وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

بیمارستان روانی

به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روانپزشک پرسیدم شما چطور میفهمید که یک

بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟

روانپزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب میکنیم و یک قاشق چایخورى، یک فنجان و یک

سطل جلوى بیمار میگذاریم و از او میخواهیم که وان را خالى کند.

من گفتم: آهان! فهمیدم. آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگتر است.

روانپزشک گفت: نه! آدم عادى درپوش زیر آب وان را بر میدارد. شما میخواهید تختتان کنار

پنجره باشد؟

شادی درون،دنیای بیرون

چندی قبل با دوستی صحبت میکردم.میگفت هیچوقت شادیت را به دیگران وابسته نکن.میگفت شادی باید از درون آدم بجوشد.میگفت رضایت درونی اگر وجود داشته باشد ،رضایت واقعی ست.حرفهایی که در روانشناسی موفقیت هم مطرح است.

دو روز قبل حدود ده صبح سردرد شدید از خواب بیدارم کرد.گاهی سردرد میگیرم.یک سال گذشته تقریبا هفته ای یکبار.گاهی چند ساعت طول میکشد،گاهی هم یکی دو روز.معمولا مسکنی مثل استامینوفن میخورم یا داروهای ضد میگرن.اما آنروز درد هر ساعت بدتر میشد.بطوریکه از حدود ظهر استفراغ هم اضافه شد.در خانه تنها بودم.عصر فشار خونم را کنترل کردم و متوجه شدم در حال افزایش است.دوز داروی فشار خون را اضافه کردم.پسر و عروسم  هر دو سر جلسه امتحان بودند.سر شب که پسرم برگشت متوجه شدم فشارم شده هیجده و نیم.گفتم بهتر است برویم درمانگاه.

به اورژانس یکی از بیمارستانهای خصوصی  مراجعه کردیم.بعد از طی مراحل وپرداخت فیش،دکتر معاینه کرد و گفت ممکن است مویرگی در مغز پاره شده باشد یا لخته ایجاد شده باشد و فورا باید اسکن مغز بگیرید.چند جایی تلفن زد و گفت متاسفانه دستگاه ما کار نمیکند و بهتر است به بیمارستان الف یا ب. یا ج. مراجعه کنید.بخودم گفتم رضایت تو باید از درون بجوشد.شادیت را به دیگران گره نزن

در حالیکه احساس میکردم از درد در حال کور شدنم،به دکتر گفتم لا اقل فشار خونم را کنترل کنید و کاری برای سردرد و حالت تهوعم انجام دهید.اما حرف مرد یکی بود.گفت متخصص مغز و اعصاب ندارند،تخت خالی ندارند ،دستگاه اسکن هم خراب است.

گفتیم میرویم مرکز سی تی اسکن که بیمارستان مجهزی هم هست.بعد از ساعتی به اتفاقات آنجا مراجعه کردیم.باز گرفتن قبض و مراحل ادری .آقای دکتر که مشغول روزنامه خواندن بود فرمودند تا وقتی بستری نشویدهیچ کاری انجام نمیدهم.چون مساله اورژانسی بود،دفتر چه. بیمه ام مهر پزشک خانواده نداشت.بهر حال رضایت دادیم و پسرم رفت دنبال مراحل اداری بستری شدن.در این مدت هم من یکسره عق میزدم و سرم را از درد چنگ میزدم ودکتر هم مشغول روزنامه خواندن بود.حدود دو ساعت طول کشید تا یک ونیم میلیون پول واریز شد و وقتی که راه افتادم بروم به طرف بخش،فرمودند جای خالی نداریم!

خواستیم بیمارستان را ترک کنیم که گفتند نمیشود.باید رضایت نامه امضا کنید.باز یاد نصیحت دوستم افتادم.

سومین بیمارستان بعد از ساعتی معطلی یک آمپول ضد استفراغ و یک مسکن قوی که بنظر میرسید خواب آور یا مرفین مخلوط داشته تزریق کردند و گفتند بیست دقیقه صبر کن اگر سر دردت بهتر نشد مرفین تزریق میکنیم.

ساعت حدود سه صبح شده بود.جای نشستن هم نبود.حس میکردم در حال بیهوش شدنم.از پسر و عروسم خواستم که مرا به خانه برگردانند.

هنوز بعد از دو روز سردردم کاملا برطرف نشده و قرار است شنبه بروم اگر وقت بدهند ام.آر. آی.انجام دهم

به خودم میگویم بله .رضایت باید از درون سر چشمه بگیرد!!

توصیه پزشکی بسیار مهم از یک پروفسور

توصیه های یک پروفسوردر حد معجزه متحیر کننده است! توصیه های بسیار خوبی هستند . چند دقیقه صرف مطالعه آن بکنید هرگز تصور نمی کنید که ممکن است زندگی یک نفر بستگی به شما داشته باشد:

پدر من بر اثر سکته فلج شد و سپس مرد. کاش من چیزی در باره این نوع کمک های اولیه می دانستم . هنگامی که حمله صورت می گیرد مویرگها به تدریج در مغز پاره می شوند. هنگامی که سکته اتفاق می افتد، آرامش خود را حفظ کنید. مهم نیست قربانی کجاست . او را حرکت ندهید چون مویرگهایش پاره خواهند شد. برای جلوگیری از سقوط قربانی ، کمکش کنید تا بنشیند:

1- سوزن یا سنجاق را روی آتش استریل کنید بعد با آن سر هر 10 انگشت مریض را خراش دهید.

2- این طب سوزنی نیست فقط یک خراش یک میلی متری است روی سر انگشتان. 3- خراش بدهید تا خون خارج شود.

4- اگر خون خارج نشد، با انگشت خودتان سر انگشت مریض را فشار دهید.

5- وقتی از هر 10 انگشت خون خارج شد چند دقیقه صبر کنید تا بیمار هشیاری خود را باز یابد.

6- اگر دهان قربانی کج شد لاله گوشهایش را آنقدر بکشید تا سرخ شوند.

7- بعد هر لاله گوش را دو بار بخراشید تا از هر کدام دو قطره خون خارج شود. بعد از چند دقیقه قربانی باید هشیاری خود را بدست بیاورد. منتظر بمانید تا بیمار دوباره وضعیت طبیعی خود را بدون هر گونه علامت غیر عادی به دست بیاورد.

سپس او را به بیمارستان برسانید. حرکت سریع آمبولانس در راه بیمارستان و افتادن در دست اندازها با عث پارگی مویرگها می شود.

علائم سکته : رنگ پریدگی، اختلال در تکلم و کج شدن دهان.

اگر همه ما این روش را به خاطر داشته باشیم و به سرعت پروسه نجات زندگی را شروع کنیم قربانیان دوباره احیا شده و صد در صد حالت عادی خود را به دست خواهند آورد. اگر ممکن است لطفاٌ این متن را پس از مطالعه برای دیگران بفرستید شاید به نجات زندگی یک نفر کمک کند.

خودکشی سه کارگر بیکار شده ی معدن طلای آق دره

خبرگزاری هرانا – سه نفر از کارگران بیکار شده معدن طلای آق دره در استان آذربایجان غربی، شب گذشته (شنبه) در محوطهٔ معدن دست به خودکشی زدند.

به گزارش هرانا به نقل از ایلنا؛ «حوالی ساعت ۸ شب گذشته، سه نفر از کارگران اخراجی معدن طلای آق دره در شهرستان تکاب که اسامی دو نفر از آنان بنامهای، «ی. ک» «ی. ر» است در اعتراض به از دست دادن شغلشان دست به خود کشی زدند».

براساس گفته‌های کارگرانی که در معدن حضور داشته‌اند؛ شب گذشته یکی از مصدومان به دلیل شدت جراحت در بیمارستان شهدای تکاب از ناحیه شکم مورد جراحی قرار گرفت که هم اکنون در بخش عمومی بیمارستان بستریست اما دو کارگر دیگر که جراحتشان سطحی بود بصورت سرپایی مداوا شده‌اند.

اقدام به خودکشی کارگران بیکار شده معدن طلای آق دره در حالی است که صبح روز گذشته گروهی از کارگران این واحد معدنی در اعتراض به اخراج ۳۵۰ نفر از همکارانشان در محوطه این معدن تجمع کرده بودند؛ این تجمع تا ساعت هشت شب ادامه داشت و پس از آن کارگران مورد نظر که صبر و تحمل خود را از دست داده بودند اقدام به خودکشی کردند.

به گفته کارگران این معدن با وجود آنکه روز گذشته برخی مسئولان شهرستان تکاب برای پیگیری موضوع درجمع کارگران اخراجی معترض حضور داشتند اما در ‌‌‌نهایت کارفرما توجهی به خواسته‌های تجمع کنندگان نکرد.

منابع ایلنا همچنین از برگزاری جلسه ویژه‌ای خبر می‌دهند که قرار است در رابطه با وضعیت پیش آمده حوالی ظهر امروز با حضور نمایندگان کارگران اخراجی و مسئولان شهرستان تکاب برگزار شود.

رمان تمنا فصل 5

http://up.vbiran.ir/uploads/39739140885324432506_secret_book.png

رمان تمنا

نویسنده : بیسان تیته

فصل : 5

.......................................................................................

رسیده بودم جلو در بیمارستان که دوباره موبایلم زنگ خورد باز شهیاد بود سریع جواب دادم:
-اه پسر چته هفت ماهه به دنیا اومدی رسیدم جلو دره بیمارستانم
صدای مضطربشو شنیدم که گفت:
- وای پندار بجنب این دختره بیمارستان رو گذاشته رو سرش با آرامبخش آرومش کردن
-اومدم 5 دقیقه دیگه اونجام
ماشین رو سریع پارک کردم ورفتم سمت اورژانس شهیاد جلوی در اورژانس بود