وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

اولین روزی که رفتم مدرسه از مدرسه فرار کردم

اولین روزی که رفتم مدرسه از مدرسه فرار کردم و برگشتم خونه(البته داستان این فرار هم واسه خودش داستان طولانیه)به مامانم گفتم دیگه نمیخوام برم مدرسه. اونم با جارو منو زد و گفت غلط کردی نمیخوای بری. ولی وقتی دید که هیج جوره نمیتونه منو برگردونه بی خیال شد و گفت هر کاری دوست داری بکن.منم دو روز تمام نشستم و تلویزیون نگاه کردم.
روز دوم یه کارتون دیدم که منو متحول کرد.این کارتون داستان یه مزرعه داری بود که یه گاو و یه خر داشت. خره بی سواد بود ولی گاوه سواد داشت. یه آدم بده ای هم بود که میخواست مزرعه رو از چنگ اون مزرعه دار دربیاره. در یه سری حوادث گاوه با استفاده از سوادش تونست به مزرعه دار کمک کنه و مزرعه رو نجات بده. بعد ار دیدن این کارتون رفتم پیش بقیه اعضای خانواده و به مامانم گفتم من میخوام از فردا برم مدرسه. پرسید حالا چی شد که تصمیمت عوش شد؟ گفتم من نمیخوام خر باشم من میخوام گاو باشم.
یعنی همه ترکیدن از خنده و تا یه ساعت داشتن روی زمین ریسه میرفتن

در گذشت " مرتضی احمدی"

امروز "مرتضی احمدی" بازیگر -گوینده رادیو  و دوبلور پیشکسوت  در سن "90 سالگی" درگذشت

                                                                 

از کارهای ماندگار وی می توان به " روباه مکار در کارتون پینوکیو" - راوی کارتون  شکرستان-

نقالی در کارتون " هورتون: دوبله گلوری 

و نقالی در فیلمهای سینمایی قدیمی: حسن کچل- بابا شمل- گراند سینما- 

و اخیرا فیلم کودکانه: دهه شصتی ها اشاره کرد.

و از سریالهایش من بیش از همه "آقای ستون زاده: آرایشگاه زیبا" و سریال "فروشگاه" را خیلی دوست داشتم و به خاطر دارم.

                                                             

                                                                           

 

 

پست های دوستان

شاهین دلیوند

قول داد تا آخر دنیا بماند

سر قولش هم ماند

همان روزی که رفت برای من آخر دنیا بود

 

**************************************

 مهرزاد امیرخانی

نوبت قصه دقیقه های آخره.
ترانشو ندارم که ازش عکس بگیرم
الان متوجه می شین چرا ...
زمستون بود. خونمون سعادت آباد جایی بود که دیگه چسبیده به کوه بود.
جوری برف اومد که هیچ ماشینی از پارکینگ نمی تونست بیرون بیاد.
به خاطر یخ زدگی و شیب غیر استاندارد رمپ.
گیر کرده بودیم تو خونه روز اول خوردنیامون تموم شد.
قرار بود بریم خرید که برف اومد.
زنگ می زدیم به دوستامون برامون خرید می کردن میاوردن سر خیابون می رفتیم می گرفتیم ازشون .
داشتیم آب انار می گرفتیم و حرف می زدیم . البته مرتضی داشت آروم گیتار می زد و بعید می دونم حواسش به حرفای من بوده باشه.
یه دفعه رفت گوشیشو آورد و یه ملودیو خوند و رکورد کرد .
گوش دادم.
همون دفعه اول حس ترانش اومد.
کل خونرو گشتیم خودکار نبود.
کارتون یخچال تو تراس بود . گوشیو برداشتم رفتم اونجا و با یه تیکه ذغال شروع کردم کل ترانرو رو اون نوشتم .
کارتونو برداشتم آوردم تو . کل خونه کثیف شد . مرتضی هاج و واج نگام می کرد . گفتم اوکی شد . برو بخونش.
رفت تو استودیو از رو کارتون دو متری خوندش و شد دقیقه های آخر . . .

من مهربان ندارم ، نا مهربان من کوووووو !!!!؟؟؟؟