وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

عدم موافقت دبیرکل مجمع عالی جوانان ایران با تأییدیه استخدام عصر امروز

در پی عدم موافقت دبیرکل مجمع عالی جوانان ایران با تأییدیه استخدام عصر امروز با تأیید صلاحیت مهندس فرشته ایمانی ایشان با ارسال پیامی اعلام کرد اگر گفتار و کردار از صداقت دل با هم برابری داشته باشند هیچ دلی کینه توز نشده و هیچ  قلبی جریحه دار نشده و هیچ خونی به ناحق نخواهد ریخت

همانگونه که دیشب در پیام خود به آقای نجاتی عرض نمودم که اگر ایشان طالب خدمت اینجانب در این مجمع نباشد با نهایت ادب کنار می کشم همه شما شاهد بودید که من صلاحیتم جهت استخدام با رأی بالا احراز گردید اما دقایقی پیش استاد ارجمندم آقای مهندس نجاتی طی تماس تلفنی با اینجانب اعلام کرد که با تأیید استخدام اینجانب  مخالفت نموده و خدمت را برای اینجانب در این مجمع جایز ندانسته و رأی صادره کمیته استخدام را باطل نمود. بار دیگر به رسم ادب و نهایت به استاد عزیزم جناب آقای نجاتی بر اساس آنچه که گفته بودم به گفته خود عمل نموده و از خدمت در این مجمع با رضایت دل منصرف شده و هیچگونه نگرانی و ناراحتی از دبیر کل محترم مجمع ندارم و توفیق روز افزون را برای ایشان و دیگر همکارانم مخصوصأ خانم صبا رامینه و سرکار خانم الهه روشنی زاده را از ایزد منان مسئلت می نمایم .

خواهر کوچکتان فرشته ایمانی

451. بحران دیالوگ

یک/ همکلاسی که حرف‌هایش دربارۀ ویتگنشتاین تمام می‌شود، ازش سوال می‌پرسم. هم جواب می‌دهد، هم نمی‌دهد. جوابش را هم می‌فهمم، هم نمی‌فهمم. گمانم او هم سوالم را هم فهمیده، هم نفهمیده.

دو/ همان همکلاسی سر کلاس بعدی از استاد سوال می‌پرسد. استاد کاملا پرت جوابش را می‌دهد. بقیه به همکلاسی کمک می‌کنند و سوال او را با ادبیات دیگری برای استاد تکرار می‌کنند. باز استاد جواب پرتی می‌دهد. من هم با اینکه می‌دانم از این استاد نمی‌شود جواب درست حسابی شنید، ویرم می‌گیرد به جای حدیث نفس، سوالم را بلند بپرسم. جواب استاد؟ پرت. بی‌ربط. نمی‌دانم یعنی استاد واقعا نفهمیده یا چون از دل حرف‌هایش مؤیدی برای فمینیسم ِسیمون دوبوآری کشیدم بیرون، تعمدا زده توی کوچۀ علی چپ.

سه/ بعد از کلاس است و طبق معمول ما چهار-پنج نفر با هم درگیریم. با فکرهای هم درگیریم. یکی از بجه‌ها نمی‌فهمد من چرا باید فلان موضوع ِ مذهبی و در عین حال هنری را برای کنفرانس کلاسی بردارم و من نمی‌فهمم او دقیقا مشکلش با موضوعم چیست و اساساً چه اشکالی دارد که یک مولفۀ مذهبی را در بستر یک نظریۀ فلسفی بازخوانی کرد. دقایق طولانی تلاش می‌کنیم هم را بفهمیم و بی‌نتیجه است. سرآخر از سر کلافگی دست از سر هم برمی‌داریم و متفرق می‌شویم.

چهار/ توی نمازخانه دوباره سه‌تای‌مان همدیگر را پیدا می‌کنیم. دیالوگ آغاز می‌شود. موضوع ِ دیالوگ؟ عشق. من آن مدل عشق افلاطونی، متعالی‌ و به یک معنا فانتزی‌ای که دوستم به‌ش قائل است را نمی‌فهمم، و او آن مدل عشق ِ انضمامی‌ای که من تقریر می‌کنم. از نفر سوم کمک می‌گیریم که ببینیم اصلا برای بعضی فرایندها که عموما اسمش را عشق می‌گذارند، می‌شود تبیین فیزیولوژیک پیدا کرد یا نه. کار خراب‌تر می‌شود.کلاف در هم گوریده‌تر. با گفتن «نمی‌دونم» بحث را رها می‌کنیم. 

پنج/ کشوری و زیباکلام مناظره دارند. قرار است با هم دیالوگ کنند. ده دقیقه زیباکلام حرف می‌زند و به کشوری و هم تیپ‌های او حمله می‌کند، ده دقیقه کشوری. همینطور ده دقیقه ده دقیقه‌ها میان‌شان تقسیم می‌شود و هر بار هر کدام حرف خود را تکرار می‌کنند، با ادبیات دیگری. هیچ یک جواب آن دیگری را نمی‌دهد. یکی دیگری را هوچی می‌داند و دیگری آن یکی را کسی که صورت مسئله را عوض می‌کند. انگار تعمدی دارند برای نفهمیدن هم. پرده‌ای که میان خودشان کشیده‌اند و قصد ندارند بزنندش کنار و بحث را از این حالت بازی رفت و برگشتی (مثل بازی پینگ پونگ) دربیاورند، کلافه‌مان می‌کند. ترجیح می‌دهیم دعوای سیاسیون را بگذاریم برای خودشان و برویم به کلاس بعد از ظهرمان برسیم.

شش/ سر کلاس بعد از ظهر، استاد می‌شود همه حرف. من می‌شوم همه گوش. ترجیح می‌دهم به جای سوال پرسیدن گوش کنم و خودم را بسپارم به بحث‌ها. حداقل سود این مدل برخورد این است که تلاشی نمی‌کنم برای فهماندن حرفم به دیگری و دیگری را نمی‌بینم که به جای جوابِ من را دادن، بزند توی جاده خاکی. اینجا دیگر از رفت و برگشت کلام‌ها و برخورد کلام هر یک به دیوار دیگری و کلافگی حاصل از بحران دیالوگ خبری نیست.

هفت/ می‌رسم خانه. لِه. چک میل می‌کنم. استاتوس می‌زنم «زنی که بتونه از پس کارای فنی بخاری اتاقش بربیاد، دیگه مرد شده. وقت زن گرفتنشه». یک ساعتی یا یکی از دوستان سر همین گزاره‌ای که بیشتر شوخی است و شاید کمی کنایی، سر به سر هم می‌گذاریم. یک ساعت مطلقا دری‌وری به هم می‌بافیم. حرف‌ها جدی نیست. کسی نمی‌خواهد دیگری را مجاب کند. کسی با دیگری سر جنگ ندارد. غرض فقط لذت بردن از مصاحبت است. در نسبت با هم ورِ خُلِ وجودمان ظهور کرده و ما هم سرکوبش نمی‌کنیم. می‌گذاریم که بگوید و ببافد و بخندد. کسی پنجه نمی‌کشد توی صورت دیگری. کسی از فهمیده نشدن رنج نمی‌برد. دو طرف از پیش نرفتن بحث و درجا زدن سر یک نقطۀ کور کلافه نمی‌شوند. اینجا هم از بحران دیالوگ خبری نیست.

استعاذه ای دیگر از استاد منشاوی

اگر دامنه ی فرکانسی صوت شما چندان وسیع نیست که به راحتی بتوانید از شیوه ی سه مرحله ای استاد منشاوی در اوج گیری استفاده کنید و در عین حال با احتیاط اقدام به اکتاو خوانی می کنید ،‌ بهتر است که انتقال یک پرده ای استعاذه ی تلاوت خود را حذف کنید و تمام این جمله را هم سطح ادا کنید تا در نهایت تلاوت شما یک پرده پایین تر از روال عادی استاد قرار بگیرد. گاهی اوقات همین یک پرده در فرازهای بالای تلاوت شما گره گشا خواهد بود. استاد منشاوی در قریب به اتفاق تلاوت های خود حین ادای جمله ی استعاذه و در الف مدی کلمه ی شیطان انتقالی یک پرده ای نسبت به ابتدای جمله دارند که بعد از این انتقال و طی سه مرحله اوج گیری که قبلا توضیح داده شده است در مجموع تلاوت خود را به اندازه ی 1+6 پرده بالاتر از شروع کار قرار می دهند که اگر شما همین یک پرده را با تغییر مدل استعاذه برای خود ذخیره کنید ، اصل تلاوت در مجموع همان 6 پرده یا به عبارت دیگر یک اکتاو کامل بالا خواهد رفت. به عنوان مثال به این دو استعاذه توجه کنید که هر دو در نت B شروع می شوند اما اولی یک پرده بالاتر یعنی در نت #C ختم می شود و دومی در انتها همان پرده ی شروع یعنی نت B را داراست.

01        02

1393.09.18

سلام بر عاشقان تراکتور و فوتبال دوستان باغیرت آذربایجانی

راستش نظر بنده برای مدیرعاملی تیم فوتبال تراکتورسازی آقای نادر فولادی هست
بنده خودم خبرنگارم و هم دانشجوی تربیت بدنی و استاد فولادی هم استاد بنده هستند و با توجه به شناختی که از ایشان دارم بهترین گزینه هستند چون مثل سایر گزینه ها مشغله کاری زیادی ندارند و چه بسا رسانه ها هم در حق ایشان جفا کرده اند چون ایشان رزومه قوی دارند حتی مسئول کمیته برنامه ریزی فدراسیون قایقرانی جمهوری اسلامی هستند و به جرات می توانم بگویم که تنها فرد متخصص در بین همه گزینه ها هستند چون دارای کارشناسی ارشد تربیت بدنی و سابقه 30 سال کار در تربیت بدنی سپاه مخصوصا که سالها در پایتخت حضور داشته اند و چه بسا سطح علمی ایشان خیلی بالاتر از آن چیزی است که فکرش را بکنید در مقابل ایشان انسانی متواضع و باکری وار و دارای توان مدیریتی بالا می باشد.

و دیگر وقت آزمون و خطا نیست و فرد متعهد برای مدیر عاملی تراکتورسازی کافی نیست بلکه فرد متعهد و متخصص لازمه که در بین همه گزینه ها منهای برخی گزینه ها که خود به خود حذف شده اند مثل آجرلو و فتح اله زاده بهترین گزینه نادر فولادی است تا سبک جدید و واقعی مدیریت یک متخصص ورزش را در عرصه ورزش ببینیم.
بیایید تا کار را به متخصصان متعهد بسپاریم مطمئنا پشیمان نخواهیم شد.
و باید بگم آقای فولادی تنها استادی است بهترین است و من واقعا دوستش دارم و تعامل سازنده و بسیار خوبی با دانشجویان دارد.

مچ گیری استاد !



چهار دانشجو که به خودشان اعتماد کامل داشتند یک هفته قبل از امتحان  

پایان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر دیگر حسابی به  

خوشگذرانی پرداختند. اما وقتی به شهر خود برگشتند متوجه شدند که در  

مورد تاریخ امتحان اشتباه کرده اند و به جای سه شنبه، امتحان دوشنبه  

صبح بوده است. بنابراین تصمیم گرفتند استاد خود را پیدا کنند و علت جا  

ماندن از امتحان را برای او توضیح دهند. آنها به استاد گفتند: « ما به شهر  

دیگری رفته بودیم که در راه برگشت لاستیک خودرومان پنچر شد و از  

آنجایی که زاپاس نداشتیم تا مدت زمان طولانی نتوانستیم کسی را گیر  

بیاوریم و از او کمک بگیریم، به همین دلیل دوشنبه دیر وقت به خانه  

رسیدیم.»

استاد فکری کرد و پذیرفت که آنها روز بعد بیایند و امتحان بدهند. چهار  

دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه  

فرستاد و به هر یک ورقه امتحانی را داد و از آنها خواست که شروع  

کنند....آنها به اولین مسأله نگاه کردند که 5 نمره داشت. سوال خیلی آسان  

بود و به راحتی به آن پاسخ دادند.....سپس ورقه را برگرداندند تا به سوال  

95 امتیازی پشت ورقه پاسخ بدهند که سوال این بود: «کدام لاستیک پنچر شده بود؟»!!!