مورد داشتیم چهارتا دختر داشتن امتحان راهنمایی رانندگی میداد
مامور به دختره که پشت فرمون بوده گفته ردی
دختره گفته چرا؟!
گفته از لاین خارج شدی!
دختره زده زیره گریه که
جناب سروان به جون خودم پیشنهاد دوستی زیاد میدادن
واسه این از لاین اومدم بیرون !!
اون سه تا دختره پشتی هم داشتن سریع لاین و نصب میکردن
مامور الان تو کماست واسش دعا کنید
موضوع : انتقال به حخلخال و اجرا نشدن هفته وحدت بین من و دوستم..هفته وحدت در رستوان می می و دوستان امام زاده برگزارشد.. رحیم دهیار و صوفی روبوسی هفته وحدت برقرار کردند.... رحیم دهیار هفته وحدت را با پنچ شنبه شب استباه گرفته بود.. خوشخال بود شب ژنچ شنبه یک هفته شده است ...اما ادامه ...
با یک خانواده محترم اهل تسنن دوست خانوادگی هستم که کارمند یکی از موسسات غیر دولتی کشوری در آستارا 17 سال سابقه کار داشت ..خدش و خنمش
که افراد مومن وبا ایمانی هستند و سالهاست دوستی و برداری داریم ..رفت و امد خانوادگی..
دیشب می خواستم بروم همایش هفته وحدت میزانق محله عباس اباد ..سارا بمن گفت هلو جان بنزین دارد ماشین کهنه ات گفتم بله..
گفت بهترین کار این است هفته وحدت این است برویم خانه دوستانم در آستارا هم استارا مر کز شهر ستان آست و هم به کشور کفر نزدیک است تا عباس آباد وو از طرفی با یک تیر دو نشان می زنیم هفته وحدت را بجا می اوریم...و دخیل مدت نرفتیم پیش این دوست خانوادگمان که اهل تسنن هستند..
من و سارا و بچه هالو سوار پراید کهنه شدیم ..پراید داشت رقص می کرد خانم گفت اقا هالو این ماشین هم فهمیده هفته وحدت است شاداست و رقص می کند..
گفتم سارا جون..چرت و پرت نگو....پول تعیمر زیر سازی پراید را ندارم.. اشهد بخوان شادی توی راه ماشین چپ شد...
خلاصه رسیدیم..هفته وحدت ما گریه شد.. خانم من رفت به دوستش خانم دوستم سلام و.. من مقداری نشستم طاقت نیاوردم...حرکت کردم آمدم اما مزاده مغازه صوفی رحیم دهیار و می می و دوستان هفته وحدت گرفته بودند آخه این مغازه دارما اهل تسنن است و از ایثارگران و سردارانبازنشسته سپاه است.. خیل آدم خوبی است.. هفته وحدت گرفتیم..
یادم رفت بگویم..
علت برگشت من از خانه دوستم//
دوستم در یکی ازشرکت غیر دولتی کشوری در آستارا 17 سال سابقه داست از برداران اهل تسنن است خیل آدمهای با حالی هستند اهل سیاست و وبلاگ نیستند...
از قضا برای شرکت اینها دراستارا تعدیل نیرو می آید..خلاصه زورشان به این بدبخت رسیده به خلخال منتقلش کردند.. خانمش می گه ما مجبور هستیم در خانه
آستارا که اجاره ای است بمانیم و هفته ای یکبار شوهرم به خانه می آید..
خانمش ادامه داد ..
وقتی تعدیل نیرو آمد ..قرار بود یک پرسنل که از انزلی مامور به آستارا بود و قانونا متعلق به آستارا نبود جابجا بشود.. چون این کارمند مامور انزلی در آستارا بعداز ظهر ها کار و بار خوبی دارد ..به شرکت اصلی خودش بر نمی گردد همچنان بعنوان مامور در آستارا می ماند.. چون پارتی انز لی چی زیاد بود ...شوهر من که 17 سال سابقه کار رسمی در استارا دارد و جایگاه شغلی دایمی در استارا است را مجبور به انتقال به خلخال می کنند...خلاصه
هفته وحدت دلم گرفت.. که دوست اهل تسننم نا حق با پارتی بازی به جای دیگر منتقل کردند...
خلاصه خدا شکر صوفی در مغازه می می و دوستان بود وگرنه ما کجا هفته وحدت اجرا می کردم..رحیم دهیار هم شیرینی خریده بود..و ریش را زده بود احتمالا یک دو قلوی دیگر در راه است ...رحیم یک طور یبخودش رسیده بود هی می خواست خانه برود خلاصه ما تا ساعت 2 نگه اش داشتیم تا هفته وحدت نرود خانه ...اشتباهی کاری می کند ..هفته وحدت ما خراب می شود...راستی یادم رفت رحیم دهیار ما هفته وحدت را با شب پنچ شنبه اشتباه می گرفت برای زنش هدایا خریده بود فکرمی کرد هفته وحدت یعنی شب پنچ شنبه خلاصه جریان هفته وحدت را برای رحیم دهیار گفتیم... مجبور شد هدیه ای که برای زنش خریده بود به برادر صوفی بدهد و ما گرفتیم ایشان تا با هم بوسه وحدت برقرار کنند.. خدا شکر بخیری گذشت رحیم یک هفته یم خواست هفته وحدت در خانه برقرار کند و با شب پنچ شنبه اشتباه گرفته بود..
دکتر محمد علی هالو dardnews.ir
پیرمرد یه جعبه میوه گذاشته بود کنار پیاده رو و روش یه مقدری خرت و پرت مثل چند بسته سیگار و یه دسته فال حاظ و نخ و سوزن و باطری چیده بود خیابون عباس آباد نبش سلیمان خاطر ، گرمای هوا اذیّتش می کرد تشنه اش بود دو ساعتی میشد که نیاز داشت بره قضای حاجت ولی اون نزدیک جایی نبود که بتونه بره خودش رو راحت کنه خدمتگذار بازنشسته بانک بود زنش مرده بود و با یه دونه پسرش که مجرد بود و نگهبان یه پاساژ شبها توی یه انباری از همون پاساژ می خوابیدن ، پیرمرد روزها میومد کنار خیابون از اینجور چیزا می فروخت تا شاید کمکی به مخارجشون باشه و بتونن پولی پس انداز کنن و برای پسرش زن بگیره یه نمایشگاه بزرگ ماشین تو همون چهار راه بود که ماشین زیر هفتاد ملیون نداشت و خدا برکتش بده سر ریز ماشین هاشو که توی نمایشگاه جا نمیشدن رو میاورد پارک می کرد توی پیاده رو جلوی نمایشگاه ، محل بساط پیر مرد یه بیست متری با اون نمایشگاه فاصله داشت چند روزی میشد که این کار رو شروع کرده بود یه روز مامورای رفع سد معبر شهرداری اومدن بساطش رو برداشتن و پرت کردن پشت یه وانت و رفتن و بهش گفتن مرتیکه خجالت نمی کشی پیاده رو رو بند آوردی؟ پیرمرد یه نگاهی به ماشین های پارک شده توی پیاده رو اون نمایشگاه کرد و بهشون گفت اینها پیاده رو رو بند نیاوردن؟ مامور شهرداری گفت اینها رو پلیس باید جریمه کنه به ما مربوط نیست پیرمرد رفت و با چشم اشکی جریان رو برای اون پلیسی که سر همون چهار راه وایساده بود تعریف کرد و گفت سرکار من و جعبه ام سد معبر کردیم یا این ماشینا؟ مامور راهنمایی و رانندگی جوابش رو نداد ، یه ساعت بعد پیر مرد دید همون مامورای شهرداری و همون مامور راهنمایی و رانندگی دارن روی یه میز داخل همون نمایشگاه صبحانه می خورن و چقدر هم مفصل ، صاحب نمایشگاه با پرخاش بهش گفت عمو چکار داری؟ پیرمرد گفت میشه من برم دستشویی؟ صاحب نمایشگاه گفت مگه اینجا طویله است؟ یا مستراح عمومی؟ پیرمرد یه نگاهی به جمع کرد و گفت خودت چی فکر می کنی؟ ./.
پستهای فیسبوک|اس ام اس عاشقانه|خنده دار
مورد داشتیم چهارتا دختر داشتن امتحان راهنمایی رانندگی میدادن
مامور به دختره که پشت فرمون بوده گفته ردی
دختره گفته چرا؟!
گفته از لاین خارج شدی!
دختره زده زیره گریه که ، جناب سروان به جون خودم پیشنهاد دوستی زیاد میدادن
واسه این از لاین اومدم بیرون
اون سه تا دختره پشتی هم داشتن سریع لاین و نصب میکردن
مامور الان تو کماست واسش دعا کنید..!
.
.
.
.
پسر ۱۳ ساله نوشته دیشب طمع بوسه اش را نچشیدم
اونوقت من اولین باری که با یه دختر قرار داشتم ۲۲ سالم بود
از شدت استرس جای اینکه به خودم ادکلن بزنم به آیینه زدم
.
.
.
.
دختره هنوز سنش ۲ رقمی نشده تو گوشاش النگو انداخته به نافشم گوشواره
اونوقت من دفعه اولی که سوراخ نافمو دیدم دو روز گریه کردم
فکر می کردم سوراخ شدم کم کم بادم خالی میشه میمیرم
.
.
.
.
فیسبوک- آخرین بازدید : ۶دقیقه قبل
پلاس- آخرین بازدید : ۲دقیقه قبل
ویچت- آخرین بازدید : ۷دقیقه قبل
وایبر- آخرین بازدید : ۱۰دقیقه قبل
درس- آخرین بازدید : ترم قبل :دی
.
.
.
.
نمیدونم جریان چیه هر وقت تنهایی قلیون میکشم بهم حال نمیده
دوست دارم یکی باشه با هم بکشیم…. !
بعد وقتی یکی هست با هم میکشیم دوست ندارم بهش بدم بکشه…