سلام
بعد از اینکه مادرشوهرم خون تزریق کرد و شیمی درمانیشو انجام داد ، حالش بهتر از قبل شد و کمی جون گرفت احساس کردیم شیمی درمانی این دوره بهش ساخته و عوارضش ظاهر نشد ، خواهر شوهر بزرگه خیالش راحت شد و رفت ...
برادرشوهر کوچیکه و خانمش از شمال اومدن و از همون روز کم کم عوارض خودشو نشون داد ... نفس نفس میزد ، دهان و زبون و لب حالت پخته و آفت زده شده بود و بخاطر همین هیچی نمیتونست بخوره و فقط شیر میخورد ، صداش گرفته بود ، استخون درد و بدن درد داشت ، نای حرکت نداشت ......
همه فکر کردیم عوارض شیمی درمانیه و کم کم خوب میشه ... همه فکر میکردیم حد اقلش تا اخر سال دووم میاره ولی نیاورد ... توان تحمل این همه درد و رنج رو نداشت ... نفس نداشت .... جون نداشت ....
روز اخر ، صبح که رفتم پایین پیششون ، تا وارد شدم نزدیک بود لگدش کنم ! دقیقا جلوی در روی زمین دراز کشیده بود و پتو روش بود ! گفتم : عه !!!! زندایی !!!! اینجا چرا دراز کشیدین ؟؟؟ چی شده ؟؟؟ با صدای گرفته گفت : افتادم ! از دستشوئی که داشتم میومدم بیرون افتادم ! دستم درد گرفت ..... خواهر شوهر کوچیکه که دکتر هم هست و از شب قبلش اومده بود خونه ی ما ، توضیح داد که مامان تا در دستشوئی رو باز کرد همون داخل افتاد و اون کشیدش بیرون و همون دم در روش پتو انداخت ....
و این اخرین مکالمه ی ما بود .....
** ادامه مطلب رمز نداره ... خیلیم طولانیه ..... اگه حوصلشو داری برو .... **
اگہ روزی محبت کردیم بی منت....
لذت بردیم بی گناہ......
بخشیدیم بدون شرط.....
آن روز واقعا زندگی کردیم......
زندگی
زندگی بہ من آموخت.....
ھمیشہ منتظر حملہ احتمالیہ کسی باشم کہ......
بہ او محبت فراوان کردہ ام.......
صبح جمعه 19 دیماه بعد از یک روز برفی و کولاک شبانه به اتفاق دوستان گفتیم کوهی بریم و صحنه های بکر پس از بارش رو ببینیم علی الرقم هشدار شب قبل که به صدا و سیما داده بودیم از طریق هیئت بازهم تعدادی افراد رو توی مسیر دیدم که با تجهیزات نامناسب و کفش های معمولی داشتند صعود می کردند عده ای هم از میانه های مسیر میدان میشان برمی گشتند چون هم مسیر برف داشت و هم هوا سرد بود ناگفته نماند خیابانها هم ساعت 6/30 صبح اکثرا لغزنده و لیز بودند مسیر گنجنامه هم که در پیچ آخر مسیر کمی صعب العبور شده بود بلاخره با هر زحمتی بود ماشین رو ابتدای جاده پیست پارک کردیم و با تعجب از تعداد زیاد ماشین های پارک شده و تعداد کثیر افراد صعود کننده از مسیر زیر پناهگاه میدان میشان به پناهگاه رسیدیم و صبحانه را خوردیم و با دیدار خیلی از دوستان و کوهنوردان قدیمی و جدید و خوش و بش با این دوستان تصمیم به بازگشت گرفتیم و همراه با ابری شدن دوباره هوا برگشتن را شروع کردیم در بازگشت هم چون مسیر ابتدای جاده پیست را از میدان گنجنامه پاک کرده بودند ماشین در تل یخ و برف تراشیده شده از کف جاده گیر افتاده بود که با کمک و مساعدت دوستان بیرون آمد و به خانه بازگشتیم
جمعه مورخ 1393/10/12
سرپرست وگزارش نویس برنامه : امین اسحاقی
زمان حرکت دروازه تهران اول خیابان امام خمینی با اتوبوس به تعد اد 33 نفر آغاز کردیم و در مسیر
حدود ساعت 8 توقف برای صبحانه و کمی استراحت کرده و سپس در ساعت 8:30 ادامه مسیر
در ساعت 10 به مقصد رسیدیم در قسمت هتل پارساگاد برای استراحت مستقر شدیم و دوستان
شروع به گشت وگزار در منطقه گردشگری کرده و بعضی از دوستان هم در نیزار بسیار بزرگی شروع
به عکاسی و لذت بردن ازمناظر کوه ها شدن در قسمتی از کوهستان بچه ها آتش درست کرده و
چای آتیشی و لذت آن .
جای دوستان خالی و در کنار آتش شروع به خواندن تصنیف های سنتی بصورت گروهی کردند
که همه لذت بردیم از ساعت 13 تا 15:30 از استخر و آب درمانی بصورت دو سانس خانمها و آقایان
صورت گرفت وبعد از آن ناهار و چایی و بازی والیبال .
در ساعت 5 همگی سوار اتوبوس شده و حرکت به سمت نصف جهان آغاز کردیم .
در بین مسیر برای استراحت دوستان توقف و در ساعت 21 به مبدا برنامه دروازه تهران رسیدیم .
جای همه دوستانی که نبودند خالی ....
با تشکر از کلیه دوستانی که در این برنامه کمک کردن و تک نک نفرات شرکت کننده در برنامه
وقتی شکایت وزیر اطلاعات از رسایی وارد نیست پس عامه شکایت نکنند که اصلا اصلا وارد نیست.
واقعا کسی نیست برای برنامه های تکراری صدا و سیما فکری کند؟ قرار بود جلوی تهاجم فرهنگی با برنامه های خوب گرفته شود. اما با برنامه های تکراری برعکس شده است.
سلام دو ماه قبل قیمت نوار عصب با دفترچه در بیمارستان رضوی ۳۰ هزار تومان بود. هفته قبل ۱۱۵ هزار تومان و پنج شنبه ۱۱ دی ماه که مراجعه کردیم ۱۷۶ هزار تومان، اعتراض که کردیم گفتند تعرفه های جدید است که وزارت بهداشت به تازگی اعلام کرده و نرخ آزاد ۴۵۰ هزار تومان است. آقای وزیر دست شما درد نکند کلیه مستندات هم موجود است.
چرا تعزیرات نظارت دقیقی بر فروشگاه ها ندارد؟ از یکی از دکه های دور میدان اول سیدی «پارک سوار حافظ» خرید کردم نوشیدنی را که همه جا ۱۲۰۰ تومان می فروشند ۱۷۰۰ تومان به من فروخت!! جالب است وقتی می پرسم چرا گران تر؟ می گوید: سر گردنه که می گویند همین جاست.
الان چند سال است یک تاکسی پیکان فرسوده خریده ام به امید تعویض، حالا پس از چند سال که می خواهند آن را تعویض کنند و با منت ۲۰ میلیون وام بدهند می گویند باید ۲ تا ضامن بیاورید، با صد اما و اگر فقط یکی از ضامن ها را قبول کردند... ولی به بازیکنان تیم ملی فوتبال نفری ۲۰ میلیون هدیه می دهند که دوباره بروند و ببازند و با سرافکندگی تمام برگردند.
۷۲۰ میلیون از پول بیت المال به خاطر دروازه بانی که یک دقیقه هم بازی نکرد. آقایان بدانند یک روزی باید جواب جوانان مملکت را بدهند.
به نظر من برای استفاده از سربازفراری ها در تیم ملی بهتر بود از مردم نظرسنجی می شد چون این کار علاوه بر حمایت از قانون شکنی باعث سرخوردگی جوانان می شود چون آقای پولادی حتی حاضر به عذرخواهی نشد
چرا هزینه پیامک های فال و شعر و ... مخابرات را ما باید بدهیم غیرفعال هم که می کنیم روی قبض می آید.