام حسین (ع) شرکت می کنند. ناگفته نماند هیئت ها معمولا در کوچه و خیابان به صورت زنجیر زنی و با زنجیره های تیغ دار عزاداری می کنند . به صورتی که در مسیر عبور عزاداران قطرات خون بر روی زمین مشاهده می شود. اما وقتی هیئت داخل حسینیه یا «دربار حسینی» می شود فقط سینه می زنند و حاضرین هم همراهی می کنند.
روز اربعین در برخی از مناطق مثل اطراف بمبئی، حیدرآباد دکن و لکنهو به عنوان حسُنِ ختام مراسم، از خندق آتش هم عبور می کنند. بدینصورت که عزاداران پای برهنه و با سرعت معمولی از روی گودالی به عمق 3 متر و طول حدود 10 متر که پر از آتش برافروخته است عبور می کنند و جالب این که هیچ آسیبی هم نمی بینند . وقتی سوگواری تمام شد سفره پهن و پذیرایی انجام می شود که همه اعم از مسلمان و غیرمسلمان دعوت عام هستند و از سفره امام حسین بهرمند می گردند. جالب است بدانید نخل برداری فقط در حسینیه پونه، آن هم در روز عاشورا و 21 رمضان صورت می گیرد.
شاید باور نکنید همه ی اقشار و اقوام هندی اعم از مسلمان و غیرمسلمان به امام حسین (ع) احترام می گذارند. حتما شنیده اید مهاتماگاندی رهبر فقید هند هم گفته است «الگوی من در مبارزه با استعمار امام حسین شیعیان بوده است»
یکی از اماکن مذهبی مسلمانان در بمبئی مسجدی به نام «مغول مسجد» است که در محله بندی بازار و خیابان دوازده امام که در زبان هندی «امام بارَه رُد» می گویند قرار دارد . در نزدیکی مغول مسجد عزاخانه بزرگی به همت و سرمایه یزدی های مقیم بمبئی به نام «دربارحسینی» ساخته شده که پنج طبقه دارد. طبقه همکف جهت برگزاری مراسم است و طبقات دیگر به کتابخانه، خوابگاه دانشجویی و دیگر برنامه های فرهنگی اختصاص دارد. در سال 1364ش. کنسولگری جمهوری اسلامی ایران در نظر داشت این مجموعه را تحت اداره خود درآورد که انجمن فتوت نپذیرفت.
علت نامگذاری این است که چون حضور ایرانیان در هند به زمان حمله مغولها بر می گردد و از آن زمان ایرانیان با هند روابط اقتصادی و سیاسی برقرار کردند در هند مسجد ایرانیان را «مغول مسجد» می گفتند. ولی امروزه بیشتر به «ایرانیان مسجد» شهرت دارد. گفتنی است سالها پیش دو نفر ایرانی که یکی مسلمان شیرازی و دیگری زرتشتی یزدی بوده، برای کار به بمبئی می روند و با خدا عهد می بندند اگر وضعیت اقتصادی شان خوب شد اولی مسجد و دومی بیمارستان بسازد. بعدها که وضعیت اقتصادی آنان خوب می شود به عهد خویش وفا می کنند. بدین صورت که مسلمان شیرازی بنای «ایرانیان مسجد» را می گذارد و زرتشتی یزدی بیمارستانی حدودا ً به اندازه بیمارستان شهید بهشتی تفت می سازد و آن را «بُطری والا هاسپیتال» به معنای «بیمارستان شیشه فروش» می نامد. چون این مرد در اوایل ورود به بمبئی، شیشه های خالی را جمع آوری و می فروخته است.
انجمن ایرانیان مقیم جنوب هند که مرکز آن در حیدرآباد دکن است، انجمن «اتحاد» نام دارد ولی انجمن فتوت، انجمن ایرانیان مقیم بمبئی است و در اساسنامه آن قید شده که همیشه از هفت نفر عضو اصلی هیئت مدیره آن حتما باید پنج نفر از تفتی های مقیم هند باشند. چون بنیانگذاران آن مرحومان : حاج محمد کاظمی، حاج عبدالرسول کاظمی، حاج سیداسدالله شیردل و حاج سید حسین میراب، بوده اند
گمان می کنم حدود سال 1348ش. بود که محمدرضا شاه به هند آمد و در مغول مسجد که پاتوق ایرانیان و یزدی های مقیم هند است سخنرانی کرد . او با دیدن سرمایه داران ایرانی و وضعیت از آنان درخواست نمود بیایند در ایران سرمایه گذاری کنند . در همان جلسه مالک کارخانجات «تاتا» که یک زرتشتی یزدی و داماد گاندی بود، این پیشنهاد را پذیرفت و چندی بعد کارخانجات یخچال سازی در جاده کرج را ساخت . البته مرحوم محمدعلی خان طلعت تفتی هم که شاعر مقیم هند بود در این مراسم به قرائت شعر پرداخت.
از بزرگان و تفتی های فعال و خیر باید به مرحومان : حاجی ابوتراب جویا، حاجی علی یکتایی، حاجی محمد کاظمی بازرگان خوشنام و بانی دبستان کاظمی در محله ی سلطان آباد، حاجی علی اکبر فلاح صاحب رستوران گلشن ایران در محله بِندی بازار، حاجی عبدالرسول کاظمی (رستوراندار)، حاجی سید اسدالله شیردل بانی دبستان اسدی سَرِده، حاجی محمدحسین شریفی (بانی درمانگاه و تعمیر حسینیه کوچه بالای سرده)، حاجی سیدحسین میراب که در انجام کارهای عام المنفعه پیشقدم بود، اشاره کنم و با شادروانان : پرفسور سیدمحمد حسینی (استاد دانشگاه و فعال اجتماعی)، محمدعلی بُندانی فراشاه (کارگردان و هنرپیشه)، سیدعباس عرب فراشاه معروف به رُپِش کومار (هنرپیشه) هم آشنایی داشتم که همگی به رحمت حق پیوسته اند.
از آنجا که خداوند صلاح ندانست و بنده از نعمت فرزند محروم هستم برای این که اثر خیری از خود بجا گذاشته باشم تا به عنوان باقیات الصالحات بماند، مدتی بود تصمیم داشتم بنای خیری در تفت بسازم تا این که امسال حاج سیدفضل الله کلانتری نزد بنده آمدند و باعث خیر شدند و مقدمات این کار را فراهم کردند.
با توجه به این که مسئولین بیمارستان شهید بهشتی تفت فرمودند به ساختمان اورژانس مجهز و متصل به بیمارستان نیاز دارند، تصمیم بر این شد، در فضای بین خیابان و ساختمان اصلی بیمارستان که خالی است ساختمانی در دو طبقه و با زیربنای حدود 2000 مترمربع با تجهیزات کافی ایجاد شود که از طبقه ی همکف برای برگزاری مراسم و تالار اجتماعات و طبقه اول جهت فضای درمانی مورد استفاده قرار گیرد.
کلنگ آغاز ساخت این ساختمان در تاریخ 19 تیرماه 1390 بر زمین زده خواهد شد و انشالله امیدوارم هر چه زودتر شاهد بهره برداری از این مجموعه باشیم. .بر طبق تفاهم نامه ای که با دانشگاه علوم پزشکی یزد تنظیم شده، نمایندگان بنده هم در زمینه پیگیری ساخت این مجموعه، آقایان : حاج سید فضل الله کلانتری، دکتر سیدعلی میراب، مهندس سید محمد میراب و علی اکبر سلامت هستند.
در انجمن فتوت که افتخار همکاری دارم، مواردی پیش آمده که مسلمانان هندی برای احداث مسجد و حسینیه به کمک مالی نیاز داشتند . در چنین مواردی علاوه بر جمع آوری کمک های ایرانیان مقیم هند، شخصا هم شریک می شوم .
بنده هم از لطف شما سپاسگزارم و از این که در زمینه معرفی تفت و تفتی ها تلاش میکنید تشکر می کنم و امیدورام به یاری خداوند و عنایت معصومین (ع) و همکاری مسئولین تا یک سال و نیم آینده مجموعه مورد نظر به بهره برداری برسد.
آنچه می خوانید خاطره ای است از زندگی شهید محمد ابراهیم همت:
مصطفی که به دنیا آمد، شبانه از بیمارستان آمدم خانه. دلم نیامد حالا که ابراهیم یک شب خانه است، بیمارستان بمانم.از اتاق آمد بیرون. آنقدر گریه کرده بود که توی چـشمهـاش خـون افتاده بود.کنارم نشست و گفت: «امشب خدا منو شرمنده کرد. وقتی حـج رفتـه بودم، توی خونه خدا چند تا آرزو کردم. یکی اینکه در کشوری که نفس امام نیست نباشم؛ حتی برای یک لحظه. بعد از خدا تو رو خواسـتم و دو تا پسر. برای همین هر دوبار میدونستم بچه مون چیه. مطمئن بودم خـدا روی منو زمین نمیندازه. بعدش خواستم نه اسیرشم، نه جانباز؛ فقط وقتی از اولیاءالله شدم، در جا شهید بشم.»
شادی روح ارواح طیبه شهدا صلوات