وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

لزوم حمایت همه جانبه از استاندار

مجید خدابخش درآغاز دومین سال حکمرانی اش براستان اردبیل به عنوان نماینده عالی دولت روزهای متفاوتی را نسبت به سال پیش سپری می کند. این درحالیست که وی به گفته خودش در روزهای اول حضور درجلسۀ مجمع نمایندگان استان برای ارائه برنامه بعنوان استانداری اردبیل ازچهارمگا پروژه اسم برده بود که در دو مورد آن کاملاً موفق بوده و درموارد بعدی هم پیشرفت های بسیاری حاصل گردیده است:

1- اراضی پایاب سد خداآفرین

2- اتصال پارس آباد و بیله سوار به منطقۀ آزاد ارس

3- ایجاد منطقۀ گردشگری سرعین

4- مجموعۀ مس مشگین شهر

درمورد پروژه ابتدایی یک میلیارد دلار از صندوق توسعۀ ملی توسط دو وزارتخانۀ نیرو و جهادکشاورزی تسهیلات اخذ شده است و در سفر رئیس جمهور به اردبیل هم موافقت دولت با این پروژه اعلام شد.

حدود یک ماه قبل هم رسانه ها از الحاق بخشی از شمال استان شامل شهرهای گرمی، پارس آباد و بیله سوار به منطقۀ آزاد ارس خبردادند که موجی از شادی را در بین هموطنان مغانی به وجود آورد. درمورد منطقۀ گردشگری سرعین هم پیشرفت زیادی صورت گرفته و تنها مشکل باقیمانده قضیۀ فرودگاه سرعین است که کمی پروژه را دچارمشکل کرده که با حل آن روند پیشرفت پروژه سریع تر از پیش طی خواهد شد.

با این حساب و با دقیق شدن در هر کدام از این مگاپروژه ها می توان تأثیرات ریز و درشت اقتصادی و اجتماعی اشان را دربهبود معیشت مردم مشاهده کرد. پس تااینجای کار استاندار الوعده وفا کردند و این ما هستیم که باید به وظایف خودعمل کرده و خبر این موفقیتهای مسرت بخش را به مردم برسانیم.

واقعیت این است که دولت نوپای حسن روحانی درحالی مملکت را تحویل گرفت که به گواه صغیر و کبیر خزانه خالی بود و درگاوصندوق ریاست جمهوری فقط تعدادی قطعنامه نگهداری می شد به امید روزی که قطعنامه دان برخی ها پاره شود. محمود احمدی نژاد زمین سوخته یی را تحویل روحانی داد که درتمام زمینه ها برای رسیدن به موقعیت صفر انرژی و هزینۀ زیادی لازم بود که استان اردبیل هم با تمام شرایط محیطی اش مستثنی از این قاعدۀ کلی نبود. ولی نگاهی به رزومۀ پربار مجید خدابخش و حضور سی ساله درساختار قدرت در رده های بالای مدیریتی باعث می شد که بدون هیچ دلواپسی سکان هدایت کشتی توفان زده استان را دردستان باکفایت اش تصور کرد و با آرامش به کار خویش سرگرم شد چه او بیش از تمام استانداران قبلی سابقۀ مدیریت داشت و آن گونه نبود که از فرمانداری و بخشداری ماکو و خوی به استانداری برسد بلکه این شخص او بود که سایزقبای استانداری را ارتقاء داد تا این میز قدر و قیمت یابد. نگاهی به عملکرد یکساله اخیر مجید خدابخش هرچند شاید دارای کاستی هایی باشد و از آنجایی که املای نانوشته غلط ندارد و این املای نگاشته شده است که احتمالاً یکی دوجا هم نقطه یی بالا و پایین باشد ولی درکل نمرۀ قبولی آنهم در سطح بالا برای دولت تدبیر و امید در این انتصاب می توان ردیف کرد.

به زعم نگارنده هرچقدر که مجیدخدابخش در عرصۀ اداری از الگوی تکنوکراتها پیروی کرده و سعی در عملگرایی دارد ولی از بعد اخلاقی یکی از شبیه ترین آدمها به رئیس دولتهای هفتم و هشتم است. او همچون خاتمی خط قرمزی که برای خویش ترسیم کرده اخلاق است و شاید همانگونه که برخی ها از خلق خوش سیدخندان سوء استفاده کردند اینجا هم برخی منتقدان این حسن خلق را بهانۀ حمله های ناجوانمردانۀ خویش قرارداده و زمین و زمان را به هم می بافند تا از این نمد کلاهی برای خویش درست کنند. انتقاد حق مخالفان است ولی به شرطی که انصاف و عقل را در آن رعایت کرده و همه چیز را تفسیر به رأی ننمایند و سیاستهای دولت را کامل زیر سؤال ببرند چرا که سیتاستهایی که این منتقدان و دوستان دولتمدارشان دنبال می کردند موجباب به خاک سیاه نشستن این ملت طی آن هشت سال دولت مهرورز را پدید آورد و مردم در سال 92 و انتخاباتش عمیقاً به این اعتقاد رسیدند که باید طرحی نو درانداخت و اینجا بود که بجای مثلاً جلیلی اسم روحانی از صندوق درآمد.

این یک طنزسیاه سیاسی-اقتصادی است که هفته نامۀ متعلق به حمیدرسایی یکی از نزدیکان احمدی نژاد درصفحۀ اول خود ایرادات اقتصادی – به زعم خود- دولت را با تیتردرشت بنویسید و راهکار ارائه دهید. همان راهکاری که سرلوحۀ تیم اقتصادی احمدی نژاد بود و شد و آنچه نباید می شد.

ازطرفی برهمۀ هواداران روحانی واجب است که برای موفقیت بیشتردولت محبوب اشان از هرکمکی به نمایندۀ عالی دولت فروگذار نکرده و شکست او را شکست گفتمان ائتلافی سال 92 قلمداد کنند چرا که یک « محمود» برای یک قرن این کشور بس است. ما همه ساکنان یک کشتی هستیم که سکانش را دادیم دست استاندار. قضیۀ میخ و کشتی درکتابهای ابتدایی و نتیجه اخلاقی که از آن می گرفتیم باید سرلوحۀ سیاست ورزی ها قرار بگیرد و گرنه، نه ازتاک نشان می ماند و نه از تاکنشان!

احمدی تشییع شد/ آهای پرسپولیسی‌ها عمو مرتضی رفت!

 

پرسپولیس نیوز : پیکر مرتضی احمدی - هنرمند پیشکسوت - صبح امروز با حضور جمع کثیری از هنرمندان، ورزشکاران و علاقمندان وی از مقابل تالار وحدت تشییع شد.

 «شیشه می در شب یلدا شکست»، «آهای پرسپولیسی‌ها عمو مرتضی رفت»، «گله از چرخ سمتگر کنم یا نکنم؟»، «مرد نکونام مرتضی احمدی»، «مرتضی احمدی پدربزرگ طهرون رفت» جملاتی بود که بر روی بنرها و سردر تالار وحدت همراه با عکس‌های مرتضی احمدی که در همه عکس‌هایش لبخند به لب داشت، به چشم می‌خورد.
داریوش فرهنگ، داریوش اسدزاده، افشین پیروانی، ایرج نوذری، مهدی فقیه، بهزاد فراهانی، فرزاد حسنی، سعید داخ، محمود مقامی، فرهاد بشارتی، علیرضا جاوید‌نیا، مرضیه برومند، عباس محبوب، محمود بصیری، گیتی معینی، یغما گلرویی، امیر مولایی و جمع کثیری از هنرمندان تئاتر، اهالی ورزش و علاقمندان به کارهای این هنرمند در مراسم تشییع پیکر مرتضی احمدی حضور داشتند.
صابر ابر اجرای مراسم تشییع پیکر مرتضی احمدی را در فضای باز تالار وحدت بر عهده داشت.
بهزاد فراهانی، مرضیه برومند، افشین پیروانی، علی مرادخانی، ایوبی (رییس سازمان سینمایی) و بهرنگ بقایی (نوه مرتضی احمدی) در این مراسم سخنانی را در وصف مرتضی احمدی و غم از دست دادن این هنرمند فقید بیان کردند.
نماز این هنرمند دقایقی پیش توسط حجت‌الاسلام دعایی، میدر مسئول روزنامه اطلاعات در محوطه تالار وحدت خوانده شد.
حاضران در مراسم، پیکر مرتضی احمدی را لحظاتی پیش «یا حسین» گویان از مقابل تالار وحدت به سمت قطعه هنرمندان بهشت زهرا (س) تشییع کردند.
بر روی پیکر این هنرمند که سال‌هایی از عمرش را در عرصه فوتبال فعالیت کرده بود و از هواداران پر و پا قرص تیم پرسپولیس هم بود، پرچم این تیم دیده می‌شد.
افشین پیروانی کاپیتان وسرمربی اسبق تیم فوتبال پرسپولیس تهران در حاشیه مراسم تشییع مرتضی احمدی گفت: برگی از شناسنامه باشگاه بزرگ فرهنگی و ورزشی پرسپولیس را از دست دادیم.
وی اظهارداشت: تمامی کارهای زنده یاد احمدی با عشق و تعصب همراه بود.
پیروانی با اشاره به یادآوری خاطراتی از زنده یاد احمدی گفت: این هنرمند بزرگ در خاطرات خویش می گوید من در جوانی همسرم را از دست دادم اما دیگر ازدواج نکردم چون وقتی از دنیا بروم می خواهم جلوی همسرم بالا باشم.
پیروانی افزود: این هنرمند بزرگ آینده را نگاه می کرد و سرمشق و الگویی ارزشمند برای ما به شمار می رود. ایرانیان همیشه در طول تاریخ بزرگ بوده اند و آرزومندم که در ایران هیچگاه در قشریهای مختلف، نیازمندی وجود نداشته باشد.

«مرتضی احمدی» نام بلندآوازه‌ای در فرهنگ و هنر این سرزمین است

خبرگزاری تسنیم: رئیس سازمان سینمایی گفت: گرچه این چهره ماندگار چشم از جهان فرو بسته، اما بدون شک نام او در تاریخ فرهنگ و هنر ما باقی خواهد ماند.ه گزارش خبرگزاری تسنیم، حجت‌الله ایوبی رئیس سازمان سینمایی، در پی درگذشت «مرتضی احمدی» پیام تسلیتی را منتشر کرد.در متن پیام حجت‌الله ایوبی آمده است:
زنده‌یاد مرتضی احمدی، گرچه برای سینمای ایران زحمات بسیاری بر دوش کشیده، اما تنها یک چهره سینمایی نیست؛ بلکه نام بلندآوازه‌ای در فرهنگ و هنر این سرزمین است؛ مردی که چهره خندانش در ذهن مخاطبان همواره نقش بسته و تأثیر کلامش بر روح ایرانیان حک شده است.
مرتضی احمدی بیش از 70 سال در عرصه هنرهای نمایشی حضور داشته و منشأ آثار بی‌شماری بوده است، از نخستین پیش‌پرده خوانی تا آخرین حضور جلوی دوربین؛ گرچه این چهره ماندگار چشم از جهان فروبسته، اما بدون شک نام او در تاریخ فرهنگ و هنر ما باقی خواهد ماند. جاودانگی هنرمندان بزرگ را تاریخ به‌تکرار بر ما روشن کرده و زین پس نام بزرگ دیگری بر اوراق تاریخ ثبت خواهد شد.وظیفه دارم از طرف اهالی سینما، به جامعه هنری و خصوصاً خانواده آن شادروان تسلیت بگویم و در این شب‌های پرفیض برای علو درجات زنده‌یاد مرتضی احمدی در جهان باقی دست بر دعا بردارم.

وقتی مرتضی احمدی به زندان افتاد

ترانه «آی خانوم» را در لفافه سرود و من آن را خواندم که‌‌ همان شب توقیف شد، من و پرویز دستگیر و به شهربانی کل کشور اعزام شدیم، پس از ضرب و شتم و نثار کلماتی توهین‌آمیز و یک شب بی‌خوابی و دریافت تعهد از ما دو نفر آزاد شدیمتک دختر  
 به گزارش قدس آنتکدختر به نقل از فارس، «مرتضی احمدی» بازیگر پیشکسوت تئاتر، سینما و تلویزیون روز گذشته در 90 سالگی دارفانی را وداع گفت.این چهره مطرح در دو کتاب «من و زندگی» و «پیش پرده و پیش پرده خوانی» خاطرات خود را عرضه کرده است که بخشی از خاطرات وی در زیر می‌آید.بنابر این گزارش انتشارات ققنوس خاطرات مرتضی احمدی را با عنوان «من و زندگی» منتشر کرده که با استقبال خوب مردم مواجه شده است؛ خاطراتی که در بردارنده نکات مهمی از تاریخ معاصر کشورمان در عرصه هنر است. خاطرات مرتضی احمدی بعد از مقدمه در 15 بخش به تحریر در آمده است و نویسنده این کتاب آن را به دختر و پسر و نوه‌هایش و همه هنرمندان تقدیم کرده است. مرتضی احمدی در مقدمه افسوس می‌خورد که چرا پا در عرصه هنر نهاد و چرا سرنوشت ناگوار دیگر هنرمندان برای او عبرت نشد و پشیمان است از اینکه صحنه هنر را با همه سختی‌ها و مرارت‌هایی که متحمل شد، ترک نکرد.وی ضمن درج خاطراتی از آشنایی‌اش با سینما و سینما رفتن‌های مخفیانه و به دور از چشم پدر و مادر، به حمام‌های خزینه‌دار آن دوره، آب غیربهداشتی مورد مصرف مردم و آلودگی‌های ناشی از فقدان بهداشت اشاراتی دارد.وی به رواج تریاک‌کشی در میان عامه مردم و استفاده از آن به عنوان یک تفریح عمومی آن هم در قهوه‌خانه‌ها و اماکن عمومی و در ملأعام اشاره نموده و از این موضوع اظهار تعجب می‌کند که مامورین دولتی هم ممانعت یا مزاحمتی برای این مقوله ایجاد نمی‌نمودند. راوی سپس به واقعه کشف حجاب می‌پردازد و دیده‌ها و شنیده‌هایش را در این رابطه با خواننده در میان می‌گذارد و در ادامه آورده است: «از این خلاص می‌شدیم، به بند دیگری می‌افتادیم، هنوز نفس بی‌حجابی را تازه نکرده بودیم که نفسمان را جایی دیگر بند آوردند. سال 1315 یا 1316 بود که دستور اکید وزارت معارف (آموزش و پرورش) رسید که: باید تمام پسر‌ها با شلوار کوتاه به مدرسه بیایند. تنمان لرزید، هاج و واج ماندیم.»وی می‌نویسد: «سال آخر دبستان بودم، برای اولین بار برابر دستور وزارت فرهنگ قرار شد در مدرسه ما یک نمایشنامه کوتاه به صورت آزمایشی اجرا شود. من هم به عنوان بازیگر انتخاب شدم، آخر من دور از چشم و گوش مدیر و ناظم و معلم‌ها در فرصت‌های مناسب چند نفر از بچه‌ها را در یک گوشه دنج مدرسه جمع می‌کردم و برایشان ترانه‌هایی را که یاد گرفته بودم می‌خواندم... در پایان سال تحصیلی (دوره ابتدایی) نمایشنامه «زیرگذر» که نویسنده آن آقای جلالی، ناظم مدرسه بود با حضور عده زیادی در گوشه حیاط مدرسه اجرا شد. تنها بازیگر نقش کمدی آن من بودم. از آنجا که دیدن نمایش‌های روحوضی برای من تجربه و نسبت به دیگران نوعی برتری بود، نقش من مورد توجه قرار گرفت. تشویق تماشاچی‌ها انگیزه‌ام را بالا و بالا‌تر برد. اجرای نمایشنامه در محله کوچک ما زبان به زبان گشت و به گوش پدرم رسید. کتک مفصلی نوش‌جان کردم که چرا رفتم «مطربی». یکی دو سال بعد‌‌ همان نمایشنامه را در منزل یکی از هم‌شاگردی‌ها و در دو اتاق کوچک اجرا کردیم و به دوازده نفر از فامیل‌های بازیگر‌ها بلیت فروختیم. هر بلیت 5 ریال.»مرتضی احمدی در تشریح تبعات حضور نیروهای متفقین در ایران به خاطره دیگری در این باب اشاره می‌نماید، او می‌نویسد: ساعت 4/5 بعدازظهر یکی از روزهای مهرماه سال 1323 به اتفاق اصغر تفکری، پرویز خطیبی، محمدعلی سخی و تقی ظهوری ناهار را در منزل آقای عبدالله محمدی یکی دیگر از هنرمندان میهمان بودیم و بعدازظهر به اتفاق از خیابان لاله‌زار به طرف تماشاخانه می‌رفتیم که نزدیک فروشگاه معتبر قدس شاهین که آن زمان شهرت زیادی داشت، یک دستگاه جیپ نیروی نظامی آمریکا به سرنشینی سه دژبان مسلح آمریکایی متوقف شد. دو نفر از آن‌ها رو به روی فروشگاه از اتومبیل پیاده شدند و به سرعت به طرف زن زیبایی رفتند که به طرف شمال خیابان در حرکت بود و او را کشان‌کشان به سوی اتومبیل بردند و پس از سوار شدن بدون تامل دور شدند. این کار را چنان سریع انجام دادند که عابرین موفق به کوچکترین عکس‌العملی نشدند. بعد‌ها شایعه شد‌‌ همان زن را که شوهر و دو فرزند داشته، به امیرآباد پایگاه افسران نیروی نظامی آمریکا بردند و به دلیل بی‌تابی و مقاومت شدید در برابر خواسته‌های غیراخلاقی آن‌ها با تزریق مرفین عده‌ای به او تجاوز کرده‌اند و پس از چند روز جنازه آن بینوا در تپه‌های فرحزاد مورد شناسایی قرار گرفت.در ادامه می‌افزاید: این صحنه تکان‌دهنده چیزی نبود که روح آزاده محمدعلی سخی را آرام بگذارد. چند روز بعد به همین مناسبت پیش پرده قدس شاهین را که روی یکی از آهنگ‌های محلی شیراز سروده بود به دستم داد. در هر صورت آن پیش پرده بدون اجازه چهار شب اجرا شد که پیامد آن دستگیری من بود و در کلانتری تعهد گرفتند که اجرای آن را متوقف کنیم.خاطره ای که در زیر می خوانید برشی از کتاب «پیش پرده و پیش پرده خوانی» است که احمدی در آن به  هنر پیش‌پرده‌خوانی در سال‌های نخست حکومت محمدرضا شاه می پردازد. در این مطلب او خاطره ای از ترانه ای که برای اشرف پهلوی خواند را می گوید.«زمانی که اشرف پهلوی، دردانه دربار شاهنشاهی، از سفر امریکا به ایران بازگشت در فرودگاه مهرآباد در حالی که پالتو پوست گرانقیمتی به تن داشت و یک سگ را در آغوش گرفته بود پیاده شد و خبرنگاران عکاس «تمثال بی‌مثالش» را با‌‌ همان شکل و قیافه زینت‌بخش روزنامه‌ها کردند، به خصوص روزنامه «مرد امروز» که آن را با نیش قلم و با عنوان «ملکه عصمت و طهارت وارد شد» منتشر کرد و خشم ملت را در باره این زن دار و دسته‌چی برانگیخت. پرویز خطیبی که از مخالفان شدید دربار و حاکمیت وقت بود در همین زمینه با استفاده از ملودی ترانه «دست ننم درد نکنه با این عروس آوردنش» (استاد جواد بدیع‌زاده) ترانه «آی خانوم» را در لفافه سرود و من آن را خواندم که‌‌ همان شب توقیف شد، من و پرویز دستگیر و به شهربانی کل کشور اعزام شدیم، پس از ضرب و شتم و نثار کلماتی توهین‌آمیز و یک شب بی‌خوابی و دریافت تعهد از ما دو نفر ساعت ده صبح روز بعد آزاد شدیم که متاسفانه اصل ترانه مورد بحث به دست نیامد و در آثار ترانه‌سرا هم مشاهده نشد. فقط پایان هر بند در خاطرم به جا مانده: چادرتو بنداز رو سرت/ آهای خانوم خاک تو سرت»زندانی حکومت در منزل مادربزرگخانه مادربزرگم، که ما به او می‌گفتیم«بی‌بی‌خانوم» و پس از 121 سال عمر اواخر شهریور ماه 1320 به رحمت خدا رفت، دیوار به دیوار خانه ما بود، یک روز نزدیکی‌های اذان ظهر به من گفت «بیا مادر منو ببر مسجد (مسجد مشیرالسلطنه) می‌خوام اون جا نماز بخونم.» با سن زیادی که داشت از سلامت کامل برخوردار بود، قبراق و سرحال. به اتفاق حرکت کردیم، اواخر خیابان سلیمانخانی که با خانه‌مان زیاد فاصله نداشت، یک آجان جلوی ما سبز شد، با نگاهی خصمانه به طرفمان آمد، دستش که دراز شد چادر را از روی سر بی‌بی‌خانوم بکشد، آن زن‌ سالخورده و شیر دل قبل از این که او بتواند به چادرش دست بزند، سیلی محکمی به گوشش زد و با صدای بلند گفت «بدو بریم مادر» و هر دو نفر قبل از واکنش آجان از همان راهی که آمده بودیم، به سرعت برگشتیم و از آن صحنه گریختیم. آن مأمور دست چپش را روی صورتش گذاشته بود و مات و متحیّر خوره‌خوره ما را نگاه می‌کرد و من از جسارت مادربزرگم خیلی خوشحال بودم.به خاطر همان اتفاق، مادربزرگم که در رأس خانواده بود و از کوچک و بزرگ مطیعش بودند، دستور داد که دیگر هیچ یک از زن‌ها و دخترها حق ندارند از منزل خارج شوند. بیچاره مادرم، زن عمو‌هایم و دخترها تا واگذاری سلطنت از پدر به پسر از خانه خارج نشدند؛ می‌شود گفت زندانی حکومت در منزل خودشان بودند. دستور آمد که به شلوار کوتاه به مدرسه برویماز چپ و راست برایمان می‌رسید. از این خلاص می‌شدیم به بند دیگری می‌افتادیم، هنوز نفس بی‌حجابی را تازه نکرده بودیم که نفس‌مان را جایی دیگر بند آوردند. سال 1315 یا 1316بود که دستور اکید وزارت معارف رسید: باید تمام پسر‌ها با شلوار کوتاه به مدرسه بیایند. در پنجشنبه روزی، سر صف به ما یادآوری کردند که باید از روز شنبه آینده با شلوار کوتاه (تا سرزانو) بیاییم. تنمان لرزید، هاج و واج ماندیم، برّ و برّ همدیگر را برانداز می‌کردیم: از بالای زانو تا مچ پا عریان. این تجسّم عرق شرم و حیا به صورتمان می‌پاشید، جلوی چشم مردم، در راه مدرسه نگاه‌های مردم متعصّب را چطور تحمّل کنیم؟ بدتر از همه با چه رویی به پدر و مادرمان بگوییم؟ راه دیگری نداشتیم، بالاخره گفتیم. پدر و مادرم ضمن این که خیلی پریشان شدند، با هم مشورت کردند و روز جمعه مادرم با قیچی شلوارم را کوتاه کرد. خدا می‌داند آن دریای محبت چه حالی داشت. بنده خدا می‌‌خواست بچه‌اش درس بخواند، از همسن و سال‌هایش عقب نیفتد، سری توی سرها داشته باشد و جلوی کسی کم نیاورد. بدتر از همه در خانواده تفرشی‌ها بی‌سوادی ننگ بود.به جوراب هایمان هم رحم نکردندشنبه صبح مادرم از زانو تا مچ پا زیر شلواری بلندم را زیر یک جفت جوراب بلند که پدرم خریده بود پنهان کرد. شلوار کوتاه را روی آن پوشیدم و راهی مدرسه شدم، اکثر همشاگردی‌ها مثلِ من بودند. بیش از یک هفته این وضع ادامه نداشت، هفته بعد مفتّش (بازرس) از وزارت معارف اعزام شد و شاگردها را به صف کردند. جوراب‌ها را از پایمان درآوردند و زیر شلواری‌ها را از بالای زانو بریدند و با جوراب‌ها یکجا جمع کردند و بردند. اکثراً گریه می‌کردیم، چون با آن وضع از همدیگر خجالت می‌کشیدیم، مدیر و ناظم و معلم‌ها هم دست کمی از ما نداشتند. چون آن‌ها هم پدر بودند، لابد با بچه‌های آن‌ها هم همین رفتار‌ شده بود. در عرض نیم ساعت همه چیز را از ما گرفتند، زیر پاله‌مان کردند. آن روز با سر‌افکندگی و شرمساری غیر قابل توصیفی به طرف منزل رفتیم، نگاه‌های مردم را که تغییر کرده بود، نمی‌توانستیم تحمّل کنیم. وقتی وارد خانه شدم بغضم ترکید، بدجوری گریه می‌کردم. مادرم با یک نگاه همه چیز را فهمید، جلویم زانو زد و اشک‌هایم را پاک کرد، امّا کسی نبود اشک‌های او را پاک کند. سیاست های رضا شاه و ترک تحصیل دانش آموزاناز فردای آن روز شلوار کوتاه را می‌گذاشتیم توی کیف و در «مسجد قندی» با شلوار بلند عوض می‌کردیم، همین طور هم موقع بازگشت. (از سال اوّل تا سال چهارم مدرسه منوچهری نزدیک مسجد قندی خانی آباد بود، بعداً به چهار راه گمرک نقل مکان کرد.) جای تأسف بود که از فردای آن روز لعنتی بیش از نیمی از شاگردها برای همیشه راه مدرسه را گم کردند و والدینشان هم ترک تحصیل بچه‌ها را به قبول آن وضعیت ترجیح دادند.پس از ماجراهای کشف حجاب و شلوار کوتاه میوه تلخ دیگری از این درخت حنظل به ما رسید و باز هم تعداد زیاد از دختران و پسران از کسب دانش باز ماندند. این فاجعه پیامد دستور تأسیس «مدارس مختلط» بود که می‌بایستی دختر و پسر، روی یک نیمکت و پشت یک میز و کنار هم بنشینند و درس بخوانند. به ذهن معیوبشان این طور رسیده بود که با این کار برگ دیگری به آلبوم«ترقّی» و «فرنگی شدن» ایران و ایرانی اضافه کرده‌اند تا از «قافله تمدن» عقب نمانیم.

آیا احمدی‌نژاد در دولت روحانی نفوذی دارد؟

احمد خرم وزیر راه دولت اصلاحات اخیرا در مصاحبه ای گفته است: "بسیاری از مدیران میانی دولت یازدهم هنوز از مدیران دولت آقای احمدی‌نژاد هستند. من یک سوال اساسی از اصولگرایان دارم. به فرض که گزینه‌های اصولگرایی در انتخابات ریاست‌جمهوری به پیروزی می‌رسیدند، آیا اصولگرایان در مدیریت کلان،مدیریت میانی و مدیریت عملیاتی دولت خود از اصلاح‌طلبان استفاده می‌کردند؟"
 خرم در پاسخ به سوالی که خود مطرح کرده، افزوده است: "یکی از اصلاح‌طلبان این سوال را از آقای باهنر پرسیده است، ایشان جواب داده است،«خیر» استفاده نمی‌کردیم.پس چگونه اصولگرایان توقع دارند که پنجاه درصد کابینه آقای روحانی که در انتخابات رقیب اصلی آنها بوده از بین اصولگرایان انتخاب شود."

اگرچه به نظر می رسد منظور اصلی این وزیر استیضاح شده دولت خاتمی، که پیش از این از انتخاب حتی یک وزیر خارج از محدوده اصلاح‌طلبان توسط روحانی نیز انتقاد کرده بود(!)، وانمود کردن استفاده اصلاح طلبان از نیروهای متخصص اصولگرا و نیز تمامیت خواهی (!) اصولگرایان است، اما ادبیات او در بیان برخی جملات درباره حضور مدیران دولت احمدی نژاد در دولت روحانی، ابهامات دیگری را نیز ایجاد کرده است.

خرم در تکمیل اظهارات خود به ادعایی عجیب دست زده و عملا برخی مدیران میانی دولت روحانی را به دستور گرفتن از محمود احمدی نژاد متهم کرده است. بنا بر ادعای او، "مهم‌ترین انتقادی که به دولت وارد است تغییر کند و آرام مدیران میانی در بدنه دولت بوده است.بسیاری از این مدیران با دولت آقای روحانی همراه نیستند. آقای روحانی باید هرچه سریع‌تر مدیرانی که با وی همراه نیستند و صرفا برای گرفتن مسئولیت در دولت حضور دارند، شناسایی کرده و به جای آنان مدیران همراه با دولت را جایگزین کند.این مدیران هم اکنون از بالادست خود که آقای احمدی‌نژاد است دستور می‌گیرند. یعنی مدیران میانی دولت آقای روحانی به جای اینکه با ایشان هماهنگ باشند، رویکرد خود را با آقای احمدی‌نژاد هماهنگ می‌کنند و احمدی‌نژاد هنوز هم برای آنان نقش رئیس‌جمهور را بازی می‌کند.گمانم این است که آقای احمدی‌نژاد ازمدیران خود که در دولت آقای روحانی حضور دارند خواسته باشد که به صورت هماهنگ عمل کنند و به شکلی رفتار کنند که همچنان در دولت باقی بمانند تا بتوانند به دستاوردهای بیشتری دست پیدا کنند."

این ادعا در حالی است که سرعت و کمیت تغییرات مدیران در دولت تدبیر و امید، به اندازه ای بود که رکوردهای فراوانی را به نام خود ثبت کرد. دولت حسن روحانی در شش ماهه ابتدایی فعالیت خود رکورد 3 هزار تغییر در میان مدیران دولتی را ثبت کرده بود. بر این اساس در مدت مذکور به طور میانگین هر روز 16 مدیر برکنار شده بودند و این در حالی است که آمار عزل و نصب‌ها در سازمان‌ها و دستگاه‌هایی همچون سازمان انرژی اتمی و... در شمار این 3 هزار نفر محاسبه نشده بود.

معلوم نیست منظور وزیر راه دولت خاتمی از بیان این اظهارات چه بوده است. با این وجود، برداشتی که از ادعاهای او می شود این است که احتمالا برای حل مشکلات کشور که وعده آن در تبلیغات حسن روحانی داده شده، یا باید تمامی مدیران میانی نیز به شکل اتوبوسی تغییر کنند و در غیر این صورت، سیاست انداختن مشکلات به گردن دولت قبل،به شکل جدی تر دنبال خواهد شد به گونه ای که این بار نه تنها نابسامانی های موجود بعد از یک سال و اندی، همچنان حاصل کار دولت های نهم و دهم است(!) بلکه هم اکنون نیز نفوذی های احمدی نژاد، اجازه حل مشکلات را نمی دهند!