تبریک به همه جی تیمی ها
یه ماه طوفانی رو پشت سر گذاشتیم...
توی دی ماه خیلی از بچه ها زحمت کشیدن و تا روزای آخر میدیدم که دارن واسه هدفاشون زحمت میکشن و نتیجش این شد که درآمدای بالایی رو تجربه کردن.
از بین این افراد رشد لیدربانوی تیم خانم منیره شاهی مثل ماه های گذشته چشمگیر بود که میتونم بگم الان درآمد فردی رو داره که چندین سال توی این جامعه زحمت کشیده و موقعیت اجتماعی بالایی داره.خدا قوت لیدربانو...
و اما توی این رشد تیمی میتونم اسم ببرم از راهبران تیم خانم ها فهیمه رحیمی و زهرا ندائی و آقایون حامد صالحی و نیما مستوفی و سهیل کتابی که نتیجه ی زحمات خودشون رو دارن میبینن و مطمئنم با تلاش بیشتر میتونیم نتایج خیره کننده ای رو رقم بزنیم...
اما در این بین جا داره یه تبریک ویژه بگم به یکی دیگه از لیدربانوهای جی تیم که توی ماه گذشته تونست با تلاشش به رتبه ی راهبری دست پیدا کنه و درآمدش رو یه سر و گردن بالاتر بکشه. که از همینجا به همگی اعلام میکنم خانم زهرا ندائی یکی از لیدرهای انزلی تونست به این مهم دست پیدا کنه...
و اما برترین های دی ماه:
بیشترین خرده فروشی:
آقای امید قبولی
متعهد ترین ها: آقایان علی قادر- سجاد ندائی- جواد فعلی- محمد یحیایی- خانم مژگان شاهی
بیشترین رشد تیمی: آقای عباس بکتاش
آفرین به غیرتتون بچه ها. میخوایم با هم عهد ببندیم که ماه بهمن رو به یاد موندنی کنیم و اسم تک تک شماها توی ایران روی زبونا بیفته...
به نام پروردگار خوبی ها
سلام سلام.شب همگی بخیر و خوبی بگذره
خب..بی خوابی فعلا به هممون چیره شده.خوابمون نمیاد خانوادگی..منم با سیستم داماد گلم می نویسم
خب....امشب یه درسی گرفتم..واقعا راست میگن اگه خدا دری رو ببنده،قطعا دری دیگه رو باز میکنه
دیروز،رفتم مصاحیه برای حوزه ی علمیه...شرایطشو داشتم،اما به خاطر دانشجو بودن،و تداخل امتحانات پایان ترم،به نظر نمیاد پذیرفته بشم
وقتی از اطاق مصاحبه اومدم بیرون،دلم گرفته...واقعا دلم یه محیط دوستانه میخواست.از دانشگاه خسته شدم.خیلی خسته...
دلم یه جایی میخواست که بحث و علم باشه..میدیدم خانم ها،گرم صحبتن و بحث میکنن...
خلاصه...اومدم بیرون...برگشتم تا برم دانشگاه ...ولی رفتم خونه چون حوصله نداشتم......
خلاصه...اون روز گذشت...امروز با دوستم مطهره بانو قرار داشتم،قرار بود واسم کتاب بیاره...
ازم راجب نتیجه ی مصاحبه پرسید،گفتم جریانو....یکم دست دست کرد و گفت:میگم سپید،چرا عضو انجمن علمی نمیشی؟
من:انجمن علمی؟
راستش،از ترم قبل دنبالش بودم...چون در جریان برنامه هاش بودم..میدونستم بچه های کار بکنی عضوشن...ولی نمیدونستم کیارو قبول کنن
از مطهره پرسیدم:میشه منم بیام؟
مطهره:چرا نمیشه؟..یعنی نمیدونستی؟بچه ها می گفتن بهت گفتن،اما سر باز زدی..
من:برا انجمن چیزی نگفتن..برای نشریه گفتن که مسئولیت بگیرم که من برا ارشد دیگه وقتی نداشتم...اما راجب انجمن چیزی نگفتن
مطهره:باشه...پس من اسمتو میدم
من:ااااااااااااااااااااااممم....این خیلی عالیه
خیلی خوشحال شدم...انقدر خوشحال که ذوق کردم.....وقتی اومدم خونه،واسه مامان جریانو گفتم....
یکم که فکر کردم میبینمن انچنان هم بد نشد...من میتونم سال تینده همچنان برای حوزه شرکت کنم...اینجا با بچه هایی هم گروه میشم که میتونم رو علمشون حساب کنم...شاید یتونم یه همکار مقاله ای پیدا کنم
خلاصه....هیچ کار خدا بی حکمت نیس...دیگه دلگیر نیستم....نمیدونم......قطعا معاشرت با این بچه ها،چیزهای زیادی یادم میده....مطمئنم.......................
خدایا...ممنونم بابت این همه توجهی که بهم داری..............خب...امیدوارم منم بتونم شکرشو به جا بیارم...
خب.....مراقب خودتون باشید
در پناه خدا بمونید....بدرود