شرمنده به خدا خیلی درگیر خودم و زندگی شدم و اینکه نت خونه قطع بود و با گوشی هم اصلاً حوصله نداشتم
نمی دونم از کجا شروع کنم و براتون بنویسم شاید چند روز طول بکشه و شما هم حوصله خوندن نداشته باشید
دوران بارداری من خیلی با استرس گذشت دوست نداشتم بیام و از استرس هام براتون بنویسم چون می دونم روزی همه شما مادر خواهید شد و بهتره مطالبی که زیاد خوشایند نیست و نخونید
ولی خدا شکر همه چیز به خیر گذشت البته پسرکم 20 روز زودتر از تاریخ زایمان به دنیا اومد یعنی 37 هفته با وزن 2900 و قد 49cm و دور سر 35cm خدا رو شکر سالم و الان هم 4 ماه و 15 روزه شده
زایمان سختی هم داشتم با اینکه سزارین شدم ولی .............. بگذریم
برای همتون دعا کردم و از خدا خواستم همه شما گرفتار این روزهای بی استراحت بشید روزهایی که اصلاً وقت نمی کنید به خودتون برسید و دائماً در حال شیر دادن و پوشک عوض کردن باشید
دوستون دارم
رمان جرات یا حقیقت
نویسنده : nafas_me
فصل : 4
.......................................................................................
کنترلی رو خودم نداشتم صدام میلرزید...شُک دار بود.......با این که احتمالِ این برخورد فیزیکی هم میدادم...اما خب بازم احساس میکنم اصلا امادگیشو نداشتم....با بغض سمتِ ساختمون میدویدم و امیر علی رو که همونجا به همون حالت که بازوهامو ازش جدا کرده بودم ، خشک شده بود رو، رها کرده بودم....
مهاجم فرانسوی تیم فوتبال آ ث میلان در اظهار نظر تازهای گفت: بلان با من شوخیهای بسیار زشتی میکرد.
|
Jérémy Ménez/ Paris-SG.blogfa.com
به نقل از پایگاه خبری کالچونیوز جرمی منز مهاجم جدید فوتبال آ ث میلان بعد از جدایی از تیم پاریس سن ژرمن در جمع روسونریهای در مصاحبهای مطبوعاتی گفت: من در تیم میلان دوباره توانستم عشق و علاقه به بازی کردن را در خود زنده کنیم. متاسفانه من در سالی که پشت سرگذاشتم این احساس را از دست داده بودم و نمیتوانستم مثل آن زمانی که انگیزهام برای کسب موفقیت بسیار بالا بود پیش رفته و قدرتم را بکاربگیریم. در آن زمان روسای باشگاه پاریس سن ژرمن از من خواستند تا قرارداد خود را با این باشگاه تمدید کرده و به کار خود به صورت طولانی مدت ادامه دهم ولی واقعیت این بود که من نمیتوانستم در آن شرایط که داشتم به فعالیتم ادامه دهم و در پاریس سن ژرمن بمانم ولی برای همین این پیشنهاد را قبول کردم و تصمیم به جدایی از این تیم گرفتم. من دوست نداشتم بازیکن ذخیره باشم برای همین باید از زمین بازی حاضر میشدم و فعالیت میکردم و این شرایط برای من در تیم پاریس سن ژرمن فراهم بود. هنوز هم خیلی متاسفم که به این شکل از پاریس سن ژرمن جدا شده و به تیم دیگری پیوستم. من در تیم پاریس سن ژرمن چیزهای بسیار زیادی یاد گرفته بودم و این نکتهای است که با صدای بلند آن را اعلام کرده و هرگز نمیتوانم آن را انکار کنم. در آن زمان بسیاری از رسانههای خبری اعلام کردند که من با بلان سرمربی تیم به مشکل برخورد کردهام و درست به دلیل همین مشکلات است که شرایط بازی در این تیم برایم فراهم نیست اما واقعیت آنچه که رسانههای خبری میگفتند نبود. من هرگز در طول فعالیت حرفهای در دنیای فوتبال با هیچ مربیای به مشکل برخورد نکرده بودم و با لوران بلان هم مشکل نداشتم فقط او زمانیکه سرمربی تیم ملی بود با من شوخی بسیار زشتی کرد. البته من سعی کردم بعد از شوخی او واکنش خاصی نشان ندهم. در زمان آنچلوتی هم با وی مشکل خاصی نداشتم و همه چیز خیلی خوب و عادی سپری میشد.
وی در ادامه افزود: در گذشته روسای باشگاه پاریس سن ژرمن برای اینکه مرا از تیم رم خریداری کنند رقمی معادل هشت میلیون یورو پرداخت کردند من هم تمام توان و تلاش خود را بکار گرفتم تا بتوانم پاسخگوی اهداف تعریف شده در باشگاه باشم. در ادامه هم توانستم کاملا موفق پیشروم به طوری که عملکرد من در مقایسه با دیگر بازیکنان بسیار خوب بود و من تا حد بسیاری زیادی توانسته بودم انتظارات هواداران و اعضای کادر فنی را برآورده سازم. سیاست باشگاه پاریس سن ژرمن سیاستی خاص است. روسای این باشگاه علاقمند به استفاده از بازیکنان خارجی هستند و این در حالی بود که من یک فوتبالیست فرانسوی محسوب میشدم بنابراین طبیعی بود که در چهارچوب این سیاست جایی نداشتیم. من مثل بسیاری از بازیکنان خارجی که بعد از پیوستن به تیم پاریس سن ژرمن در صفحههای اجتماعی خود مثل توئیتر و اینستاگرام از زیباییهای شهر پاریس چیزی نمینوشتم زیرا پاریس برای من تازگی نداشت. تمامی این شرایط در ادامه دست به دست هم دادند تا زمینه جدایی من از تیم فوتبال پاریس سن ژرمن فراهم شده و از من از این تیم جدا شوم و کارم را در جای دیگری از سر بگیرم بلان تحت هیچ عنوان حاضر به استفاده از من و تواناییهایم در تیم خود نبود و من دیگر نمیتوانستم با این شرایط به جلو حرکت کنم. حالا شرایط حضورم فراهم شده و موقعیت بسیار خوبی در جمع روسونریها دارم و توانستهام به فرد جدیدی تبدیل شوم و دنیای تازهای را هم تجربه نمایم و از موقعیت خود احساس رضایت بسیار زیاد میکنم و امیدوارم که بتوانم مهره موثری برای این تیم بوده و رضایت هواداران را جلب کنم.
چند روز پیش داشتم یه مازاراتی میخریدم . . .
سر یک حرف خیلی کوچیک معامله بهم خورد
گفت پول بده ، منم نداشتم ^_^
.
.
یه توصیه ی علمی به آقایونی که میخوان برن خواستگاری
به مادر عروس بگین من فکر کردم شما خواهر بزرگترشین!
یعنی تأثیری که این جمله داره، کتاب های قلمچی و گاج و ماهان در قبولی کنکور نداره
.
.
ونقدری که من تو بچگی تو کابینتا دنبال جعبه شیرنی گشتم
تو زندگی دنبال نیمه گمشدم نگشتم
بعضی موقع ها هم جعبه رشته آش اشتباه میگرفتم :(
.
.
دخترهای خوب مثل سیب روی درخت هستن
بهترین ها در بالاترین نقطه درخت قرار دارند
به دست آوردنشان ماشین شاسی بلند می خواد!!!
من نداشتم با دمپایی زدم یکیش افتاد شما هم امتحان کنید :)))
.
.
ﻣﻮﺭﺩ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺳﺮ ﻟﻮﺍﺯﻡ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﺩﻋﻮﺍﺷﻮﻥ ﺷﺪﻩ
ﭘﺴﺮﻩ ﺍﻻﻥ ﺩﻭ ﺭﻭﺯﻩ ﺭﻓﺘﻪ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ ﺩﺭ ﺭﻭ ﺭﻭﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺴﺘﻪ
.
.
بقیه استاتوس ها در ادامه مطلب
به نام پروردگار خوبی ها
سلام سلام.شب همگی بخیر و خوبی بگذره
خب..بی خوابی فعلا به هممون چیره شده.خوابمون نمیاد خانوادگی..منم با سیستم داماد گلم می نویسم
خب....امشب یه درسی گرفتم..واقعا راست میگن اگه خدا دری رو ببنده،قطعا دری دیگه رو باز میکنه
دیروز،رفتم مصاحیه برای حوزه ی علمیه...شرایطشو داشتم،اما به خاطر دانشجو بودن،و تداخل امتحانات پایان ترم،به نظر نمیاد پذیرفته بشم
وقتی از اطاق مصاحبه اومدم بیرون،دلم گرفته...واقعا دلم یه محیط دوستانه میخواست.از دانشگاه خسته شدم.خیلی خسته...
دلم یه جایی میخواست که بحث و علم باشه..میدیدم خانم ها،گرم صحبتن و بحث میکنن...
خلاصه...اومدم بیرون...برگشتم تا برم دانشگاه ...ولی رفتم خونه چون حوصله نداشتم......
خلاصه...اون روز گذشت...امروز با دوستم مطهره بانو قرار داشتم،قرار بود واسم کتاب بیاره...
ازم راجب نتیجه ی مصاحبه پرسید،گفتم جریانو....یکم دست دست کرد و گفت:میگم سپید،چرا عضو انجمن علمی نمیشی؟
من:انجمن علمی؟
راستش،از ترم قبل دنبالش بودم...چون در جریان برنامه هاش بودم..میدونستم بچه های کار بکنی عضوشن...ولی نمیدونستم کیارو قبول کنن
از مطهره پرسیدم:میشه منم بیام؟
مطهره:چرا نمیشه؟..یعنی نمیدونستی؟بچه ها می گفتن بهت گفتن،اما سر باز زدی..
من:برا انجمن چیزی نگفتن..برای نشریه گفتن که مسئولیت بگیرم که من برا ارشد دیگه وقتی نداشتم...اما راجب انجمن چیزی نگفتن
مطهره:باشه...پس من اسمتو میدم
من:ااااااااااااااااااااااممم....این خیلی عالیه
خیلی خوشحال شدم...انقدر خوشحال که ذوق کردم.....وقتی اومدم خونه،واسه مامان جریانو گفتم....
یکم که فکر کردم میبینمن انچنان هم بد نشد...من میتونم سال تینده همچنان برای حوزه شرکت کنم...اینجا با بچه هایی هم گروه میشم که میتونم رو علمشون حساب کنم...شاید یتونم یه همکار مقاله ای پیدا کنم
خلاصه....هیچ کار خدا بی حکمت نیس...دیگه دلگیر نیستم....نمیدونم......قطعا معاشرت با این بچه ها،چیزهای زیادی یادم میده....مطمئنم.......................
خدایا...ممنونم بابت این همه توجهی که بهم داری..............خب...امیدوارم منم بتونم شکرشو به جا بیارم...
خب.....مراقب خودتون باشید
در پناه خدا بمونید....بدرود