وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

درباب ترس و لرز کیِر کگارد

در باب ترس و لرز کیرکگارد – ترجمه‌ روح‌الله محمودی

نایجل واربورتن: موضوعی که می‌خواهیم در موردش بحث کنیم کتاب ترس و لرز کیرکگارد است. این کتابی است که روی داستان خاصی از کتاب مقدس تمرکز دارد.
کلر کارلایل: تمرکز این کتاب بر داستان ابراهیم و اسحاق در کتاب مقدس عبری است. خدا به ابراهیم فرمان می‌دهد تا تنها پسرش اسحاق را به کوه موریه ببرد و آنجا قربانی‌اش کند. ابراهیم سفری سه‌روزه را می‌آغازد، اسحاق را به قله‌ کوه می‌برد و قربان‌گاه را آماده می‌کند. اسحاق در قربان‌گاه دراز می‌کشد و ابراهیم چاقوی خویش را بیرون می‌آورد و آماده‌ انجام کار می‌شود. اما در همین موقع، فرشته‌ای می‌گوید: “نیازی نیست که اسحاق را قربانی کنی، می‌توانی در عوض گوسفندی را قربانی کنی.”
ن.و: کیرکگارد برخی از مفاهیم و دلالت‌های ضمنی این داستان را می‌کاود، و این داستان را به فلسفه تبدیل می‌کند.
ک.ک: بله، درست است. کیرکگارد از داستان استفاده می‌کند تا نکات مختلفی را درباره‌ی ایمان مسیحی طرح کند. اغلب، ابراهیم را پدر ایمان دانسته‌‌اند. بر همین اساس، کیرکگارد تفسیری را از این داستان ارائه می‌کند تا پرسش‌هایی را درباره‌ی چیستی و چونی ایمان دینی – و به طور مشخص ایمان مسیحی – پیش بکشد، زیرا این سنتی است که کیرکگارد، خود، در درون آن می‌اندیشد و می‌نویسد.
ن.و: اما او این کار را با صدای خود انجام نمی‌دهد، بلکه از نامی مستعار بهره می‌جوید.
ک.ک: کتاب تحت نامی مستعار نوشته شده‌است، یعنی جان از اهالی خاموشخانه. وقتی کتاب برای اولین بار در سال ۱۸۴۳ میلادی منتشر شد، نام کیرکگارد هیچ جای کتاب دیده نمی‌شد. پس، آنطور که روی جلد آن آمده، کتاب توسط این شخص یعنی جان از خاموشخانه نوشته شده‌است. البته او صرفا نامی مستعار نیست؛ او صرفا نامی نیست که کیرکگارد برای خود برگزیده باشد، او شخصیتی مستقل است و نظرگاه خاص خود را دارد. و این‌ها همه بخشی از استراتژی ادبی کیرکگارد است. زیرا او می‌خواهد خواننده را وادارد تا بیندیشد و سووالاتی بپرسد.
ن.و: تشویق کردن خواننده به تفکر عمیق در باب امور با استفاده از دیدگاه‌های نویسنده‌ای مستعار؛ این کاری است که او در بیشتر کتاب‌هایش کرده‌است.
ک.ک: آثار کیرکگارد تقسیم می‌شود به آنچه او متون زیبایی‌شناسانه، یا با نام مستعار، می‌خواند و آثاری که او با نام خود منتشر کرده‌است: دسته‌ دوم معمولا رنگ و بوی دینی آشکاری دارند. اما آثار زیادی هستند که با نام مستعار منتشر شده‌اند، و البته این نام‌های مستعار نیز فراوان‌اند. این آثار اغلب به شیوه ‌ای غیر مستقیم به پرسش‌های دینی می‌پردازند.
ن.و:
 در ترس و لرز، جان از خاموشخانه داستانی را می‌کاود؛ او برخی سناریوهای ممکن را برای ما باز می‌کند.
ک.ک:
 کتاب بخش‌های متعددی دارد. اما عنوان یکی از بخش‌های آغازین کتاب “کفاره” است، و در این بخش روایت‌های فراوان متفاوتی از داستان ابراهیم بازگو می‌شود. در یکی از این تفسیرها، نومیدی بر ابراهیم چیره می‌شود؛ در تفسیری دیگر، او به قربانی کردن اسحاق تن نمی‌دهد؛ و قس علی هذا. کیرکگارد از این کار – یعنی طرح تفسیرهای متفاوت – چند هدف دارد.اول، او می‌خواهد تاکید کند که ابراهیم می‌توانسته نسبت به این فرمان الهی عکس‌ العمل‌های متفاوتی نشان دهد. این به خواننده کمک می‌کند تا بر عکس‌العمل واقعی ابراهیم دقیق شود: به ویژه، بر موقعیت وجودی ای که ابراهیم در آن قرار گرفته بود، و این حقیقت که وقتی او با این فرمان الهی مواجه شد می‌توانست عکس‌العمل‌های متفاوتی به آن نشان دهد. او ناچار بود یکی را برگزیند؛ او یکی از احتمالات ممکن را برگزید، او تصمیم گرفت که به این فرمان الهی بر اساس ایمان پاسخ دهد. اما البته گزینه‌های متفاوت دیگری نیز پیش روی او قرار داشت.
این کتاب همچنین خواننده را تشویق می‌کند تا به سیر و سلوک ابراهیم، از ابتدا تا انتهای این ماجرا، دقیق شود. کیرکگارد بر آن است که مردم اغلب یک‌راست به سراغ نتیجه می‌روند و می‌گویند:“ پایانش خوش بود، او مجبور نشد اسحاق را قربانی کند.”اما کیرکگارد می‌خواهد سفر ابراهیم را به یاد خواننده بیاورد، و به او یادآور شود که ابراهیم می‌بایستی سه روز راه بپیماید.او می‌خواهد بر اضطرابی انگشت بگذارد که ابراهیم بایستی تجربه کرده باشد.او همچنین می‌خواهد تاکید کند که هر قدمی که ابراهیم در دنیای واقع بر می‌دارد نشانه و نمادی از تعهد مکرر اوست به تصمیمی که گرفته‌است. و این مدلی برای وجود، در حالت کلی است: یعنی ما همیشه در حال شدن‌ایم. ما در حصار زمان و مکان‌ایم.پس در هر لحظه از زمان و در هر موقعیتی که قرار بگیریم کنش‌هامان را از نو می‌سازیم، و اقدام به تصمیم‌گیری می‌کنیم.
ن.و: از منظری عقلانی، صرف اینکه شما پیامی را بشنوید یا دریافت کنید که می‌گوید باید فرزندتان را قربانی کنید، شما را به این نتیجه نمی‌رساند که باید فرزندتان را قربانی کنید. بسیاری از ما، اگر در این موقعیت قرار بگیریم، سرچشمه این پیام را شدیدا به چالش می‌کشیم.
ک.ک: بله، حق با شماست. و این همان چیزی است که کیرکگارد می‌خواهد در ترس و لرز آن را برجسته کند. این کتاب شدیدا تاکید می‌ورزد که کنش‌ها و تصمیمات ابراهیم را نمی‌توان با یاری جستن از عقل درک کرد؛ آنها عقلانی نیستند. هیچ‌گونه بنیان اخلاقی نیست که آنها را توجیه کند. این کنش‌ها و تصمیمات غیر اخلاقی‌اند. کیرکگارد می‌خواهد این حقیقت را برجسته سازد که ایمان ابراهیم پارادوکسیکال است – اخلاقا ناپسند و مکروه است.
ن.و: پس ایمان ابراهیم از نظر اخلاقی ناپسند است اما سنت دینی آن را تایید می‌کند، زیرا وقتی کتاب مقدس را می‌خوانیم ظاهر متن گویای آن است که ابراهیم نیکمرد بود: او کار درست را انجام داد.
ک.ک: حق با شماست، و این دقیقا چیزی است که کیرکگارد می‌خواهد خوانندگانش در آن تردید کنند. زیرا او می‌دید که مسیحیان دور و اطرافش دچار نوعی خودشیفتگی‌اند، گمان می‌کنند که ایمان به آب خوردنی حاصل می‌شود.کافی است در جامعه‌ای متولد شوی و رشد کنی که اسماً مسیحی است؛ کافی است به کلیسا بروی و ظواهری را رعایت کنی.کیرکگارد می‌خواهد این ساده‌گیری و خودشیفتگی را به چالش بکشد. مردم می‌پندارند همین حالا مسیحی‌اند، و کیرکگارد می‌خواهد این خیال باطل را به چالش بکشد. کیرکگارد فکر می‌کند که این پندار نادرست حکم مانعی را دارد که راه مسیحی شدن را سد کرده ‌است.
ک.ک: اگر شما خود را، به طور پیش‌فرض، مسیحی بدانید دیگر فکر نمی‌کنید که ایمان [مسیحی] نوعی وظیفه‌ وجودی است. به همین دلیل کیرکگارد تلاش می‌کند تا آشوب بیندازد در دل و جان کسانی که داستان ابراهیم را به نحوی غیرانتقادی، و بدون هیچ تردید و پرسش، پذیرفته‌اند؛ پذیرفته‌اند که ابراهیم پدر ایمان مسیحی است. کیرکگارد می‌گوید،“اگر ابراهیم پدر ایمان است، پس ایمان چیست؟ از ما چه می‌خواهد؟آنطور که پیداست انگار ایمان چیز وحشتناکی است که هیچ نسبتی با عقلانیت ندارد، که نمی‌توان آن را بر هیچ‌گونه بنیان اخلاقی بنا کرد. پس این چیست؟”پرسش‌های دیگری که کیرکگارد می‌خواهد آنها را پیش چشم بیاورد این‌هایند: “چه می‌شود اگر ابراهیم بر خطا بوده باشد؟و اشتباه کرده باشد؟ چه می‌شود اگر صدایی که او شنید صدای خدا نبوده باشد؟ چه می‌شود اگر این ندا صرفا نوع پندار و اوهام بوده باشد؟”اینجا کیرکگارد نسبتی برقرار می‌کند میان این تردیدهای احتمالی و موقعیتی که حواریون مسیح داشتند. این احتمال وجود داشت که حواریون مسیح اشتباه کرده باشند. چه بسا تردید کرده باشند که واقعا عیسی کیست. البته سرانجام کار، یعنی پیروزی و تثبیت مسیحیت، می‌توانست آنها را از تردید بیرون بیاورد؛ اما آنها که سرانجام کار را نمی‌دانستند.آنها در آن موقعیت نمی‌دانستند که آینده آبستن چه رخدادهایی است. دقیقا همانطور که ابراهیم نمی‌دانست اسحاق قرار است به او بازگردانده شود.
ن.و: پس این اندکی به روش سقراط می‌ماند. سقراط چیزی را بر می‌داشت که مردم دربارهی آن یقین داشتند، و بعد در عمل به آنها نشان می‌داد که چیزی را که فکر می‌کنند می‌دانند در واقع نمی‌دانند. خب، در این بحث، ایمان هسته‌ مرکزی آموزه‌های مسیحیت را تشکیل می‌دهد. اما خدا خواستهی بسیار غریبی از مومنانش دارد؛ او از آنها می‌خواهد که در فقدان هرگونه قرینه/دلیل ایمان داشته باشند.
ک.ک: کیرکگارد به خود به چشم سقراط مسیحیان می‌نگریست. او به سقراط علاقه داشت و تحت تاثیر سقراط بود. او تز دکترایش را درباره‌ی سقراط نوشت، و شباهت‌های آشکاری میانشان وجود دارد. دقیقا همانطور که سقراط فکر می‌کرد مردم خیال می‌کنند که از معرفت برخوردارند، و همین پندار نادرست باعث می‌شود که دیگر آن را طلب نکنند، کیرکگارد فکر می‌کرد که مردم فرض می‌گیرند که مسیحی‌اند، و همین پیش‌فرض مانع از آن می‌شود که به دنبال آن روند تا مسیحی شوند. پس اینجا شباهت آشکاری با فلسفه‌ی سقراط وجود دارد؛ که البته خود کیرکگارد نیز کاملا نسبت به وجود آن آگاه بود.
ن.و: همچنان به دشواری می‌توان درک کرد که اصولا کنش‌های ابراهیم چگونه می‌توانند ستودنی باشند.
ک.ک: در نظر کیرکگارد، ابراهیم شخصیت خاص و منحصر به فردی است که با استناد به هیچ‌گونه مفهوم اخلاقی مورد پذیرش جامعه نمی‌توان او را درک کرد، و نمی‌توان او را ستایش کرد. تمایل ابراهیم به قربانی کردن اسحاق به سود هیچ انسان دیگری نبود. البته این به سود اسحاق هم نبود، اما هیچ سودی برای هیچ انسان دیگری هم نداشت. چنین نبود که ابراهیم اسحاق را قربانی کند تا خیر اجتماعی بزرگتری را محقق کرده باشد. به‌علاوه، اسحاق نمادی از جامعه بود. زیرا او تنها پسر ابراهیم بود، و اسحاق آینده‌ قبیله اسرائیل بود. ابراهیم قرار بود پدر ملتی باشد، و به همین دلیل این ملت به نحوی نمادین – همانطور که جان از خاموشخانه می‌گوید- در صلب اسحاق نهفته بود. به همین دلیل، با قربانی کردن اسحاق، ابراهیم کل جامعه را نیز می‌خواست قربانی کنید.
ن.و:
 یکی از جنبه‌های دشوار خواندن کیرکگارد این است که به راحتی نمی‌توان فهمید خود کیرکگارد واقعا چطور می‌اندیشیده‌است. به نظر شما، هدف کیرکگارد از این امر چیست؟
ک.ک: او می‌خواهد که خواننده‌ این کتاب پیش خود بیندیشد و سووالاتی طرح کند. جایی دیگر او می‌نویسد که نوشته‌هایش آینه‌ ای اند که به خوداندیشی، خودآگاهی و خودآزمایی کمک می‌کنند. دقیقا همان‌گونه که داستان ابراهیم به تفسیرهای بی‌پایان راه می‌دهد، کتاب ترس و لرز هم راه به تفاسیر متعدد می‌دهد. درک شخصی خود من از این کتاب در طول سال‌ها تغییر کرده ‌است. در حال حاضر من فکر می‌کنم که پیام کیرکگارد به شکل نوعی پرسش است؛ یعنی آیا آرمان مسیحیت، آرمان ایمان، واقعا دست‌یافتنی است. حتی آیا ممکن است؟ آیا در میان ما کسی یافت می‌شود که همان کاری را بکند که ابراهیم کرد؟ من فکر می‌کنم این پرسشی است که او می‌خواست خواننده از خود بپرسد. سپس پرسش دیگری نیز از این پرسش سر بر می‌آورد: اگر ابراهیم پدر ایمان است، و اگر من نتوانم همان کاری را بکنم که ابراهیم کرد، آنگاه آیا من ایمان دارم، آیا اصولا من می‌توانم ایمان داشته باشم، آیا اصولا محتمل است که کسی همان ایمانی را داشته باشد که ابراهیم با عملش نشان داد؟
ن.و: کتاب ترس و لرز مشخصا مورد توجه تعدادی از متفکران اگزیستانسیال قرار گرفته‌است؛ به طور ویژه ژان پل سارتر. چه چیزی در این کتاب وجود دارد که آنها آن را به علایق خود مرتبط دیده‌اند؟
ک.ک: جنبه‌های مختلفی از این کتاب وجود دارد. اولی شیوه ‌ای است که بر اساس آن این پرسش طرح می‌شود که چه رابطه‌ای میان ایمان و عقل وجود دارد، و به طور گسترده‌تر، چه رابطه ‌ای میان وجود انسان، فاعلیت انسان، و عقل وجود دارد. پیامی که می‌توان از این کتاب اخذ کرد این است که حقیقت وجود انسان را نمی‌توان صرفا با کمک تفکر عقلانی درک کرد یا بیان نمود.
جنبه‌ی دیگر مضمون انتخاب است؛ یعنی عکس‌العمل نشان دادن نسبت به وضعیتی خاص، یا قرار گرفتن در بزنگاه و چالشی اخلاقی بدون اینکه بستر و زمینه‌ای داشته باشیم که بر اساس آن از میان گزینه‌های بدیل ممکن یکی را برگزینیم؛ و البته این چیزی است که انبوهی از قهرمان‌های کیرکگارد خود را در این وضعیت می‌بینند. دقیقا به این خاطر که آنچه ابراهیم کرد غیر عقلانی بود – به یک معنا، او قلمرو خرد را ترک گفت – او با آزادی خود مواجه شد، و این دقیقا تجربه‌ اضطراب است که کیرکگارد بر آن تاکید می‌کند. و البته اضطراب آزادی یکی از مهم‌ترین مضامین اگزیستانسیالیسم سارتر است.
ن.و: چرا امروز باید ترس و لرز را خواند؟
ک.ک: اگر خواننده مسیحی باشد، احتمالا چیزهای زیادی از آن خواهد آموخت. اگر خواننده فیلسوف باشد، آن‌گاه او در این کتاب چالشی را بر ضد ایمان خویش – شاید به فلسفه – خواهد یافت. کیرکگارد در این کتاب – همان‌طور که در تعدادی از دیگر کتاب‌هایش – منتقد فلاسفه‌ آکادمیکی است که در باب وجود خود تعمق نمی‌کنند. شاید آن‌ها سووالاتی انتزاعی‌تر را طرح کنند تا از تفکر در باب پرسش‌های مهم‌تر و اساسی‌تر شانه خالی کنند؛ یعنی در باب اینکه ما چه باید بکنیم، باید به چه تعهد داشته باشیم و قس علی هذا.
اما ترس و لرز کتابی است که صرفا محبوب خوانندگان آکادمیک و دیندار نیست. یکی از دلایلش این است که این کتاب به مضامینی می‌پردازد که مضامین انسانی جهان‌شمول اند؛ از قبیل عشق، و رنج و تجربه‌ی از دست دادنچیزی. در مرکز کتاب پدر و پسری ایستاده‌اند: پدری که ناچار است با چشم‌انداز از دست دادن فرزندش – و به طور کلی، از دست دادن، یا کنار گذاشتن، چیزی که بیشترین ارزش را برایش دارد – مواجه شود. این موقعیتی انسانی است که همه‌ ما احتمالا آن را تجربه خواهیم کرد. پس، کتاب انعکاسی عاطفی دارد و این یکی از دلایلی است که همچنان گستره‌ انبوه و متنوعی از خوانندگان آن را خواهند خواند.
 
  1.  

    ۱- حضرت ابراهیم ( ع ) را بهتر است ، مثل امّت محمّد ( ص ) ، ابو الانبیاء بنامیم که بنیانگذار ادیان توحیدی دو فرزند او اسماعیل و اسحاق علیهما السّلام بوده اند.
    ۲- نگارنده « ترس و لرز » ، تحت تأثیر اسرائیلیات ، ذبیحه ما نحن فیه را مورد اشتباه قرار داده و لابد نمی داند که قربانی واقعی اسماعیل ( ع ) بود که خود هم داوطلب آن شد.
    ۳- قلب واقعیت امر منجر به ادّعای بلاوجه ارجحیّت بنی اسرائیل می شود که فقط تعدّیات آنها را به سایر ابناء بشر – اعم از مسلمان ، مسیحی و غیره – توجیه می نماید.
    ۴- قرار نیست همه مؤمنین به سطح اولیاء ، ائمّه و انبیاء برسند. بلکه با اقتداء به آن عزیزان الهی در حدّ وسع می توان به شفاعتشان امید داشت.
    ۵- در این طریق خطرات بزرگی ایمان انسان را در معرض تهدید قرار می دهد که شدیدترین آنها اغوای شیطان رجیم ، دشمن دیرینه آدم و فرزندان وی ، است.

با افشاگری نمی‌گذاریم هیچکس اسیر فرقه منافقین شود

ابراهیم خدابنده گفت؛ تعدادی از افراد جدا شده از منافقین فعال هستند تا چهره واقعی این فرقه را به جهان نشان دهند، من با این افراد در ارتباط هستم، ما نمی‌توانیم افرادی که در سازمان هستند را نجات دهیم ولی می‌توانیم مانع شویم که افراد دیگری به دام این فرقه‌ها گرفتار شوند.

 به گزارش پایگاه اطلاع رسانی مجاهدین،ابراهیم خدابنده متولد سال 1332 تهران است، سال 1350 جهت ادامه تحصیل به انگلستان رفت و فوق لیسانس مهندسی برق گرفت. سال 1359 جذب فرقه تروریستی رجوی شد و به مدت 23 سال عضو این سازمان بود وعمده فعالیت وی در بخش روابط بین المللی بود.

ابراهیم خدابنده نحوه آشنایی خود با سازمان را اینگونه بیان کرد: من در چارچوب انجمن اسلامی  قبل از انقلاب اسلامی و زمان انقلاب فعالیت داشتم با این سازمان آشنا شدم، دفاعیات مسعود رجوی در کتاب‌های ما بود، از سال 58 به تدریج این سازمان در خارج از کشور فعال شد، درانگلستان روی موضوع بحث استقلال که در آن زمان بحث و دغدغه  ذهنی ما جوانان بود کار می‌کرد...

برای مطالعه کامل به ادامه مطلب مراجعه شود

شهیدی که خدا همه حاجاتش را برآورده کرد!

آنچه می خوانید خاطره ای است از زندگی شهید محمد ابراهیم همت:

مصطفی که به دنیا آمد، شبانه از بیمارستان آمدم خانه. دلم نیامد حالا که ابراهیم یک شب خانه است، بیمارستان بمانم.از اتاق آمد بیرون. آنقدر گریه کرده بود که توی چـشمهـاش خـون افتاده بود.کنارم نشست و گفت: «امشب خدا منو شرمنده کرد. وقتی حـج رفتـه بودم، توی خونه خدا چند تا آرزو کردم. یکی اینکه در کشوری که نفس امام نیست نباشم؛ حتی برای یک لحظه. بعد از خدا تو رو خواسـتم و دو تا پسر. برای همین هر دوبار میدونستم بچه مون چیه. مطمئن بودم خـدا روی منو زمین نمیندازه. بعدش خواستم نه اسیرشم، نه جانباز؛ فقط وقتی از اولیاءالله شدم، در جا شهید بشم.»

شادی روح ارواح طیبه شهدا صلوات

نگاهی به جلسه نکوداشت استاد آیت الله ابراهیم محمدی اصل

وبلاگ بنده نامه نوشت

بالاخره روزشماریمان به پایان رسید و شد پنج شنبه18دی 1393و مراسم نکوداشت آیت الله سیخ ابراهیم محمدی اصل در فرهنگسرای امام خمنی زنجان.همایشی ویژه که بیشترمخاطبینش از طلبه ها وشاگردان استاد بودند.

وبلاگ بنده نامه نوشت
 نگاهی به جلسه نکوداشت استاد آیت الله شیخ ابراهیم محمدی اصل
بالاخره روزشماریمان به پایان رسید و شد پنج شنبه18دی 1393و مراسم نکوداشت آیت الله سیخ ابراهیم محمدی اصل در فرهنگسرای امام خمنی زنجان.همایشی ویژه که بیشترمخاطبینش از طلبه ها وشاگردان استاد بودند.

بیشتر بخوانید

معرفی امام زمان (عج) از منظر امام حسین(ع)

وجود مقدس حضرت بقیة‏الله ‏الاعظم ، اروحناله ‏الفداء، در معارف به عنوان «خونخواه کشته کربلا» (۱) شناخته شده و شیعیان همراهى با آن امام منصور براى گرفتن انتقام خون حسین(علیه السلام) و یارانش را یکى از آرزوهاى بزرگ خود مى‏دانند، (۲) تا جایى که در هر عاشورا به یکدیگر اینگونه سر سلامتى مى‏دهند:
«اعظم‏الله اجورنا بمصابنا بالحسین(علیه السلام)و جعلنا و ایاکم من‏الطالبین بثاره مع ولیه‏الامام‏المهدى من آل محمد:» (۳)
خداوند پاداش ما را در عزاى مصیبت‏حسین(علیه السلام) بزرگ گرداند و او شما را از جمله کسانى که به همراه ولى‏اش امام مهدى از آل محمد: به خونخواهى او برمى‏خیزند قرار دهد.
در یک کلام نام حسین(علیه السلام) و مهدى(علیه السلام) براى شیعیان یادآور یک حکایت ناتمام است، حکایتى که آغازگر آن حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) و پایان بخش آن حضرت بقیة‏الله‏ الاعظم (علیه السلام) است.

 

در هر حال از آنجا که در اذهان شیعیان این دو وجود مقدس از قرابت و ارتباطى جدایى‏ناپذیر برخوردارند. از همین رو مناسب دیدیم که در ایام عزاى سرور آزادگان به بخشى از معارف ارزشمندى که از آن حضرت در ارتباط با فرزند ارجمندش حضرت مهدى(علیه السلام) رسیده است اشاره کنیم:

۱٫ نسب مهدى(علیه السلام)

حضرت اباعبدالله‏الحسین(علیه السلام) در روایتهاى متعددى به این موضوع که حضرت مهدى(علیه السلام) از فرزندان و نوادگان ایشان است اشاره کرده‏اند که از جمله آنها روایتى است که در زیر آمده است:
«دخلت على جدى رسول‏الله (صلی الله علیه واله) فاجلسنى على‏فخذه و قال‏لى: ان‏الله‏اختار من صلبک یا حسین تسعة ائمة، تاسعهم قائمهم، و کلهم فى‏الفضل والمنزلة عندالله سواء» (۴)
بر جدم رسول خدا، که درود و سلام خدا بر او باد، وارد شدم، پس ایشان مرا بر زانوى خود نشانده و فرمود: اى حسین! خداوند از نسل تو نه امام را برگزیده است که نهمین نفر از ایشان قیام‏کننده آنهاست و همه آنان در پیشگاه خداوند از نظر فضیلت و جایگاه برابر هستند.
این موضوع که قائم آل محمد(صلی الله علیه واله) از نسل حسین(علیه السلام) و نهمین نواده اوست در روایات بسیارى ، که از طریق شیعه و اهل سنت روایت‏شده، آمده است و هر گونه شک و تردید نسبت‏به نام و نشان و مشخصات موعود آخرالزمان وآخرین ذخیره الهى را برطرف مى‏سازد.
«دخلت‏على‏النبى (صلی الله علیه واله) فاذا الحسین على فخذه و هو یقبل عینیه وفاه و یقول: انت ‏سید ابن سید انت، امام‏ ابن‏ امام ، انت ‏حجة ‏ابن حجة، ابوحجج تسعة من صلبک تاسعهم قائمهم.» (۵)
بر پیامبر خدا وارد شدم و دیدم که آن حضرت در حالى که حسین را بر زانوى خود نشانده بر چشمها و دهان او بوسه مى‏زند و مى‏فرماید: تو آقایى فرزند آقایى ، تو امامى فرزند امامى، تو حجتى فرزند حجتى ، تو پدر حجتهاى نه‏گانه‏اى، از نسل تو نهمین حجت و قیام‏کننده آنان بر خواهد خاست.

۲٫ عدالت‏گسترى مهدى(علیه السلام)

عدالت و تشکیل جامعه‏اى بر اساس عدل از آرمانهاى همیشگى بشر بوده و در طول هزاران سالى که از زندگى انسان بر کره خاک مى‏گذرد و صدها و هزاران نفر در پى تحقق این آرمان، بشریت‏خسته از ظلم و ستم را به دنبال خود کشیده‏اند، اما جز در مقاطع کوتاهى از زندگى بشر و آن هم در سرزمینهاى محدود هرگز این آرمان بدرستى تحقق نیافته و هنوز هم عدالت آرزویى دست نیافتنى براى انسان عصر حاضر است.
با توجه به همین موضوع در روایتهایى که از پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) و امامان معصوم شیعه: وارد شده، گسترش عدالت و از بین بردن ظلم را یکى از بزرگترین رسالتهاى امام مهدى(علیه السلام) بر شمرده و تحقق عدالت واقعى را تنها در سایه حکومت او امکان‏پذیر دانسته‏اند.
از جمله این روایتها روایتى است که از حضرت اباعبدالله‏الحسین(علیه السلام) نقل شده و در آن آمده است:
«لولم یبق من‏الدنیا الا یوم واحد ، لطول‏الله عزوجل ذلک الیوم حتى یخرج رجل من‏ ولدى ، فیملاها عدلا و قسطا کما ملئت جورا و ظلما ، کذلک سمعت رسول‏الله (صلی الله علیه واله) یقول‏» (۶)
اگر از عمر دنیا تنها یک روز باقى مانده باشد و خداوند آن روز را چنان طولانى مى‏گرداند که مردى از فرزندان من قیام کند و دنیا را پس از آنکه از ظلم و ستم پر شده بود پر از عدل و داد نماید، من این سخن را از رسول خدا، که درود و سلام خداوند بر او باد، شنیدم.
پیامبر گرامى اسلامى (صلی الله علیه واله) نیز قیام عدالت گستر نهمین فرزند امام حسین(علیه السلام) را چنین بیان مى‏کنند:
«… و جعل من صلب‏الحسین(علیه السلام) ائمة یقومون بامرى …التاسع منهم قائم اهل بیتى ، مهدى‏امتى ، اشبه‏الناس بى فى، شمائله واقواله و افعاله ، یظهر بعد غیبتة طویلة و حیرة مظلة ، فیعلن امرالله و یظهر دین‏الله …فیملا الارض قسطا و عدلا ، کما ملئت جورا و ظلما.» (۷)
… خداوند از فرزندان امام حسین ، امامانى قرار داده است که امر (راه و روش آیین) مرا بر پا مى‏دارند. نهم آنان قائم خاندان من مهدى امتم مى‏باشد. او شبیه‏ترین مردمان است‏به من در سیما و گفتار و کردار . پس از غیبتى طولانى و سرگردانى و سردرگمى مردم ، ظاهر مى‏شود ، آنگاه امر (آیین) خدا را آشکار مى‏سازد… پس زمین را از عدل و داد لبریز مى‏کند پس از آنکه از ستم و بیداد لبریز شده باشد.

۳٫ صابران در غیبت مهدى(علیه السلام)

یکى از ارکان انتظار فرج صبر و پایدارى است و انسان منتظر در واقع کسى است که همه سختیها و ناملایمات را به امید رسیدن به آرمان بلند خویش تحمل مى‏کند و از فشار و تهدید زورگویان و طعنه و تکذیب نابخردان هراس به دل راه نمى‏دهد، از همین رو در روایات صبر و انتظار همواره قرین یکدیگر بوده و فضیلت‏بسیارى براى صبرپیشگان در زمان غیبت ‏بر شمرده شده است.
حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) که خود والاترین مظهر صبر و مقاومت در راه اداى تکلیف الهى است در بیان مقام منتظرانى که صبر و شکیبایى پیشه ساخته و بر آرمان خویش پایدارى مى‏ورزند مى‏فرماید:
«منا اثنا عشر مهدیا، اولهم امیرالمؤمنین على بن ابى‏طالب، و آخرهم التاسع من ‏ولدى ، و هوالقائم بالحق ، یحیى‏الله به‏الارض بعد موتها، و یظهر به دین‏الحق على‏الدین کله ، ولو کره‏المشرکون. له غیبة یرتد فیها اقوام و یثبت فیها على‏الدین‏آخرون، فیؤذون و یقال لهم: «متى هذا الوعد ان کنتم صادقین‏»، اما ان‏الصابر فى غیبته‏ على‏الاذى و التکذیب بمنزلة ‏المجاهد بالسیف بین یدى رسول‏الله (صلی الله علیه واله)» (۸)
در میان ما اهل بیت دوازده مهدى وجود دارد که اولین آنها امیرمؤمنان على‏بن‏ابى‏طالب(علیه السلام) و آخرین آنها نهمین فرزند من است. و اوست قیام کننده به حق ، خداوند به وسیله او زمین را پس از آنکه مرده است زنده مى‏کند و دین حق را به دست او بر همه ادیان غلبه مى‏دهد، اگر چه مشرکان نپسندند. براى او غیبتى است که گروهى در آن از دین خدا بر مى‏گردند و گروهى دیگر بر دین خود ثابت مى‏مانند، که این گروه را اذیت کرده و به آنها مى‏گویند:
«پس این وعده چه شد اگر راست مى‏گویید؟» آگاه باشید آنکه در زمان غیبت او بر آزار و اذیت و تکذیب صبر کند همانند کسى است که در مقابل رسول خدا (صلی الله علیه واله) با شمشیر به جهاد برخاسته است.
شاید بتوان گفت فضیلتهاى بى‏شمارى در روایات ما که براى منتظران فرج بر شمرده‏اند به اعتبار همین صبر و شکیبایى و تحمل مشکلاتى است که منتظران واقعى فرج بر خود هموار مى‏کنند. چنانکه در روایتى که از امام صادق(علیه السلام) وارد شده، آمده است:
«…فلا یستفرنک‏الشیطان، فان‏العزة‏لله ‏ولرسوله و للمؤمنین، و لکن المنافقین لایعلمون ، الا تعلم ان من انتظر امرنا و صبر على ، یرى من‏الاذى والخوف ، هو غدا فى زمرتنا…» (۹)
شیطان تو را تحریک نکند. زیرا که عزت از آن خدا و پیامبر و مؤمنان است لیکن منافقان نمى‏دانند ، آیا نمى‏دانى کسى که منتظر امر ما (حاکمیت اجتماعى آرمانى ما) باشد، و بر بیمها و آزارهایى که مى‏بیند شکیبایى ورزد، در روز بازپسین در کنار ما خواهد بود…

۴٫ خصال مهدى(علیه السلام)

حضرت مهدى(علیه السلام) عصار و فشرده عالم هستى (۱۰) و وارث همه انبیاء اولیاء الهى است، و خداوند متعال همه خصال نیکویى را که در بندگان صالح پیش از او وجود داشته، در آن حضرت جمع کرده است. به بیان دیگر آنچه خوبان همه دارند او به تنهایى دارد.
در زمینه آنچه گفته شد روایتهاى بسیارى وارد شده که از جمله آنها مى‏توان به روایت زیر که از حضرت اباعبدالله‏الحسین(علیه السلام) نقل شده اشاره کرد:
« فى‏القائم منا سنن من‏الانبیاء: سنة من نوح، و سنة من ابراهیم ، و سنة من‏موسى و سنة من‏عیسى ، و سنة من ایوب و سنة من محمد(صلی الله علیه واله) . فاما من نوح: فطول‏العمر; واما من ابراهیم: فخفاءالولادة و اعتزال الناس; واما من موسى: فالخوف والغیبة; و اما من عیسى: فاختلاف‏الناس فیه، واما من‏ایوب: فالفرج بعدالبلوى; واما من محمد(صلی الله علیه واله) فالخروج بالسیف.» (۱۱)
در قائم ما (اهل بیت) سنتهایى از پیامبران الهى وجود دارد; سنتى از نوح ، سنتى از ابراهیم ، سنتى از عیسى ، سنتى از ایوب: و سنتى از محمد(صلی الله علیه واله) از نوح طول عمر، از ابراهیم پوشیده‏ماندن ولادت و کناره‏گیرى از مردم ، از موسى، ترس و غیبت از جامعه ، از عیسى اختلاف مردم درباره او، از ایوب گشایش بعد از سختیها و بلایا، و از محمد(صلی الله علیه واله) قیام با شمشیر را .


پی‌نوشتها:

۱٫ ر. ک: قمى ، شیخ عباس ، مفاتیح الجنان ، دعاى ندبه ، اصل عبارتى که در دعاى مزبور آمده چنین است:
«این الطالب بدم المقتول بکربلاء»
۲٫ ر. ک: همان ، زیارت امام حسین(ع) در روز عاشورا. در بخشى از زیارت یادشده چنین آمده است: «فاسئل‏الله الذى اکرم مقامک و اکرمنى ان یرزقنى طلب ثارک مع امام منصور من اهل بیت محمد:»
۳٫ همان جا
۴٫ القندوزى، سلیمان بن ابراهیم ، ینابیع المودة ، نجف ، مکتبة‏الحیدریة، ۱۴۱۱ ق ، ص ۵۹۰ ، به نقل از: موسوعة کلمات‏الامام الحسین(ع)، قم ، دارالمعروف ، ۱۴۱۵ ق ، ص‏۶۵۹ ، ح ۶۸۸ .
۵٫ حسینى ترمذى ، محمد صالح ، مناقب مرتضوى ، ص‏۱۳۹ ، به نقل از: قرشى،على اکبر، اتفاق در مهدى موعود۷، ص ۳۵
۶٫الشیخ‏الصدوق،ابوجعفرمحمدبن‏على‏بن‏الحسین، کمال‏الدین و تمام‏النعمة، تهران، دارالکتب الاسلامیة،۱۳۵۹ ق، ج ۱ ، ص‏۳۱۷ ، ح ۴; به نقل از موسوعة کلمات الامام الحسین، ص ۶۶۱، ح‏۶۹۳ .
۷٫ همان ، ج ۱، ص‏۲۵۷ ، به نقل از: حکیمى، محمد ، عصر زندگى و چگونگى آینده انسان و اسلام، قم ، دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم ، ۱۳۷۴ ، صص‏۳۶-۳۵٫
۸ . همان ، ج ۱، ص‏۳۱۷ ، به نقل از موسوعة کلمات‏الامام‏الحسین، صص‏۶۶۶- ۶۵۵، ح‏۷۰۳٫
۹٫ الکلینى ، محمدبن‏یعقوب، الکافى ، ج ۸ ، ص‏۳۷، به نقل از حکیمى،محمد، همان، ص‏۲۹۳ .
۱۰٫ در برخى از تفاسیر کلمه «والعصر» به وجود حضرت مهدى(ع) تفسیر شده است.
۱۱. علم‏الیقین ، ج ۲ ، ص‏۷۹۳ ، به نقل از موسوعة کلمات الامام الحسین(ع) ، صص‏۶۶۹- ۶۶۸، ح ۷۱۰ .