وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

تاریخچه دوومیدانی گرد آورنده مهندس ولی الله محمودی از مدال آوران دوهای استقامت کشور

تاریخچه دوومیدانی

 

 

دوومیدانییک ورزش طبیعی است زیرا با رفتار و حرکات طبیعی انسان مطابقت دارد. بنابراین می‌توان گفت دوومیدانی از زمان پیدایش بشر وجود داشته است و اولین اسلحه نسان در برخورد با محیط و خطرهای آن به حساب می‌آمد.

 

 

 

بشر اولیه برای دفاع از خود محتاج به فرار کردن بود تا اینکه در محلی خود را مخفی کرده به زندگی خود ادامه دهد. لیکن اشخاصی که ضعیف بوده و قدرت دویدن نداشتند بدون شک طعمه حیوانات قرار می‌گرفتند.

 

بدین جهت پدرها بچه‌های خود را تشویق به دویدن کرده و به آنها طرز فرار از مقابل حیوانات را می‌آموختند چرا که دویدن، حد فاصل بین زندگی و مرگ برای آنها بود.

 

انسانهای اولیه ضمن دویدن و فرار، برای عبور از موانع طبیعی از جهیدن و پریدن استفاده می‌کردند و اگر لازم می‌شد که بین آنها و حیوانات مبارزه‌ای صورت گیرد از پرتاب سنگ یا دیگر اشیا کمک می‌گرفتند این کار معمولاً زمانی انجام می‌گرفت که انسان از فرار کردن خسته و کوفته می‌شد.

 

در تنگنای مرگ و زندگی، انسان مجبور بود از قدرت بازو و پنجه و عضلات خود هم حداکثر استفاده را نماید. به این ترتیب انسان اولیه پی برد که اگر تندتر بدود، بیشتر بپرد و محکم‌تر پرتاب کند، بهتر خواهد توانست با مشکلات و خطرات پیرامون خود مبارزه کند.

 

از بین ملتهای دنیای باستان فقط یونان بود که با عشق و علاقه، مردان غیور و با شهامت خود را به بهترین شکل، تشویق می‌کرد. در یونان باستان به مردانی که بهتر دویده و شی‌ای را بیشتر پرتاب کرده و از مرتفع‌ترین محل می‌پریدند به چشم عظمت نگاه می‌کردند و برای آنها احترام و افتخار زیادی قائل بودند. اما نکته مجهول برای همه دانشمندان علم ورزش این است که به چه علت قهرمانان پرتاب دیسک در مرتبه اول قرار می‌گرفتند و ورزشکاران دیگر در درجه دوم اهمیت قرار داشتند.

 

در اساطیر یونان باستان، به موجودی پرشور و شر به نام «مرکور» بر می‌خوریم. این موجود افسانه‌ای، جوانی است بلند بالا و سرشار از شادمانی و حرکت و حرارت. او در دو طرف کلاه و مچ پای خود بالهایی کوچک دارد و با همین بالها و گامهای تیز و چابک، سفرهای بسیار پرماجرایی را در کوهها و جنگله و سرزمینهای مختلف انجام می‌دهد. وجود چنین اسطوره‌ای حکایت از علاقه و توجه مردم به تیزپایی، چابکی و دویدن دارد.

 

در دوران امپراطوری روم باستان، لژیونرها (سربازان عضو ارتش) با پرداختن به انواع دوها و پرتاب‌ها، خود را برای مسابقات شمشیرزنی و نبردهای تن به تن آماده می‌کردند.

 

در مصر باستان نیز، نوعی ورزش «دومیدانی» شامل دویدنهای انفرادی و جمعی اجرا می‌شد.در ایرلند ورزش میدانی به نام «تیل‌تین» (tailtean) رایج است که پیشینه‌ای چندهزار ساله دارد.

 

 

 

المپیک باستان

 

المپیک باستان اولین اجرای سازمان یافته و قانون‌دار دوومیدانی بود. این بازیها از سال 776 قبل از میلاد آغاز شد و 12 قرن ادامه داشت.

 

دوومیدانی در المپیک باستان در رأس دیگر ورزشها قرار داشت. مسابقه دو با شرکت دوندگان چابک به مسافت یک اِستاد (182 متر) انجام می‌شد. واژه استادیوم از این کلمه گرفته شد.

 

در این دوره حتی دویدن با یک پا هم وجود داشته و از آنجا که بشر اسلحه‌ای به نام نیزه اختراع کرده بود و در جنگ از آن استفاده فراوانی می‌کرد، پرتاب نیزه هم به عنوان ورزش شناخته شد. در المپیادها دو نوع مسابقه با نیزه وجود داشت: یکی پرتاب نیزه و دیگری نبرد با نیزه توأم با شمشیربازی.

 

«کوروبوس» احتمالاً اولین قهرمان رسمی دو در نخستین المپیک باستانی بوده است. بنا به مدارک تاریخی، پرش طول در چهارمین دوره به مواد مسابقه اضافه شد و کرونوس از کشور اسپارتا نخستین رکورددار این ماده بود که حدود 7 متر پرید. در دوره‌های بعدی رشته‌های دیگر مانند پرتاب وزنه و پرتاب دیسک به فهرست مسابقات دوومیدانی اضافه شد. یونانیها، برای پرتاب دیسک از یک صفحه مدور فلزی استفاده می‌کردند که آن را هاترس (HATTERES) می‌نامیدند.

 

بازیهای المپیک در قرن چهارم میلادی به دستور امپراطور روم تئودوزیوس اول تعطیل شد و همزمان مسابقات دوومیدانی هم از رونق افتاد. از آن زمان تا زنده شدن دوباره المپیک شکلهایی از انواع دوها و پرشها و پرتاب‌ها در اقوام و ملل دنیا دیده شده که بیشتر به خاطر آماده شدن جنگجویان و سربازان بوده است.

 

در قرن دوازدهم میلادی، مسابقات میدانی و مخصوصاً دو در انگلستان رواج یافت. این رواج در اواخر قرن پانزدهم و اوایل قرن شانزدهم شدت یافت و به ورزش اول جامعه تبدیل شد. علت این شکوفایی علاقه هنری هشتم پادشاه انگلستان بود که خود مهارت فراوانی در پرتاب چکش داشت.

 

در قرن 17 و 18 میلادی، در انگلستان نوعی شرط‌بندی مرسوم شد که در آن دوندگان با هم شرط می‌بستند و انبوه مردم به تماشا می‌ایستادند.

 

در سالهای 1820 تا 1860 دوومیدانی به دانشگاه‌ها و مدارس انگلستان راه یافته بود و دانشجویان علاقه فراوانی به این ورزش پیدا کرده بودند.

 

در سال 1849 ارتش انگلستان یک مسابقه بزرگ برای اهمیت دادن به دو و جلب توجه نظامیان به آن ترتیب داد و علاوه بر این، دوهای سرعت و استقامت را جزء دروس رسمی دانشکده افسری قرار داد.

 

در سال 1866 اولین باشگاه دوندگان با نام «کلوپ اتلتیک آماتور» در لندن تاسیس شد و بعد از آن باشگاه‌ها و کلوپهای دیگری به وجود آمدند.

 

بعد از انگلستان، دومین کشوری که دوومیدانی در آن رونق بسیار یافت آمریک بود. اولین باشگاه دوومیدانی آمریکا «کلوپ اتلتیک نیویورک» بود که در سال 1868 تاسیس شد.

 

در اولین دوره المپیک نوین در سال 1896 دوومیدانی در ردیف مهم‌ترین رشته های ورزشی بازیها قرار داشت.

 

در هفدهم ژوییه 1912 کنگره‌ای در سوئد با حضور نمایندگان سازمانهای دوومیدانی کشورهای بلژیک، اتریش، کانادا، شیلی، دانمارک، مصر، فنلاند، آلمان، انگلستان، یونان، مجارستان، نروژ، شوروی، آمریکا، سوئد و استرالی برپا شد و برای ایجاد یک سازمان بین‌المللی دومیدانی مشورت کردند. این سازمان، سرانجام در ماه اوت سال 1913 با نام «فدراسیون بین‌المللی دوومیدانی» تأسیس شد. فعالیت‌های این سازمان باعث شد که این ورزش در سراسر دنیا گسترش یابد. در حال حاضر تقریباً هیچ کشوری نیست که عضو فدراسیون دوومیدانی نباشد و از قوانین آن پیروی نکند.

 

پارسه

 

 

 

چرا به پارسه  « تخت جمشید » و «پرسپولیس » می گویند ؟

 

وجه تسمیه پارسه

در دوره هخامنشیان از چند شهر به عنوان مرکز اداری و سیاسی کشور استفاده می‌شد. از شهرهای بابل و شوش بیشتر در فصل زمستان و از شهر همدان در فصل تابستان استفاده می‌کردند. افزون بر سه شهر یاد شده، دو شهر پاسارگاد و تخت‌جمشید یا پارسه  از مراکز بسیار مهم اداری و حکومتی بودند که از جنبه آیینی، مذهبی، تشریفاتی نیز اهمیتی خاص داشتند چنان که آرامگاه برخی از پادشاهان هخامنشی در این دو شهر اخیر ساخته شد و آثاری از بعضی از آن‌ها باقی است.
نام درست و اصلی مجموعه مشهور به تخت‌جمشید و سکونتگاه واقع در نزدیک آن، «پارسه» بود. این نام از اسم قوم پارس ـ که هخامنشیان رهبری آن را بر عهده داشتند ـ و ایالت یا استانی که بسیاری از آنان در آن اقامت گزیده بودند، یعنی ایالت فارس یا پارس گرفته شده بود،

در سنگ نبشته خشایارشا که بر درگاه ورودی تخت موسوم به «دروازه ملل» و نیز در بعضی لوحه‌های عیلامی که از محل ساختمان خزانه و باروی تخت‌جمشید به دست آمده، به تخت‌جمشید با عنوان «پارسه» اشاره شده است. یونانیان این شهر را «پرسپولیس » می‌نامیدند. این نام از طریق آنان به سایر کشورهای اروپایی راه یافت.
        پس از ویرانی تخت‌‌جمشید و از بین رفتن بسیاری از اسناد مدون و سنگ نوشته‌ها، نام «پارسه» نیز از زبان‌ها افتاد، چنان که بر اساس اسناد و کتیبه‌های موجود، مجموعه تخت‌جمشید را در دوره ساسانیان «صدستون» می‌نامیدند.  آنان نام صدستون را نه برای تالار صدستون ـ یکی از تالارهای تخت‌جمشید ـ بلکه برای مجموعه تخت‌‌جمشید یا پارسه به کار می‌بردند.


مجموعه پارسه را در دوران پس از اسلام تا دوره قاجار «چهل ستون» و «چهل منار» نیز می‌خواندند،  زیرا اسناد مدون کافی از دوره هخامنشی در دسترسشان نبود و خطوط مورد استفاده در دوره هخامنشی را که در برخی سنگ‌نوشته‌ها دیده می‌شد، نمی‌توانستند بخوانند. در دوران پس از اسلام افزون براینگونه نام‌ها از نام «تخت‌جمشید» یا «قصر جمشید» نیز برای نامیدن شهر پارسه استفاده می‌کردند زیرا بر اساس برخی آثار مدون و اساطیر ایرانی، شخصی به نام جمشید، یکی از پادشاهان اسطوره‌ای ـ مذهبی دوران اساطیری ایران بود که بر اساس برخی روایات مذهبی و اسطوره ها نزدیک به هزار سال سلطنت کرد  و قدرت، شکوه و توانایی فوق‌العاده‌ای داشت. به این سبب مردم که از تاریخ بنای «پارسه» و بنیان‌گذاری آن اطلاعی نداشتند، گمان می‌کردند که بناهای باعظمت آن، جایگاه و بارگاه جمشید شاه اسطوره‌ای که وجود او را تاریخی و واقعی می‌دانستند بوده است و به همین دلیل آنجا را‌ «تخت‌جمشید» می‌نامیدند.

گفته‌اند قدیمی‌ترین منبعی که در آن، شهر پارسه به جمشید شاه نسبت داده شده است کتابی به نام «عجایب نامه» متعلق به اواخر قرن ششم هجری است. در این کتاب به پارسه با نام «قصر جمشید» اشاره شده است.  

منبع این نوشته :

http://parsguides.persianblog.ir/post/13/

 

 

 

ترسناک‌ترین شکنجه‌های قرون وسطایی

 

گاو برنجی

قربانی را درون گاوی برنجی قرار داده و می‌بستند؛ سپس آتشی زیر آن روشن می‌کردند؛ آنقدر این ظرف فلزی را گرم می‌کردند تا به رنگ زرد گرم در آید؛ این امر باعث می‌شد تا قربانی پخته و جان خود را از دست دهد.

پرچه اسپانیایی

وسیله‌ای بسیار ساده است که برای جدا کردن پوست قربانی از بدنش مورد استفاده قرار می‌گرفت؛ با توجه به شکل آن، هیچ ماهیچه یا استخوانی از پاره شدن در امان نمی‌ماند؛ قربانی را برهنه می‌کردند، و او را می‌بستند تا کاملاً بی‌دفاع شود؛ سپس شکنجه گرها، عمل ناقص کردن قربانی را آغاز می‌کردند (گاهی در معرض دید عموم). کار خود را معمولاً از پاها شروع کرده و به آهستگی به سمت پشت، سینه، گردن و در نهایت صورت می‌رسیدند.

صندلی اسپانیایی (صندلی تفتیش عقاید)

برای شکنجه، صندلی‌های مختلفی وجود دارد؛ تمامی‌ آنها در یک زمینه مشترک هستند: وجود میخ‌هایی که پشت، زیر دست، زیر پا، و نشیمن گاه، را می‌پوشاند؛ تعداد میخ‌ها در یکی از صندلی‌ها، بین 500 تا 1500 عدد در متغییر بود.

این صندلی میخ دار از وسایل کلیسا در دوران قرون وسطی بود؛ آن دوره مد بود هر کس که عقاید مخالف کلیسا اعم از نظرات علمی، سیاسی، اقتصادی و هنری داشت، روی این صندلی نشانده می‌شد تا عقاید ضاله و مخربش از سوراخ میخ‌ها بیرون بزند؛ کسی که دچار تفتیش می‌شد، روی صندلی پیچ می‌شد، میخ‌ها قابل تنظیم بودند تا جلو و عقب بروند، میخ‌ها را گاهاً حرارت می‌دادند تا متهم بیشتر شکنجه شود.

برای آنکه قربانی نتواند حرکت کند، مچ‌های او را به صندلی می‌بستند؛ در یکی از مدل‌ها، دو وزنه را به بازوها وصل می‌کردند تا با پایین کشیدن دست ها، میخ ها در بدن قربانی فرو رود و درد او را بیشتر کند؛ در برخی از مدل‌ها، دو سوراخ در زیر صندلی ایجاد می‌کردند تا شکنجه‌گر اگر احساس می‌کرد که قربانی هوشیار است، با استفاده از زغال، بدن او را شدیداً بسوزاند.

این آبکش حرارتی در ایتالیا و اسپانیا تا 300 سال قبل و در آلمان و مرکز اروپا تا 200 سال پیش کلی طرفدار داشت؛ البته بین آنهایی که دور صندلی می‌ایستادند.

 

له کننده سر

این وسیله، به طور گسترده در دوران قرون وسطی مورد استفاده قرار گرفته است، بخصوص در دوران تفتیش عقاید؛ چانه را بر روی نوار پایینی و سر را در زیر درپوش فوقانی قرار می‌دادند؛ شکنجه‌گر به آهستگی پیچ را می‌چرخاند تا نوار پایینی و درپوش به یکدیگر نزدیک شوند؛ این امر به آسانی موجب له شدن سر می‌شد.

ابتدا دندان‌ها درون فک خرد می‌شد؛ سپس قربانی به آرامی‌ و دردی وحشتناک، جان خود را از دست می‌داد؛ البته پیش از آن، چشم‌هایش در حدقه فشرده و له می‌شد.

گلابی غمگین

وسیله‌ای گلابی شکل این وسیله شامل 4 برگ است که به آرامی‌ از یکدیگر جدا می‌شوند؛ همان طور که شکنجه گر پیچ بالای وسیله را می‌چرخاند، این به تصمیم شکنجه‌گر بستگی دارد تا تنها پوست را پاره کند یا گلابی را به حداکثر اندازه خویش برساند و قربانی را ناقص کند.

 

راک

راک وسیله‌ای است که برای جابه جا کردن هر یک از مفاصل بدن قربانی طراحی شده است؛ طناب‌هایی را به مچ دست و قوزک‌های پای قربانی وصل می‌کنند و سپس بدن قربانی را در جهت‌های مخالف می‌کشند؛ این کار با چرخش غلطک‌هایی انجام می‌گیرد که در چهار سوی وسیله قرار دارند.

لوله تمساح

قربانی در داخل لوله‌ای قرار داده می‌شد که به اندازه کافی برای ورود فرد کافی بود؛ لوله، که میخ‌هایی نوک تیز به شکل دندان‌های تمساح داشت و به آرامی‌ فشرده می‌شد تا قربانی را بی‌حرکت کند؛ شکنجه‌گر تنها می‌توانست صورت و پاهای قربانی را ببیند؛ با کمک کربن و آتش موجود زیر لوله، شکنجه گر به تدریج لوله را گرم می‌کرد تا قربانی یا اعتراف کند و یا جان خود را از دست دهد.

 

گهواره ( یا صندلی) یهودا

گهواره یهودا، یکی از وحشتناک‌ترین شکنجه‌های دوران قرون وسطی محسوب می‌شد؛ قربانی را بر روی صندلی به شکل هِرم قرار می‌دادند پاهای قربانی را به یکدیگر می‌بستند، طوری که با حرکت یک پا، پای دیگر نیز مجبور به حرکت می‌شد و این رنج وارده را افزایش می‌داد؛ این شکنجه می‌توانست ادامه یابد، از چند ساعت تا چند روز.

این صندلی در آلمان و اسپانیا کاربرد داشته و ظاهراً آدم‌های خوش ذوق به آن «اسب چوبی» هم می‌گفته‌اند؛ اما در انگلیس نوع دیگری از اسب چوبی وجود داشته که در آن، طرف را به جای مرکز ثقل نقطه‌ای، سوار مرکز ثقل خطی می‌کرده‌اند؛ در حالی که به پاهایش هم وزنه بسته می‌شد!

 

الاغ اسپانیایی

وسیله‌ای که از یک صفحه برش اصلی با تیغه‌ای است که در بالای آن است و به دو میله متصل شده است؛ قربانی را برهنه کرده و با پاهایی باز از هم بر روی صفحه قرار می‌دهند، گویی فرد سوار بر الاغ است و تعداد زیادی وزنه به پاهای او وصل می‌کردند؛ رنج قربانی را می‌توانستند با وزنه‌های سبک یا سنگین‌تر تنظیم کنند.

سلاخی

در یک مدل از شکنجه از نوع سلاخی، بازوهای قربانی را به یک قطب در بالای سرش می‌بستند و در همین حال پاهای او از زیر می‌بستند؛ سپس بدن او را کاملاً برهنه می‌کردند و شکنجه‌گر، با کمک یک چاقوی کوچک، پوست قربانی را به آرامی‌ از بدنش کنده و جدا می‌کرد؛ در اغلب موارد، شکنجه‌گر پوست صورت را در ابتدا می‌کَند، و به آرامی‌کار خود را ادامه می‌داد تا به پاهای قربانی می‌رسید؛ بیشتر قربانیان پیش از آنکه شکنجه‌گر حتی به کمر آنها برسد، جان خود را از دست می‌دادند.

چرخ کاترین (چرخ شکننده)  

احتمالا ً قدمت این روش شکنجه به همان اوایل اختراع چرخ به وسیله بشر می‌رسد؛ در این روش طرف را به یک چرخ درشکه که خیلی بزرگ بوده، می‌بستند، سپس چرخ درشکه مورد نظر را به حرکت درآورده و یارو را خوب قل می‌داده‌اند. (احتمالا ً بعدها میکسر هم توسط یکی از قربانیان جان سالم به در برده از این دستگاه، اختراع شده.) بعد هم که چرخ دور گرفت، سعی می‌کردند با چوب سرعت چرخ را بگیرند.

طبق قوانین فیزیک، میزان ضربه در این روش به اندازه شتاب چرخ و نیروی گریز از مرکز آن بستگی دارد و البته مقاومت فرد استفاده کننده؛ این وسیله در انگلیس و روسیه خیلی طرفدار داشته است.

چهار میخ

این وسیله علاوه بر اینکه می‌تواند یک وسیله شکنجه مفید و مؤثر باشد، می‌تواند به عنوان مسابقه «بکش بکش» هم مورد استفاده قرار بگیرد. روی این شبه تخت، 4 دست و پا را می‌بستند و با 4 اهرم که هر کدام دو به دو و به صورت ضربدری به یک سمت حرکت می‌کردند، آنها را می‌کشیدند.

به مرور میزان کشیدگی این اهرم‌ها بیشتر و بیشتر می‌شد تا بالأخره از یک جایی، بدن طرف شروع به شکاف و پارگی کند؛ اسم خاص این دستگاه Rack است که یعنی: به شدت کشیدن و عذاب دادن.

 

شکنجه کششی

این سیستم از پرطرفدارترین ابزار شکنجه‌های کششی در اروپای 500 سال قبل (در زمان اقتدار کلیسا!) بود و شخصیت‌های معروفی با آن توفیق سفر به آن دنیا را پیدا کرده‌اند! ویلیام والاس، جنگجوی ایرلندی که فیلمش هم ساخته شده! (فیلم «شجاع دل») یا جان کوچولو، دوست رابین هود همان خرس گنده کارتون رابین هود  از معروف‌ترین قربانیان این وسیله بوده‌اند.

روش شکنجه کفار در صدر اسلام هم نسخه بدوی همین چهار میخ بود که به جای اهرم، اعمال فشار به صورت دستی انجام می‌شد؛ سمیه (سلام الله علیها) مادر عمار یاسر و اولین زن شهید در اسلام به همین روش شهید شد.

چکمه آهنی (یا اسپانیائی)

این سیستم خوراک ترکاندن و خرد کردن استخوان‌های پاست؛ این روش به خاطر این که در اسپانیا طرفدار داشت به چکمه اسپانیایی هم معروف بود.

جفت پای طرف را تا زانو در یک چکمه آهنی که با پیچ قابلیت تنظیم داشت، می‌کردند و از بالا هم با تخته‌های چوب گوه شکل بین زانوها فاصله می‌انداختند، بعد همزمان چوب‌ها را با چکش از بالا بین زانوها می‌چسباندند و از پایین هم چکمه را سفت می‌کردند. این طوری زانوها خرد شده و مچ و انگشت‌های پا هم بر اثر فشار له می‌شود؛ این روش در دکان رمان‌نویس‌ها حسابی طرفدار پیدا کرده و در «مرشد و مارگاریتا» (میخائیل بولگاف) و «گوژ پشت نتردام» (ویکتورهوگو) به آن پرداخته شده است.

پنجه گربه

به این وسیله هیجان انگیز، «قلقلک اسپانیایی» (Spanish tickler) هم می‌گویند؛ در حالی که ما وجه تسمیه ماجرا را نمی‌دانیم؛ احتمالا ً خود کسی هم که این اسم را روی این وسیله گذاشته، گیر آن نیفتاده تا این بامزه بازی‌ها یادش برود.

این دستگاه فلزی که در اسپانیای قرون وسطی طرفدار داشته، چنگال‌های تیز و بلندی داشت و ابعاد و فاصله سر چنگال‌ها از هم طوری بود که شکنجه‌گر محترم برای کندن ماهیچه‌ها و پوست زیاد اذیت نشود و البته استخوان‌ها و رگ‌های اصلی را هم با آنها نکند تا طرف برای فازهای بعدی شکنجه جان داشته باشد. البته لازم به توضیح نیست که برای استفاده بهینه از این شکنجه، طرف را می‌بستند به صندلی تا زیاد وول نخورد.

گاروت

اگر شهرت بقیه هم الکی به اسم اسپانیایی‌ها در رفته باشد، این یکی واقعاً کار خودشان است. در این روش طرف را خیلی محترمانه به دستگاه و قلاده را به گردنش می‌انداختند، سپس هر روز با هر چند ساعت یک بار (بستگی به اعصاب شکنجه گر دارد) با اهرمی‌ که پشت گاروت هست، قلاده را سفت‌تر و سخت‌تر می‌کردند.

این ابتکار را اسپانیایی‌ها وقتی زدند که سرخ پوست‌ها نسبت به افشای محل اختفای طلایشان خست به خرج داده و چیزی از خودشان بروز نمی‌دادند؛ ژنرال‌های اسپانیایی هم وسیله‌ای اختراع کردند که طرف زودی نمیرد و فرصت برای احساس طولانی مدت خفگی و فکر کردن به بی‌ارزشی مال دنیا را داشته باشد، گاروت هنوز هم در آمریکای لاتین به کار می‌رود و جیمز باند معروف هم در چند تا از فیلم‌هایش از این وسیله استفاده کرده است.

آب

هر چقدر این مایع باعث حیات است، استفاده از آن برای شکنجه، می‌تواند مسیر حیات را معکوس کند؛ فرو کردن سر در آب، سر و ته آویزان کردن در بشکه آب و با میله زدن به بشکه، از نمونه‌های متداول شکنجه بوده و هستند.

اما جدیدترین نمونه مورد استفاده نیروهای با محبت مسیحی آمریکایی! در گوانتانامو و عراق بوده، این است که با شلنگ در حلق طرف آب بریزید تا بعد از سیراب شدن به حرف بیاید.

باکره نورمبرگ(تابوت میخ دار)

تابوت میخ دار حاصل تراوش استعداد شکنجه‌گرهای آلمانی در نورنبرگ است. متهم بخت برگشته را ایستاده داخل تابوت می‌گذاشتند و بعد با پیچاندن دستگیره‌هایی که مجموعه میخ‌ها را جلو می‌برد. همچنین به آهستگی میخ‌ها را در اعضا و جوارح فرو می‌کردند؛ البته میخ‌ها را طوری کار گذاشته بودند تا در اعضای حیاتی فرو نرود و متهم برای چند بار رفتن در تابوت توانایی داشته باشد.

اره

البته اره می‌تواند وسیله مفیدی هم باشد و این نحوه استفاده ماست که میزان تـأثیرگذاری و نحوه کارش را مشخص می‌کند؛ همان طور که الأن داشتن تلویزیون برای ما از نان شب واجب‌تر است؛ داشتن اره در اروپای قرون وسطی هم همین وضع را داشته. البته اروپایی‌ها فقط تیر و تخته اره نمی‌کردند؛ کافی بود کسی چیز کوچکی را از مزرعه آنها بدزدد!

در این روش، دزد بدبخت را از پا به سقف یا درخت آویزان می‌کردند و شروع می‌کردند به چیدن شاخ و برگ اضافه طرف که همانا دست و پا و... بود. شاید بگویید چرا برعکسش می‌کردند؟

برای این که خون در مغز متهم جمع شود و با هدر رفتن بیخودی خون از پا و دست، زود نمیرد و ضمن اعتراف به گناهان، یک زجر ملسی هم بکشد! به این می‌گویند استفاده بهینه در یک شکنجه مرحله به مرحله!  در طى 18 سال به دستور دادگاه تفتیش ‍ عقاید، 8 هزار و 860 نفر را با اره شقه کردند.

چنگال کفار

این دستگاه، فک فرد استفاده کننده را خرد می‌کرد؛  چنگال فلزی که رو به روی هم بسته شده بودند، یکی سمت زیر چانه و یکی هم روی سینه قرار می‌گرفت و شکنجه گر با پیچاندن پیچ متصل کننده این 2 چنگال به هم، باعث می‌شد تا چنگال بیشتر فرو برود. دست‌های طرف هنگام استفاده ار سیستم از پشت بسته می‌شد و برای این که چنگال‌ها هم در نروند سیستم را با قلاده به گردن محکم می‌کردند. این دستگاه اختراع ایتالیایی‌ها بود.

ابزار ریختن ماده مذاب درون گوش

ابزار شکنجه گردن

قفسی برای قرار دادن افراد زنده بدون آب و خوراک تا بپوسند!

قطعه قطعه کردن بدن افراد!

کندن تکه‌های بدن

پوست افراد را زنده زنده می‌کندند!

ابزار بریدن زبان

عکس‌های بیشتر

بازار شکنجه این روزها حتی در دوره‌ای که آن را عصر جدید می‌دانیم ادامه دارد؛ حتی با وجود معاهده منع شکنجه در سازمان ملل و کلی قوانین به اصطلاح دموکراسی محور و حقوق بشری! آن قدر بازار شکنجه داغ است که با همه لاپوشانی‌ها، گاهی وقت‌ها از راه عکس‌ها و بلوتوث‌ها، تصاویر هولناکی به بیرون درز می‌کند؛ مثل ماجرای ابوغریب.