به گزارش سرویس سیاسی جام نیوز، خبرگزاری فرانسه (AFP) در خبری نوشت: وزرای امور خارجه ایران و آمریکا در مذاکره دیروز بیش از 6 ساعت برای رسیدن به یک توافق سازنده در مورد برنامه هسته ای ایران به بحث و گفتگو پرداختند، اما هر دو طرف مذاکره کننده، به طور مرموزانه ای همچنان در مورد پیشرفت هایی که دیروز حاصل شد، حرفی به میان نیاورده اند و این در حالیست که زمان به سرعت به سمت سومین ضرب الاجل هسته ای در حال سپری شدن است.
این خبرگزاری نوشت: مذاکرات دیروز را می توان یک مذاکره سازنده خواند زیرا کاملا مشخص بود که دو طرف برای رسیدن به یک توافق و حل اختلافات به ژنو آمده بودند.
جو مذاکرات بین دو دشمن دیرینه، اخیرا به خاطر دستگیری روزنامه نگار واشنگتن پست، پیچیده تر هم شده است و جان کری مکررا در دیدار های خود با محمد جواد ظریف خواستار آزادی وی شده است.
خبرگزاری فرانسه در ادامه نوشت: در یک حرکت تعجب آور، در حالی که مقامات آمریکایی خبر دادند که مذاکرات پایان یافته است، اما جان کری در شب گذشته به هتل ظریف رفت و و وزرای امور خارجه ایران و آمریکا یک ساعت دیگر را در هتل ظریف با هم به بحث و گفتگو پرداختند و کاملا مشخص بود که دو طرف به دنبال حل اختلافات هستند.
اکنون مذاکره کنندگان وقت دارند که تا پایان ماه ژوئن به یک توافق سازنده در مورد برنامه هسته ای ایران برسند. در مصاحبه هایی که دو طرف انجام دادند نیز کاملا مشخص بود که هر دو طرف به دنبال سرعت بخشیدن به این مذاکرات هستند تا هر چه زودتر به توافق نهایی برسند.
خبرگزاری فرانسه در پایان افزود: نگرانی دیپلمات ها و ناظران از این است که زمان این بار هم مانند دو ضرب الاجل گذشته بگذرد و دو طرف به توافق نهایی نرسند.
جمهوری خواهان با کنترل مجلس کنگره آمریکا در حال بررسی لایحه ای هستند تا تحریم جدیدی را علیه ایران اعمال کنند و این در حالیست که اوباما در تلاش است که از این تحریم ها جلوگیری کند.
الان خونم. دارم به دو سال و نیمی که گذشت فکر میکنم، ای وای که چه گذشتنی. به نظرم انگار همین دیروز بود که بین و رفتن و نرفتن دو دل بودم. آخرش گفتم بی خیال بابا، تو که دوسال تو شهر غریب بودی، این دوسالم روش. به قول «مسعود فردمنش» که اون روزا مدام با خودم زمزمه میکرم: آخرش مگه رنگی بدتر از سیاهی هست.
الان میتونم بگم آره هست ، اونم رنگیه که ازش خسته شدی، رنگی که دلتو میزنه. وضعیت این خونه از وقتی که رفتم نه تنها بهتر نشده(از اون لحاظی که الان تو ذهنم هست) بلکه بدتر هم شده. دقیقا نمیدونم از کی میخواستم خونه رو ترک کنم اما روز به روز این حس درون من قوت گرفت و آخرش هم به یه چیزی شبیه عقده یا آرزویی دست نیافتنی بدل شد.و من این بین پدرم رو مقصر میدونم....
الان تو این مرحله از زندگیم احساس میکنم که این زندگی من نیست! امروز که مرحله ای دیگه از زندگیم رو پشت سر گذاشتم، میخوام یه چند روزی با خودم خلوت کنم و ببینم آخرش چه راهی رو میخوام برای خودم انتخاب کنم.
چند روز پیش به بهانه تولد استاد بیضایی، از همکاری مشترکمان در «سرزدن به خانه پدری» نوشتم. ولی فرصت نشد بنویسم که انتشارش را مدیون زاون قوکاسیان عزیز هستم و تکجملهاش در سال ۷۹ که من را به تدوین کتاب تشویق کرد و قول داد انتشارش را پیگیری کند. دروغ چرا؟ زاون برای انتشار کار، کار خاصی نکرد. ولی اگر همان تکجمله ابتداییاش نبود و بعد پیگیریهای گاه و بیگاهش، وسط کار رها کرده بودم. آنهم با شرایط ویژهای که این کتاب داشت که بماند.
زاون تقریباً تنها دوست مسیحی من است. دیروز چندبار تماس گرفتم برای تبریک کریسمس که موفق نشدم. خبر داشتم مریض است و رفته اتریش برای درمان. ولی پوستر نکوداشتش در جشنواره سینما حقیقت معنیاش این بود که خوب شده و برگشته و یادداشت نوستالوژیک و دردناک و ترسناک احمد طالبینژاد در مجله فیلم هم دیگر اعتبار ندارد.
اما همان دیروز اتفاقی خبری دیدم که میگفت حالش چندان روبهراه نیست. با هم برای سلامتی زاون عزیز دعا کنیم.