وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

دشمنی غرب با ادیان آسمانی و به خصوص اسلام

(بسم الله الرحمن الرحیم)

دشمنی غرب با ادیان آسمانی و به خصوص اسلام، موضوع تازه ای نیست و سالیان سال است که در فیلم های هالیوودی و غیر هالیوودی شاهد تاخت و تاز و توهین آن ها به این دین مقدس و پاک هستیم.

جدیدترین نمونه این توهین ها و هتاکی ها هم ساخت فیلم موهن کارگردان اسرائیلی-آمریکایی است که خشم یک میلیارد مسلمان در سراسر جهان را برانگیخته و احساسات آن ها را جریحه دار کرده است.

اما در این بین، در بخش دیگری از رسانه های غربی، توهین هایی به خداوند یکتا، ساحت مقدس انبیاء الهی، ائمه اطهار و کتب آسمانی در حال انجام است که چندان به چشم نیامده و از دیده ها پنهان مانده اند.

توهین هایی که در بازی های رایانه ای غربی به مقدسات صورت می گیرد، نه تنها خشم و انزجار مسلمانان را به همراه نداشته، بلکه متأسفانه خیلی از این بازی ها زینت بخش اوقات فراغت جوانان مسلمان نیز شده اند!!

عدم شناخت و اطلاع مسئولین و خانواده ها از محتوای بازی های رایانه ای و کم اهمیت دانستن این مقوله، باعث شده تا هتاکی ها در این رسانه فراگیر، ادامه یابد و روز به روز شاهد ساخت بازی هایی با سوژه توهین به مقدسات باشیم.

باید توجه داشت که غرب در حال برنامه ریزی برای از بین بردن قبح مقدسات در میان جوانان مسلمان است تا نسل بعد (جوانانی که در آینده حاکمیت کشورهای اسلامی را در دست خواهند داشت) نسبت به تعصبات دینی که مانعی جدی بر سر راه نفوذ غرب خواهد بود، بی تفاوت باشند و زمینه نفوذ هر چه بیشتر غرب به ممالک اسلامی و غارت منابع آن ها را فراهم نماید.

از این رو، در این مقاله قصد دارم تا با معرفی اجمالی چند نمونه از این بازی ها، خانواده ها و جوانان عزیز را با بخشی از ابعاد توهین ها در بازی های رایانه ای آشنا نمایم. لازم به ذکر است که تحلیل کامل تک تک این بازی ها در آینده ای نزدیک قرار داده خواهد شد.

خداوندی که جسم دارد و ناتوان است!!

یکی از مواردی که در برخی از بازی های رایانه ای به شدت مورد هجو قرار می گیرد، موضوع خداوند و ناتوان نشان دادن اوست. در چندین بازی مختلف، خداوند به شکلی مادی توصیف شده، عاری از خطا نیست و حتی توان لازم برای رسیدگی به امور بندگان خود را ندارد! به عنوان نمونه می توان به بازی های Black & White و El Shaddai: Ascension of the Metatron اشاره نمود.

Black & White:

در این بازی شما در نقش خدا بازی می کنید. طی یک اتفاق، کودکی درون دریا گرفتار می شود و پدر و مادرش از خدا می خواهند که او را نجات دهد. در این هنگام صدای آن ها به عرش رسیده و سپس خداوند در قالب یک دست بزرگ، در زمین ظاهر شده و کودک را نجات می دهد.

پس از این واقعه است که خانواده کودک توانمندی های خدای ناجی را برای مردم روستای خود بازگو می کنند و از آن به بعد، خدا در قالب بت و عبادتگاه مورد پرستش قرار می گیرد. بازیکن باید در قالب خداوند، به مردم سرکشی کرده و دعاهای آن ها را مستجاب نموده و برای آن ها معجزه نماید!

در این بازی قدرت و توان خداوند به میزان پیروان و عبادت کنندگان وی بستگی دارد و هر چه تعداد آن ها بیشتر باشد، اقتدار خدا نیز بیشتر است و می تواند معجزات پیچیده تری انجام دهد. البته خدا در این بازی تنها نیست و خدایان دیگری نیز در سرزمین های اطراف وجود دارند که می توانند قلمروی او را تهدید نمایند.

به همین منظور، بازیکن باید برای نبرد با خدایان دیگر نیز آمادگی کافی داشته باشد. برای این کار، در بازی دو راهنما تعبیه شده است: یکی روح خوب و دیگری روح پلید که هر یک سعی در راهنمایی و یا اغفال خداوند دارند! از همین رو هم خدای موجود در این بازی می تواند خوب مطلق و یا بد مطلق باشد.

اما نکته توهین آمیز دیگر در این بازی، وجود حیواناتی است که مورد تعلیم و تربیت مستقیم خدا قرار می گیرند و به عنوان سفیران او، به سرزمین های اطراف فرستاده می شوند و با تشویق و تنبیه، مردم را به عبادت خدا دعوت می کنند. در مورد این بخش، بیش از این توضیح جایز نیست و تحلیل آن را به شما خواننده محترم واگذار می کنم.

نکاتی که باید به آن ها توجه داشت:

قائل شدن جسمانیت برای خداوند، اعتقاد به وجود چندین خدا، هویت بخشی به خدا فقط به واسطه وجود پیروان برای او، وابستگی خدا به بندگان و نیاز به پرستش، توهین به شأن و مقام انبیاء.

El Shaddai: Ascension of the Metatron

فرشتگان سقوط کرده در زمین فساد به پا کرده اند و با ایجاد لایه ای از غبار، مانع کنترل خداوند بر بشر شده اند. خداوند هم برای تنبیه آن ها با مشاوره شیطان (Lucifel- وجود El در انتهای این نام به دلیل قرار دادن شیطان در زمره فرشتگان است.

به همین دلیل هم برای او نامی همانند فرشتگان مقرب انتخاب شده است. مانند: Michael، Gabriel و…)، ادریس نبی (که به ایناک (Enoch) معروف است) را راهی مأموریتی می نماید تا فرشتگان خاطی را برای تنبیه به عرش بازگرداند. در این میان، شیطان لحظه به لحظه مأموریت ادریس را از طریق تلفن همراه! به خداوند گزارش می دهد و او را در جریان وقایع قرار می دهد…

نکاتی که باید به آن ها توجه داشت:

ضعیف نشان دادن خداوند در رسیدگی به امور بندگان، اعتماد خدا به شیطان و استفاده از او به عنوان مشاور، قرار دادن شیطان در زمره فرشتگان، ارائه چهره ای مخدوش از پیامبر خدا، رد معصومیت فرشتگان و نسبت دادن گناه و عصیان به آن ها.

خانه ای که خدا در آن نیست!!

ارائه چهره ای مخدوش از قبله گاه، مسجد پیامبر و کتاب آسمانی مسلمانان (قرآن)، از دیگر مصادیق توهین به مقدسات اسلامی در بازی های رایانه ای به شمار می روند. نشان دادن این مکان ها به عنوان جایگاه شر و پلیدی و نمایش قرآن در کتابخانه شرورترین افراد، نشان از عمق کینه و نفرت کفار از اسلام و مسلمین دارد.

بازی هایی چون Resident Evil 4&5 و دیگر تولید شرکت Capcom، یعنی Devil May Cry 3 و بازی Clive Barker’s Undying نمونه های آشکاری از این کینه توزی ها هستند.

Devil May Cry 3

داستان بازی در مورد دو برادر شیطان زاده است که یکی از آن ها در جایگاه خیر! و دیگری در جایگاه شر توصیف می شوند. در این بین، برادر شرور برای دستیابی به ارثیه سیاه پدر خود، اقدام به مبارزه با برادرش می نماید…

نکاتی که باید به آن ها توجه داشت:
نمایش فرزند شیطان به عنوان منجی و عامل خیر برای بشریت، توهین به قبله گاه مسلمین و نمایش درب خانه خدا به عنوان دروازه ای برای ورود به دنیای شیاطین.

Resident Evil 4

دنیا به علت انتشار ویروس ناشناسی که محصول آزمایشگاهی چندین کشور ابرقدرت است، دچار فاجعه ای انسانی شده و انسان ها به مردگانی متحرک تغییر ماهیت داده اند.

اما در این بین، دانشمندان سازنده ویروس موفق شده اند تا در آزمایشگاه های مخفی خود در کشور اسپانیا، با خلق نوع پیشرفته ای از این ویروس، گونه ای جدید از سربازان ژنتیکی را به وجود آورند و آن را در اختیار فرقه ای از افراطیون مذهبی اسپانیایی قرار دهند.

رهبران این فرقه به منظور تحت فشار قرار دادن دولت آمریکا برای توجه به خواسته های آن ها، دختر رئیس جمهور را می ربایند و اقدام به اخاذی می کنند. دولت آمریکا برای یافتن دختر رئیس جمهور و نفوذ به این فرقه، لیان اسکات کندی (Leon S. Kennedy)، محافظ مخصوص رئیس جمهور را به اسپانیا می فرستد و لیان با این گروه درگیر می شود… در این بازی برای دری که به اتاق شکنجه فرقه باز می شود، از درب مسجد النبی استفاده شده است.

نکاتی که باید به آن ها توجه داشت:

نمایش یک فرقه مذهبی به عنوان تروریست و عامل تهدید جهانی، نمایش درب مسجد النبی به عنوان ورودی به اتاق ترس و شکنجه و توهین به نام مقدس پیامبر و ترکیب آن با نماد فرقه شیطانی ایلومناتی.

Resident Evil 5

در قسمت پنجم این بازی، ویروس به یک کشور آفریقایی انتقال می یابد و مردم را آلوده می کند. باز هم برای حل این بحران و جلوگیری از تهدیدهای تروریستی سازندگان ویروس، یک کماندوی کار کشته آمریکایی به کمک نیروهای نظامی آفریقایی آمده و با عاملان تولید و پخش ویروس درگیر می شود.

در این بازی درون اتاق یکی از روئسای گروه تروریستی، چندین جلد کتاب قرآن را می توان مشاهده نمود.

نکاتی که باید به آن ها توجه داشت:

ارتباط دادن گروه های تروریستی و تفکرات آن ها با کتاب آسمانی قرآن.

Clive Barker’s Undying

داستان بازی در دهه ۱۹۲۰ اتفاق می افتاد و ماجراجویی های فردی به نام پاتریک گالووی (Patrick Galloway) را به نمایش درمی آورد. بازی در سال ۱۹۲۳ بعد از جنگ جهانی اول شروع می شود.

پاتریک نامه ای از دوستش جرمیا کاونانت (Jeremiah Covenant) دریافت می کند که در آن به موضوعات و اتفاقات مختلفی اشاره شده و در بین آن ها از خطر جدی ای که خانواده اش را تهدید می کند، صحبت می شود.

گالووی برای ملاقات دوستش به ایرلند می رود و در آنجا با اتفاقات ماوراء الطبیعه زیادی مواجه می شود. جرمیا کاونانت یکی از پنج پسر خانواده است که با خواهر و برادرش که آمبروس (Ambrose) و لیزبت (Lizbeth) نام دارند و دو خواهر برادر دوقلویش هارون (Aaron) و بتانی (Bethany) زندگی می کند.

جرمیا در کودکی یک کتاب مخفی در کتابخانه پدرش پیدا می کند که در آن به محلی وسیع اشاره می کند که در اختیار خانواده او است. این کتاب به ظاهر، کودکانه است، اما خشم شیاطین را علیه خانواده او برمی انگیزد. زمانی که او به بزرگسالی می رسد، حس می کند که همه اعضای خانواده اش، رو به دیوانگی می روند و احتمالاً پس از مدتی خواهند مرد.

در حقیقت جرمیا تنها عضو خانواده است که این اتفاقات برایش رخ نمی دهد. نفرین کتابی که او پیدا می کند، گریبانگیر خانوده اش می شود و آن ها را به موجودات شیطانی تبدیل می کند. در این بازی در مکانی که خانه شیطان معرفی می شود و شر از آنجا نشأت می گیرد، به وفور می توان کلمه الله را مشاهده نمود.

نکاتی که باید به آن ها توجه داشت:

ارتباط دادن کلمه الله به شیطان و شرارت.

تحریف داستان های قرآن

ایجاد شک و شبهه در داستان های قرآنی، از دیگر موارد توهین به اسلام به شمار می رود. در این بازی ها سعی شده تا بر خلاف نص صریح قرآن، نابودی اقوام مختلف را به عوامل طبیعی ارتباط داده و مجازات الهی را داستانی خیالی و به دور از حقیقت جلوه دهد. بازی Uncharted 3 از همین دست بازی هاست.

Uncharted 3: Drake’s Deception

فردی ماجراجو قصد دارد تا با یافتن بقایای شهر ارم، به گنج های پنهان آن دست یابد. به این منظور او سفری را به صحرای الخالی آغاز می کند و در این بین با عربی مسلمان که رئیس قبیله ای بادیه نشین است روبرو می شود. عرب بادیه نشین با تعریف ماجرایی که برای مردم این شهر رخ داده، او را از رفتن به این شهر منع می کند…

ارم، شهر گمشده ای در شبه جزیره عربستان است. امروزه منطقه ای در نزدیکی شهر اوبار (یکی دیگر از نام‌های ارم) در کشور عمان را مکان اصلی این شهر می دانند.
در متون باستانی از شهر اوبار (یا ارم) نام برده شده و در داستان‌ها آمده که این شهر در قسمت جنوبی شبهه جزیره عربستان مرکز داد و ستد بوده است.

در قرآن به شهر ارم اشاره شده و در سوره الفجر آیه ۶ تا ۱۵ آمده است:

مگر ندانسته‌ای که پروردگارت با عاد چه کرد (۶) با عمارات ستون‌دار ارم (۷) که مانندش در شهرها ساخته نشده بود (۸) و با ثمود همانان که در دره تخته‌سنگ ها را می‏ بریدند (۹) و با فرعون صاحب خرگاه‌ها [و بناهای بلند] (۱۰)

همانان که در شهرها سر به طغیان برداشتند (۱۱) و در آن ها بسیار تبهکاری کردند (۱۲) [تا آنکه] پروردگارت بر سر آنان تازیانه عذاب را فرو نواخت (۱۳) زیرا پروردگار تو سخت در کمین است (۱۴) اما انسان هنگامی که پروردگارش وی را می‏ آزماید و عزیزش می‏ دارد و نعمت فراوان به او می‏ دهد، می‏ گوید پروردگارم مرا گرامی داشته است (۱۵)

بر پایه این داستان، شاه شداد به هشدارهای پیامبر قوم هود توجه نمی کرد و خداوند شهر را نابود کرده، همه آن را در ماسه و شن مدفون می کند، طوری که دیگر اثری از آن باقی نماند.

نکاتی که باید به آن ها توجه داشت:

در این بازی شیخ عرب مسلمان، روایتی تحریف شده از داستان قرآن را که بیشتر بر پایه باورهای یهودی است، تعریف می کند و در ادامه، این نتیجه گرفته می شود که نابودی شهر به دلیل عذاب الهی نبوده و عوامل طبیعی موجب مرگ مردم و نابودی شهر شده است.

توهین به صوت ملکوتی قرآن و ندای الله اکبر

جسارت به مقدسات اسلامی تنها به توهین های بصری محدود نمی شود و گاهی اوقات توهین های صوتی نیز در دستور کار هتاکان قرار می گیرد. به عنوان نمونه، می توان به بازی های LittleBigPlanet و Zack and Wiki اشاره کرد.

LittleBigPlanet

در اولین نسخه این بازی، در یکی از مراحل آن، تومانی دیاباته (Toumani Diabate) خواننده آفریقایی عرب زبان، اقدام به خواندن آیه ۵۷ سوره عنکبوت به صورت آهنگین می کند. این در حالیست که خواندن آیات قرآن با ساز و به صورت آهنگین، عملی حرام و گناهی بزرگ محسوب می شود.

کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ۖ ثُمَّ إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ
هر انسانی مرگ را می‌چشد، سپس شما را بسوی ما بازمی‌گردانند.

نکاتی که باید به آن ها توجه داشت:

قبح شکنی از قرآن و ترویج آهنگین خواندن آن.

Zack and Wiki

در این بازی کودکانه!! موجوداتی شبیه به انسان های بدوی (یا میمون های انسان نما) وجود دارند که انجام اموری را عهده دار هستند. زمانی که بازیکن موفق به حل معمایی می شود، این موجودات شروع به شادی کرده و می گویند: الله اکبر!

نکاتی که باید به آن ها توجه داشت:

قبح شکنی از ندای الله اکبر، نمایش مسلمانان به صورت انسان های بدوی (یا میمون های انسان نما).

توهین به کلمه الله

Guitar Hero III: Legends of Rock

در بازی Guitar Hero III: Legends of Rock کلمه الله به شکل اهانت آمیزی در زیر پای خواننده و نوازندگان نقش بسته است. اما نکته قابل توجه دیگر در مورد این بازی، وجود شیاطینی سم دار در میان نوازندگان است که با سم های خود روی کلمه الله قدم می زنند.

نکاتی که باید به آن ها توجه داشت:

قبح شکنی از کلمه الله و توهین به آن.

تخریب مسجد با خوک های درون آن!

Angry Birds 

در یکی از مراحل بازی پرطرفدار پرندگان خشمگین (Angry Birds)، بازیکن باید به خوک هایی که درون مسجد پناه گرفته اند، حمله کند و آن ها را نابود سازد!

به سخره گرفتن جهنم!

Dante’s Inferno

یکی دیگر از مصادیق توهین به مقدسات، به سخره گرفتن بهشت و جهنم است. در بازی Dante’s Inferno که برداشتی از کتاب کفرآمیز دانته آلیگیری است، شخصیت دانته برای نجات روح معشوقه اش سفری به دوزخ، برزخ و بهشت آغاز می کند و در این راه با موجودات جهنمی درگیر می شود.

در این بازی جهنم مکانی مادی توصیف می شود و بازیکن با قرار گرفتن در نقش دانته باید با موجودات شرور جهنم که قصد نگهداری او در این مکان را دارند، درگیر شود و پس از نابودی آن ها!! راه خود را به سمت بهشت هموار کند.

نکاتی که باید به آن ها توجه داشت:

در این بازی، جهنم مکانی مادی نمایش داده می شود که می توان از آن گریخت و خود را به بهشت رساند. این نوع دیدگاه دقیقاً بر خلاف آموزه های اسلام و سایر کتب آسمانی است.

توهین به مقدسات شیعیان

علاوه بر توهین به مقدسات مسلمانان، اهانت به مقدسات شیعیان نیز از دیگر اقدامات کفار در بازی های رایانه ای به شمار می رود. در برخی از بازی ها به شکلی زیرکانه در لایه های پنهانی و گاه به صورت بی پرده و علنی به مقدسات شیعیان اهانت شده است.

به عنوان نمونه، می توان به بازی هایی چون قسمت اول Assassin’s Creed، بازی Undead Knights، نسخه های مختلف از بازی Prince of Persia: The Forgotten Sands و Saints Row: The Third اشاره کرد.

Assassin’s Creed

در این بازی شما در نقش یکی از قاتلین فرقه اسماعیلیه که قصد دارد با ترور برخی افراد سرشناس مسیحی و مسلمان از ادامه جنگ های صلیبی جلوگیری نماید، بازی می کنید. استفاده از نام حضرت علی (ع) در لوگوی پرچم این فرقه، تأکیدی بر شیعه بودن این گروه قاتل و خشن دارد.

نکاتی که باید به آن ها توجه داشت:

نسبت دادن القابی چون تروریست و خشن به شیعیان (گر چه افراد این فرقه در زمان روایت داستان از لحاظ تاریخی مرتد هستند)، نمایش خشونت رهبر این گروه (شیعه) و در نهایت خیانت وی.

Undead Knights

داستان بازی روایتگر ماجرای زندگی سه شوالیه برجسته عضو انجمنی به نام House of Blood است. در حالیکه به نظر می رسید اوضاع برای اعضای این انجمن به خوبی در حال سپری شدن بود و روزهای خوبی برای آن ها پیش بینی می شد، ناگهان اتفاق غیرمنتظره ای رخ داد.

در یکی از روزها، پادشاه کرک گلادیز (Kirk Gladys) به تحریک همسر ظالمش فاطمه (Fatima)، مبنی بر کشف اسنادی از خیانت اعضای انجمن House of Blood و احتمال شورش آن ها علیه پادشاه، دستور قتل همه اعضای انجمن را صادر می نماید…

نکاتی که باید به آن ها توجه داشت:

در حالیکه داستان مربوط به کشور اسکاندیناوی است، اما از زنی به نام فاطمه در آن یاد می شود که با وجود اینکه در میان مردم به فاطمه مقدس معروف شده، اما بسیار ظالم و خونریز است. در این بازی نام مقدس فاطمه مورد هجوه قرار می گیرد و در ادامه به شجره طیبه نیز اهانت می شود.

Saints Row: The Third

در مورد این بازی که به “دسته مقدس ها” معروف است، تنها توجه شما را به تعداد افراد این گروه به اصطلاح مقدس و جنسیت آن ها جلب می کنم.

Prince of Persia: The Forgotten Sands

در این سری از بازی ها، شاهزاده فارس از افرادی کمک می گیرد که توجه به اسامی آن ها قابل تأمل است. در نسخه مربوط به کنسول Wii این بازی، جنی به نام زهرا راهنمایی شاهزاده را به عهده دارد و در نسخه Xbox 360 و PS3 جنی به نام راضیه که از قضا نگهبان آب ها نیز هست! با پرنس همکاری می نماید.

در نسخه Prince of Persia 2008 هم از نام فاطمه زهرا بارها و بارها در لوگوی بازی استفاده شده است. در مورد علت استفاده از این نام در لوگوی بازی، در زمان تحلیل این بازی توضیح کامل ارائه خواهد شد.

مهمترین ارزش انسانی

در راستای اهداف آموزشی کتاب  مطالعات اجتماعی سال نهم

 
مهمترین ارزش انسانی
 
«ان اکرمکم عند الله اتقاکم
 
گرامی ترین شما نزد خداوند باتقواترین شما ست»(حجرات، 13).‏
 
بدون شک، هر انسانی فطرتاً خواهان این است که موجود با ارزشی باشد، و به همین دلیل، با تمام وجودش برای کسب ارزشها تلاش می‌کند. شناخت معیار ارزش با تفاوت فرهنگها کاملاً متفاوت است، و گاه ارزش‌های کاذب، جای ارزش‌های راستین را می‌گیرد. گروهی، ارزش واقعی خویش را در انتساب به «قبیله معروف و معتبری» می‌دانند، و لذا برای تجلیل مقام قبیله و طایفه خود دائماً دست و پا می‌زنند تا از طریق بزرگ کردن آن، خود را به وسیله انتساب به آن، بزرگ کنند. مخصوصاً در میان اقوام جاهلی، افتخار به انساب و قبایل رایج ترین افتخار موهوم بود، تا آنجا که هر قبیله‌ای خود را «قبیله برتر» و هر نژادی خود را «نژاد والاتر» می‌شمرد. گروه دیگری مسئله مال و ثروت و داشتن کاخ و قصر و خدم و حشم و امثال این امور را نشانه ارزش می‌دانند، و دائماً برای آن تلاش می‌کنند، در حالی که جمع دیگری مقامات بلند اجتماعی و سیاسی را معیار شخصیت می‌شمرند.
اما از آنجا که این امور، همه اموری است متزلزل، برون ذاتی، مادی و زودگذر، یک آیین آسمانی همچون اسلام، هرگز نمی‌تواند با آن موافقت کند، لذا خط بطلان روی همه آنها کشیده، و ارزش واقعی انسان را در صفات ذاتی او، مخصوصاً تقوا و پرهیزکاری و تعهد و پاکی او می‌شمرد، حتی برای موضوعات مهمی، همچون علم و دانش، اگر در مسیر ایمان و تقوا و ارزش‌های اخلاقی، قرار نگیرد، اهمیت قائل نیست. جالب اینکه در شأن نزول‌هایی که برای این آیه ذکر شده، نکاتی دیده می‌شود که از عمق این دستور اسلامی حکایت می‌کند، از جمله اینکه: بعد از «فتح مکّه» پیغمبر اکرم(ص) دستور داد: اذان بگویند، «بلال» بر پشت بام «کعبه» رفت، و اذان گفت، «عتّاب بن اسید» که از آزاد شدگان بود گفت: شکر می‌کنم خدا را که پدرم از دنیا رفت و چنین روزی را ندید! و «حارث بن هشام» نیز گفت: آیا رسول اللّه(ص) غیر از این «کلاغ سیاه»! کسی را پیدا نکرد؟! (آیه فوق نازل شد و معیار ارزش واقعی را بیان کرد). بعضی دیگر گفته‌اند: آیه، هنگامی نازل شد، که پیامبر(ص) دستور داده بود، دختری را به همسری بعضی از «موالی» دهند («موالی» به بردگان آزاد شده، یا به غیر عرب می‌گویند) آنها تعجب کرده و گفتند: ای رسول خدا(ص)، آیا می‌فرمایید: دخترانمان را به موالی دهیم؟! (آیه نازل شد و بر این افکار خرافی خط بطلان کشید).
روایت شده: «روزی پیامبر(ص) در «مکّه» برای مردم خطبه خواند و فرمود: «ای مردم! خداوند از شما ننگ جاهلیت و تفاخر به پدران و نیاکان را زدود، مردم دو گروه بیش نیستند: یا نیکوکار، با تقوا و ارزشمند نزد خدا، و یا بدکار و شقاوتمند و پست در پیشگاه حق، همه مردم فرزند آدم اند، و خداوند آدم را از خاک آفریده، چنان که می‌گوید: ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم، و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا شناخته شوید، از همه گرامی تر نزد خداوند کسی است که از همه پرهیزگارتر باشد، خداوند دانا و آگاه است».
چه زیبا است! جامعه ای که بر اساس معیار ارزشی اسلام «ان اکرمکم عندالله اتقاکم» بنا شود، و ارزش‌های کاذب نژاد و مال و ثروت و مناطق جغرافیایی و طبقه از آن بر چیده شود، آری، تقوای الهی و احساس مسئولیت درونی، و پایبند بودن به راستی و درستی و پاکی و حق و عدالت، تنها معیار ارزش انسان است.

حکمت و غایتمندی افعال الهی

یکی از مسائل مهم کلامی و فلسفی در خصوص افعال الهی این است که آیا برای کارهای خداوند سبحان، غایت و هدفی قابل تصور است یا خیر؟
در این زمینه دو دیدگاه قابل طرح است:

 منکران غایتمندی افعال الهی
اشاعره معتقدند برای افعال الهی هیچ گونه حکمت و قصد و غرضی قابل تصور نیست و می‌گویند:«خدا هیچ کاری را برای غرضی نمی‌کند و اگر چنین کند محتاج و ناقص است و با آن غرض، خود را تکمیل می‌کند و این امر بر خدای تعالی محال است. »
نقد:در کتب کلامی به نظریه اشاعره چنین پاسخ داده شده است که اگر نتیجه و نفع فعل متوجه فاعل شود، دلالت بر نقص او دارد. اما اگر نتیجه و نفع فعل عاید دیگران شود، سخن از نقص و کاستی صحیح نیست. خداوند متعال نیز جهان را برای بهره‌مندی مخلوقات آفریده است. بنابراین درست نیست گفته شود که فاعل بالغرض به ناقص بالذات تعلق دارد که با تحصیل آن غرض، نقص خود را کامل می‌کند.به تعبیر دیگر، فاعل بالغرض بودن با غنی بالذات بودن هیچ تعارضی ندارد. بر این اساس فاعل بالغرض دو گونه است:۱- ناقص بالذات ۲- غنی بالذات.اگر غرض فاعل از صدور فعل، رفع نقصان و تحصیل نفع و فایده برای خود باشد، آن را«ناقص بالذات»خوانند اما اگر غرض فاعل از صدور فعل، تحصیل سود و فایده برای خود نباشد، بلکه نتیجه و نفع آن متوجه دیگران باشد، آن را«غنی بالذات»نامند. از دیدگاه متکلمان، هدف و غرض از نوع اول در مورد خداوند متعال صادق نیست.چون او بی‌نیاز مطلق و کمال محض است و هیچ کمبودی در ذات او راه ندارد. هر نقص و نیازی متوجه مخلوقات خداست.قرآن مجید می‌فرماید:
«یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید» «ای مردم شما (همگی) نیازمند به خدائید تنها خداوند است که بی‌نیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است!»
موافقان غایتمندی افعال الهی
این دیدگاه از سوی متکلمین معتزلی و شیعی و همچنین حکمای اسلامی مطرح شده است. آنان ضمن نفی نظریه اشاعره و قایل شدن به اغراض در افعال الهی، معتقدند که میان غرض فعل و غرض فاعل، فرق است. آنچه محال است این است که خداوند در افعال خود هدفی برای خود داشته باشد، هدف و غرضی که عاید مخلوق گردد به هیچ وجه با کمال و علو ذات و استغنای ذاتی خداوند منافی نیست.چنانکهمحقق طوسی می‌نویسد:« نفی غرض از افعال خداوند مستلزم عبث می‌باشد و بازگشت آن به خداوند لازم نیست.  »
بر این مدعا ادله عقلی و نقلی مختلفی ارائه شده است:

دلیل عقلی
«اگر غرضی در افعال او نباشد لازم آید که فعل عبث کند، زیرا فعلی که از روی غرض نباشد عبث و لغو است و فعل عبث قبیح است و صدور آن از حکیم محال است، و چون خدای تعالی حکیم است پس محال است که بی‌غرض فعلی از او صادر شود. »
علامه طباطبایی نیز می‌نویسد :« آفرینش انسان و جهان کار خداست و خدا منزه است از این که کار بیهوده و بی‌هدف انجام دهد و دائما بیافریند و روزی دهد و بمیراند و باز بیافریند و روزی دهد و بمیراند و همچنین درست کند و به هم زند بدون این که در این آفرینش، غایت ثابتی را بخواهد و غرض پابرجایی را تعقیب کند. پس ناچار برای آفرینش جهان و انسان هدف و غرض ثابت در کار است و البته سود و فایده آن به خدای بی‌نیاز نخواهند برگشت و هر چه باشد به سوی آفریده‌ها عاید خواهد شد.پس باید گفت که جهان و انسان به سوی یک آفرینش ثابت و وجود کامل‌تری متوجهند که فنا و زوال نپذیرد.»

دلیل نقلی
دلایلی که از سوی متکلمان در این مقوله ارائه شده، با تکیه بر آیاتی است که عبث و بطلان را از صحنه آفرینش منتفی دانسته و بر خلقت«به حق» آسمان‌ها و زمین و هر آنچه در میان آنهاست، تصریح کرده است.در برخی موارد نیز به صراحت از رجعت مخلوقات به سوی خدا سخن گفته و در بعضی آیات دیگر نیز غرض مشخصی را برای آفرینش آسمانها و زمین و همچنین انس و جن بیان داشته است. نمونه‌ای از آیات:
« وَ یَتَفَکَّرُونَ فی‌ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَک‌» یعنی:« و در اسرار آفرینش آسمانها و زمین می‌اندیشند (و می‌گویند:) بار الها! اینها را بیهوده نیافریده‌ای! منزهی تو!»
« ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاَّ بِالْحَق‌.» 
یعنی:« ما آسمانها و زمین و آنچه را در میان این دو است جز بحق‌ نیافریدیم.»
« وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی‌ سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَی الْماءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلا» [یعنی:« او کسی است که آسمانها و زمین را در شش روز (شش دوران‌) آفرید و عرش (حکومت) او، برآب قرار داشت (بخاطر این آفرید) تا شما را بیازماید که کدامیک عملتان بهتر است!»
« وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ » یعنی:« من جنّ و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند.»


نتایج حکمت الهی


 رابطه حکمت خداوند با عدل
از تامل در معنای حکمت عملی مبنی بر تنزه خداوند از انجام افعال ناروا روشن می‌شود که صفت عدل از لوازم آن است. به عبارت دیگر چون خداوند سبحان حکیم است، هیچ کار زشتی انجام نمی‌دهد و از آنجا که ظلم یکی از نمونه‌های عمل زشت و قبیح است در نتیجه خداوند هیچ ظلمی انجام نمی‌دهد و همه کارهای خداوند عادلانه است.
 امتناع تکلیف بما لا یطاق
متکلمان عدلیه ( شیعه و معتزله ) معتقدند تکلیف بما لا یطاق ( یعنی مکلف نمودن فرد به آنچه که توانایی انجام آن را ندارد) از نظر عقل امری زشت و نارواست و از آنجا که خداوند حکیم بوده و صدور فعل ناروا از او محال است هرگز کسی را تکلیف بمالایطاق نمی‌کند چنان‌که علامه حلی می‌گوید:« بر پایه اصل حکمت محال است خداوند فردی را که توانایی انجام کاری را ندارد بر انجام آن تکلیف نماید. »
وجوب لطف بر خداوند
لطف در اصطلاح متکلمان عبارت از فعلی است که انجام آن از طرف خداوند مکلف را به انجام طاعت و ترک معصیت برمی‌انگیزد. مهم‌ترین برهان وجوب لطف، اصل حکمت الهی است. خواجه نصیرالدین طوسی در این باره می‌نویسد:« دلیل بر وجوب لطف این است که تحقق غرض (خداوند) متوقف بر آن است. »
توضیح اینکه بر اساس پذیرش اصل حکمت خداوند، موجودات برای هدفی خلق شده‌اند چنانکه در قرآن فرمود:« وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ».  بنابراین از آنجا که خداوند سبحان کار عبث و بیهوده انجام نمی‌دهد و همه افعال او غایتمند است، لازم است برای نیل انسانها به غایت و هدف مطلوب خود، همه لوازم و زمینه‌های مناسب را مهیا فرماید و این چیزی جز قاعده لطف نیست.
 مختار بودن انسان
از دیگر نتایج پذیرش اصل حکمت الهی مختار بودن انسان در افعال خویش است. زیرا تکلیف نمودن انسان مجبور و ستایش یا نکوهش ( پاداش و عذاب ) او بر کاری که بر انجام آن مجبور بوده است از نظر عقل و عقلا امری قبیح و نارواست. در حالی‌که بر اساس اصل حکمت، خداوند فعل قبیح و ناروا انجام نمی‌دهد بنابراین انسان در انجام افعال خویش مختار است و نه مجبور.

منبع:پژوهشکده باقزالعلوم

چرا امام حسین(ع) با این که می‎دانست به شهادت می‎رسد، خانواده خود را به همراه برد؟

چرا امام حسین(ع) با این که می‎دانست به شهادت می‎رسد، خانواده خود را به همراه برد؟ 
تکلیف اجتماعی در آیین اسلام، ویژه‎ی مردان نیست، بلکه زنان متعهد و مسلمان نیز در برابر جریان حق و باطل و مسأله ولایت و رهبری، وظیفه دارتد و باید از رهبری حق، دفاع و پیروی کنند و از حکومت و فسادهای مسؤولان نالایق انتقاد نمایند و در صحنه‎های گوناگون اجتماعی حضوری مؤثر داشته باشند.
در تداوم مسیری که حضرت زهرا (سلام الله علیها) در حمایت از امام معصوم(ع) و افشاگری علیه رویه‎های ناسالم زمام‎داران داشت، زنان ـ به خصوص حضرت زینب(سلام الله علیها) ـ نیز در نهضت کربلا دوشادوش امام حسین(علیه السلام) مشارکت داشتند.
هر قیام و نهضتی عمدتاً از دو بخش خون و پیام تشکیل می‎گردد. مقصود از بخش خون، مبارزات خونین و قیام مسلحانه می‎باشد که مستلزم کشتن و کشته شدن و جانبازی در راه‌ آرمان مقدس است و مقصود از بخش پیام نیز، رساندن و ابلاغ پیام انقلاب و بیان آرمان‎ها و اهداف آن است. 
با بررسی قیام مقدس امام حسین(علیه السلام) این دو بخش کاملاً در آن به چشم می‎خورد؛ زیرا انقلاب امام حسین(علیه السلام) تا عصر عاشورا مظهر بخش اول، یعنی بخش خون و شهادت، بود و رهبری و پرچم‌داری نیز بر عهده‎ی خود ایشان قرار داشت، و پس از آن، بخش دوم به پرچم‎داری امام سجاد(علیه السلام) و حضرت زینب(س) آغازید با سخنان آتشین خود، که پیام انقلاب و شهادت سرخ آن حضرت و یارانش را به آگاهی افکار عمومی رسانیدند و طبل رسوایی حکومت پلید اموی را به صدا درآوردند.
با توجه به تبلیغات بسیار گسترده و دامنه‎داری که حکومت اموی از زمان معاویه ضد اهل‎بیت(ع) ـ به ویژه در منطقه‎ی شام ـ به راه انداخته بود، بی‎شک اگر بازماندگان امام حسین(علیه السلام)، یعنی زن و بچه‎های ایشان، به افشاگری و بیدارسازی نمی‎پرداختند، دشمنان اسلام و مزدوران قدرت‎های وقت، نهضت بزرگ و جاویدان آن حضرت را در طول تاریخ کم ‎ارزش و چهره‎ی آن را وارونه نشان می‎دادند؛ هم چنان که برخی در تهمتی درباره‎ی امام حسن(علیه السلام) گفتند: «بر اثر ذات‎الریه و سل از دنیا رفت»؛ اما تبلیغات گسترده‎ی بازماندگان حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) در دوران اسارت که کینه توزی سفیهانه‎ی یزید چنین فرصتی را برای آنان پیش آورده بود، اجازه چنین تحریف و جنایتی را به دشمنان نداد. ضرورت حضور و نقش بازماندگان عاشورا، با بررسی و مطالعه در حکومت امویان بر شام، بیش از پیش روشن می‎شود.

دوران سلطه‎ی معاویه در شام


شام از آن روز که به تصرف مسلمانان درآمد، تحت سیطره‎ی فرمان‎روایانی چون خالد پسر ولید و معاویه پسر ابوسفیان قرار گرفت. مردم این سرزمین نه سخن پیامبر(صلی الله علیه واله) را دریافته بودند و نه روش اصحاب او را می‎دانستند و نه اسلام را ـ دست‎کم آن‎گونه که در مدینه رواج داشت ـ می‎شناختند؛ البته یکصد و سیزده تن از صحابه‎ی پیامبر اکرم(ص) یا در فتح این سرزمین شرکت داشته، یا به تدریج در آن‎جا سکونت گزیده‎ بودند، ولی بررسی زندگی‎نامه این افراد نیز روشن می‎کند که جز چند تن، باقی آن‎ها برای مدت کمی محضر پیامبر گرامی اسلام(ص) را درک کرده، و جز یک یا چند حدیث، روایت نکرده‎اند؛ گذشته از آن، بیشتر این افراد در طول خلافت عمر و عثمان تا آغاز حکومت معاویه، وفات کردند و در زمان قیام امام حسین(علیه السلام) تنها یازده تن از آن‎ها زنده و در شام به سر می‎بردند؛ مردمانی در سنین هفتاد تا هشتاد سال که گوشه‎نشینی را بر آمیختن با توده ترجیح داده، در عامه مردم نیز نفوذی نداشتند و در نتیجه نسل جوان آن روز، از اسلام حقیقی چیزی نمی‎دانستند و شاید در نظر آنان، اسلام هم حکومتی بود مانند حکومت کسانی که پیش از ورود اسلام بر آن سرزمین فرمان می‎راندند، و تجمّل دربار معاویه، حیف و میل اموال عمومی، ساختن کاخ‎های بزرگ و تبعید و زندانی کردن و کشتن مخالفان برای آنان امری طبیعی بود؛ زیرا چنین نظامی نیم قرن پیش از آن سابقه داشت، و به یقین کسانی بودند که می‎پنداشتند آنچه در مدینه‎ی عصر پیامبر گذشته نیز این چنین بوده است.1 معاویه حدود 42 سال در شام حکومت کرد و در این مدت نسبتاً طولانی، مردم شام را به گونه‎ای پرورش داد که فاقد بصیرت و آگاهی دینی باشند و در برابر اراده و خواست معاویه بی‎چون و چرا تسلیم شوند.2 معاویه در طی این مدت، نه تنها از نظر نظامی و سیاسی مردم شام را تحت سلطه‎ی خود قرار داد که از نظر فکری و مذهبی نیز مردم آن منطقه را کور و‎ ‏کر و گمراه بار آورد تا آنچه او به اسم تعلیمات اسلام به آنان عرضه می‎کند، بی‎هیچ اعتراضی بپذیرند.
حکومت پلید بنی‎امیه با تبلیغات زهرآگین و کینه توزانه‎اش، خاندان پاک پیامبر را در نظر مردم شام منفور جلوه داد و در مقابل، بنی‎امیه را خویشان رسول خدا و نزدیک‎ترین افراد به او معرفی کرده بود، به طوری که پس از پیروزی قیام عباسیان و استقرار حکومت ابوالعباس سفّاح، ده تن از امرای شام نزد وی رفتند و همه سوگند خوردند که ما تا زمان قتل مروان ـ آخرین خلیفه اموی ـ نمی‎دانستیم که رسول خدا(صلی الله علیه واله) جز بنی‎امیه خویشاوندی داشته باشد که از او ارث ببرند، تا آن که شما امیر شدید.3
بنابراین، جای شگفتی نیست اگر در مقاتل می‎خوانیم، به هنگام آمدن اسیران کربلا به دمشق، مردی در برابر امام زین‎العابدین(علیه السلام) ایستاد و گفت: سپاس خدایی را که شما را کشت و نابود ساخت و مردمان را از شرّتان آسوده کرد! حضرت کمی صبر کرد تا شامی هر چه در دل داشت بیرون ریخت؛ سپس با تلاوت آیاتی مانند: 
انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل‎البیت و یطهرکم تطهیرا.4 
فرمود: این آیات در حق ما نازل شده است. پس از آن بود که مرد فهمید آن‌چه درباره‎ی این اسیران شنیده، درست نیست، آنان خارجی نیستند، بلکه فرزندان پیامبر هستند؛ بنابراین از آن‌چه گفته بود پشیمان شد و توبه کرد.5 
آیا امام حسین(علیه السلام) می‎دانست شهید می‎شود؟ اگر چنین است، چرا با پای خویش به سوی قتلگاه رفت؟ 
بر اساس احادیث و روایات شیعی علم امام(ع) موهبتی الهی است و نه اکتسابی؛ بدین صورت که هرگاه هر چه را بخواهد بداند، می‎داند. خداوند متعال می‎فرماید: عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احداً الّا من ارتضی من رسولٍ.6 
این آیه نشان می‎دهد که اختصاص علم غیب به خداوند به این معنی است که غیب را مستقلاً و از پیش خود ـ با لذات ـ کسی جز خدا نمی‎داند، ولی ممکن است پیامبر با رضایت پروردگار متعال، بداند و نیز ممکن است دیگر انسان‎ها به تعلیم پیامبران از آن آگاهی یابند.
نکته‎ی قابل توجه، این است که علم موهبتی یاد شده تخلف ناپذیر می‎باشد، زیرا علم ثبت شده در لوح محفوظ آگاهی به چیزی است که قضای حتمی خداوند بدان تعلق گرفته است.
مرحوم علامه طباطبایی (ره) ـ صاحب تفسیر المیزان در ـ این باره می‎گوید: سیدالشهدا(علیه السلام) به عقیده شیعه‎ی امامیه سومین جانشین از جانشینان پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) و صاحب ولایت کلیّه می‎باشد. علم امام(ع) به اعیان خارجیه و حوادث و وقایع ـ طبق آن چه از ادلّه نقلیه و براهین عقلیه بر می‎آید ـ دو قسم است؛ قسم اول: امام(علیه السلام) در هر شرایطی ـ به اذن خداوندی ـ به حقایق جهان هستی آگاه است، اعمّ از آن‎ها که تحت حس قرار دارند یا آن‎ها که از دایره‎ی حس بیرون می‎باشند؛ مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده؛ قسم دوم: علم عادی است. پیامبر(صلی الله علیه واله)، به نصّ قرآن کریم و همچنین امام(ع) بشری است مانند سایر افراد و اعمالی که در مسیر زندگی انجام می‎دهد، مانند اعمال سایر افراد، در مجرای اختیار و براساس علم عادی است و آنچه را شایسته می‎بیند انجام می‎دهد.7
لازمه‎ی قسم اول این است که هیچ گونه تکلیفی بر متعلق این گونه علم از آن جهت که حتمی‎الوقوع است، تعلق نمی‎گیرد و نیز قصد و طلبی از انسان با آن ارتباط پیدا نمی‎کند؛ زیرا تکلیف همواره از راه امکان، به فعل تعلق می‎گیرد و لازمه‎ی امکان هم اختیاری بودن فعل و ترک است و متعلق علم امام از جهت ضروری الوقوع و متعلق قضای حتمی بودن آن، محال است مورد تکلیف قرار گیرد؛ پس علم به قضای حتمی در زندگی عملی انسان تأثیر ندارد و تکلیف‎آور نیست. این شخص با علم به خطر، زندگی عادی خود را ادامه می‎دهد اگر چه به خطر منتهی خواهد شد و مشمول آیه‎ی: و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکة. 8
نیست؛ زیرا در تهلکه واقع شده است نه این که خود را به هلاکت انداخته باشد. شایان ذکر است که این آیه از آیات مربوط به جهاد است؛ زیرا از پیش از آن که می‎فرماید: وأنقفوا فی سبیل الله و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکة. 
این گونه فهمیده می‎شود که اگر اموالتان را در راه جهاد، انفاق نکنید پس همانا دشمن بر شما مستولی می‎گردد و شما را به هلاکت می‎رساند. روایتی در این زمینه از براء بن عازب نقل شده است که در یکی از جنگ‎ها مردی از مهاجرین بر صف دشمن حمله کرد، مردم فریاد زدند که خودش را به هلاکت انداخت و به کشتن داد و آیه‎ی مذکور را قرائت کردند سپس ابوایوب انصاری گفت: من از شما به این آیه عالم‎تر هستم، همانا این آیه در شأن ما انصار نازل شده است که پیامبر(صلی الله علیه واله) را همراهی، و وقتی اسلام قوّت گرفت و اهلش زیاد شد، به سوی اهل و اموال خودمان برگشتیم و خودمان را به هلاکت افکندیم و منظور از هلاکت، ترک جهاد است.9
آری متعلق قضای حتمی و مشیّت قاطعه‎ی حق تعالی، مورد رضا به قضاست؛ چنان که سیدالشهدا(علیه السلام) در آخرین ساعات زندگی خود، در میان خاک و خون می‎فرمود: «ای خدا بر قضا و حکم تو صبر پیشه می‎کنم، ای فریادرس کسی که جز تو فریادرسی ندارد.»10 همچنین در خطبه‎ای که به هنگام بیرون آمدن از مکه ایراد فرمود، آمده است: رضی الله رضانا اهل البیت.
آنچه باید بدان توجه داشت این است که علم قطعی امام به حوادث تغییرناپذیر، مستلزم جبر نیست؛ چرا که در جهان هستی که مخلوق الهی است، چیزی جز با مشیّت الهی و اذن خداوندی به وجود نمی‎آید و مشیّت خداوندی به افعال اختیاری انسانی، از راه اراده و اختیار تعلق گرفته؛ مثلاً خداوند خواسته است که انسان فعلی، را با اختیار و اراده انجام دهد. بدیهی است که تحقق این فعل با این اوصاف، لازم و قطعی خواهد بود و با این همه، اختیاری هم هست؛ زیرا اگر اختیاری نباشد اراده‎ی خداوند از مرادش تخلف می‎کند .
و ما تشاؤون الّا ان یشاء الله رب العالمین.11
بنابراین می‎توان گفت: امام(علیه السلام) می‎دانست که تلاش در برابر قضای حتمی سودی ندارد؛ چنان که خداوند در کلام خود در سوره‎ی آل عمران در برابر آن‎ها که در جنگ احد گفته بودند: اگر یاران کشته شده پیش ما بودند، نمی‎مردند. می‎فرماید: «بگو اگر در خانه‎هایتان نیز بودید کسانی که برایشان قتل نوشته شده بود به سوی آرامگاه‎های خود بیرون می‎آمدند.»12
اما درباره‎ی قسم دوم از علم امام: این نوع علم امام تکلیف آور است، بر خلاف قسم اول از علم امام(ع) که علم غیبی است و تکلیف آور نیست. امام حسین(علیه السلام) از جهت عادی خود نیز به شهادت خود و یارانش آگاهی داشت؛ بنابر ادله‎ای که در پی خواهد آمد، ولی از این جهت که اسلام در خطر بود، ملاحظه و ترسی از کشته شدن نداشت و اهداف بلند و عالی آن حضرت بود که در این راه او را از انجام هر کاری برای اسلام باز نمی‎داشت.
مدارک و مصادر معتبر تاریخی دلالت دارند که امام از شهادت خود و به دست نیامدن پیروزی نظامی، علم و آگاهی داشت و می‎دانست که شرایط تأسیس حکومت اسلامی فراهم نیست؛ پس هدف آن حضرت از قیام، اساساً اعلان بطلان حکومت یزید، احیاء دین، رفع شبهات و انحرافات فکری و نجات نظام حکومت اسلامی و دفع ضربات کشنده‎ی حکومت یزید، از دین بود. اینک برخی از فقرات کلام سیدالشهدا(علیه السلام) را که بر علم ایشان دلالت دارد، بیان می‎کنیم:
1. به عبدالله بن زبیر در مکه می‎فرمود: به خدا سوگند اگر من در هر پناهگاهی باشم، مرا بیرون می‎آورند، تا مقصود خود را انجام دهند. به خدا سوگند! در تعدّی و ستم بر من از حد بگذرند؛ چنان‎که یهود در مورد شنبه از حد گذشتند13 (و احترام روز شنبه را از بین بردند.)
2. امام حسین(علیه السلام) می‎فرمود: 
والله لا یدعونی حتی یستخرجوا هذه العلقة من جوفی فاذا فعلوا سلط الله علیهم من یذلهم حتی یکونوا اذلّ من فرام الامة (والفرام خرقة تجعلها المرأة فی قلبها اذا حاضت).14 
به خدا سوگند! مرا رها نمی‎کنند تا خون قلبم را بیرون آورند؛ پس وقتی چنین کردند، خداوند کسی را از آنان بر آن‎ها مسلط سازد که آن‎ها را ذلیل کند آن قدر که از خرقه‎ی زنان هم خوارتر گردند. و مانند این، شواهد بسیار است که برای جلوگیری از اطاله‎ی کلام به همین مختصر اکتفا می‎کنیم.
اما هدف امام حسین(علیه السلام) را با توجه به سخنان آن حضرت می‎توان چنین بیان کرد: امر به معروف و نهی از منکر، امام حسین(علیه السلام) برای ارائه دادن الگویی برتر و واحد، با توجه به آیه‎ی شریفه‎ی 104 از سوره‎ی آل عمران که می‎فرماید: و لتکن منکم امة یدعون الی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون 
به این حرکت نمادین اقدام نمود و این مطلب از کلام خود آن حضرت، در وصیتی که به محمد‎بن‎حنفیه نگاشته است، به دست می‎آید؛ چرا که فرمود: 
انی لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً … انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی محمد(ص) ارید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر و اسیر بسیرة جدی و ابی علی بن ابی طالب…15 
من از روی خودخواهی و سرمستی و گردنکشی و فساد و ظلم خارج نشده‎ام و جز این نیست که خارج شدم برای اصلاح در امت جدّم رسول خدا(صلی الله علیه واله) و اراده دارم که امر به معروف و نهی از منکر کنم و مطابق سیره‎ی جدم(ص) و پدرم، علی بن ابی طالب(علیه السلام)، رفتار نمایم.
آری به راستی حضرت حسین بن علی(علیه السلام) از خطری که متوجه دین شده بود، آگاه بود؛ از این رو در همان آغاز کار که مروان در مدینه به آن حضرت توصیه کرد که با یزید بیعت کند و به اصطلاح او، محترمانه و با آسایش خاطر زندگی نماید، فرمود: انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید؛16 
همانا ما از خداییم و به سوی او باز می‎گردیم؛ باید با اسلام وداع کرد؛ زیرا امت به شبانی مثل یزید مبتلا شده است. دلایل فراوان دیگری نیز وجود دارد که حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) اهدافی الهی و دور ازهوای نفس را جستجو می‎کرد و در راه رسیدن به این اهداف، جان گران‎قدر خویش و یارانش را فدا کرد.
در پایان توضیح این نکته را لازم می‎دانیم که قیام امام حسین(علیه السلام) صرفاً یک قیام نظامی نبود، بلکه یک قیام سیاسی بود که تبعات نظامی نیز در برداشت؛ چرا که امام حسین(علیه السلام) بنابر شواهد تاریخی؛ به تجهیز و تهیه سپاه جنگی، ادوات و نفرات اقدام نکرد. 
چرا کوفیان که امام حسین(علیه السلام) را می‎شناختند و می‎دانستند که اسیران به شهر آمده، اهل‎بیت ایشانند؛ اما آن‎ها را خارجی نامیدند؟ آیا این به صورت شایعه بوده یا واقعاً با آگاهی کامل و به خاطر دنیا، آن‎ها را خارجی نامسلمان قلمداد می‎کردند؟ 
مورد سؤال، بیشتر بر مردم شام صدق می‎کند نه مردم کوفه که بیشتر شیعی بوده‎اند و امیرالمؤمنین(علیه السلام) سال‎ها در آن حکومت کرده بود. اخبار معتبری که دلالت کند در کوفه عنوان خارجی بر امام حسین(علیه السلام) گفته شده، وجود ندارد؛ اما بیشتر مردم شام، امام حسین(علیه السلام) و اهل‎بیت آن حضرت را نمی‎شناختند که علت اصلی آن تبلیغات خصمانه‎ی بنی امیه و وارونه نشان دادن حقایق اسلام و سفارشات پیامبر عظیم الشأن اسلام(صلی الله علیه واله) بود، که به جهت دشمنی دیرینه با بنی‎هاشم و حسادت به اهل‎بیت(ع) اجازه‎ی نشر فضایل آن‎ها را نمی‎دادند؛ چرا که بیم داشتند موقعیّت نامشروع آن‎ها در معرض خطر و نابودی قرار گیرد. در میان مردم شام، تعداد کسانی که پیامبر را دیده بودند خیلی کم بود، و آنان نیز اسلام را چنان که باید، نمی‎شناختند؛ اما در کوفه از اصحاب پیامبر(صلی الله علیه واله) و به ویژه شیعیان واقعی ائمه(ع)، افراد زیادی بودند که اهل‎بیت را به خوبی می‎شناختند و در حد توان و به سهم خود با زبان و بیان و برخورد عملی از آن‎ها دفاع می‎کردند؛ مانند عبدالله بن عفیف17 و توابین و زید بن ارقم ـ صحابه‌ی بزرگوار پیامبر ـ که در کوفه به ابن زیاد ـ لعنة الله علیه ـ گفت: «چوب از لب‎های حسین(علیه السلام) بردار، خودم بارها دیدم پیامبر(صلی الله علیه واله) لب‎هایش را روی این لب‎ها قرار می‎داد و می‎مکید».18 مرد دیگری نیز در کوفه چنین سخنی را به ابن زیاد گفت.19 شماری از مردم شام نیز امام حسین(علیه السلام) و اهل بیت او را می‎شناختند، ولی نمی‎دانستند اسیران همان اهل بیت پیامبر(ص) هستند، مانند پیرمردی که به امام سجاد(علیه السلام) خطاب کرد: الحمد لله که خدا شما را کشت و …، امام سجاد(علیه السلام) پرسید: آیا قرآن خوانده‎ای؟ گفت: آری؛ سپس امام آیاتی که در شأن اهل بیت(علیهم السلام) بود؛ قرائت کرد و فرمود: «نحن اولئک» آن اهل‎بیت ما هستیم. پیرمرد سرش را به طرف آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! من استغفار و توبه می‎کنم.20
عدّه‎ای نیز ـ چه از کوفه و چه از شام ـ اهل‎بیت را می‎شناختند، ولی به خاطر حفظ مال و منصب، دین را به دنیا فروختند؛ مانند منادی گمراهی که در شام فریاد زد: ای اهل شام! این اسیران، اهل‎بیت ملعون هستند!21
در کتاب «منتهی الآمال» آمده است: «قتله‎ی کربلا به فرماندار موصل نوشتند: ما می‎آییم، از ما استقبال کن! فرماندار موصل با عده‎ی بسیاری تا چند کیلومتر به استقبال آن‎ها رفتند؛ بعضی گفتند: مگر چه خبر است؟ گفتند: سر بریده‎ی خارجی‎ها را می‎آوردند!، ولی می‎بینیم در همان جا مردی شجاع و عارف به حق و مقام اهل‎بیت(ع) می‎گوید: ای مردم این سر بریده‎ی خارجی‎ها نیست، بلکه سر حسین بن علی(علیه السلام) و یارانش است؛ همین که آگاه شدند، عده‎ای از مردم آماده‎ی جنگ با لشکر یزید شدند.»22 
چرا عبدالله بن جعفر و محمد بن حنفیه در قضیه‎ی عاشورا شرکت نداشتند؟ 
عوامل مختلفی می‎تواند در این امر دخالت داشته باشد؛ از جمله: 
اولاً: عبدالله بن جعفر به سن کهولت رسیده بود و نزدیک هفتاد سال داشت و به نقل علامه‎ی حلّی، جناب محمد حنفیه به سختی مریض و معلول بود.23 البته عبدالله بن جعفر دو پسرش محمد و عون را همراه امام حسین(علیه السلام) فرستاد و آن دو در کربلا به درجه‎ی شهادت نایل آمدند.
ثانیاً: وجود این دو نفر چندان لازم نمی‎نمود؛ زیرا به حدّ کافی از جوانان هاشمی و طالبی شرکت داشتند و آنان چون قوم و قبیله‎ای جز بنی‎هاشم که همراه امام بودند، در اختیار نداشتند، نقش نظامی چندانی نمی‎توانستند ایفا کنند؛ از سویی دیگر، ماندن آن‎ها در حجاز لازم بود؛ چنان که امام حسین(علیه السلام) در مدینه به برادرش محمد حنفیه وصیت کرد که در مدینه بماند و رفت و آمد امویان را زیر نظر بگیرد و به او گزارش دهد.24
ثالثاً: طبق برآوردها و محاسبات عادی، روشن بود که نهضت امام حسین(ع) به نتیجه نمی‎رسد؛ چنان که این بزرگواران حضرت را از رفتن به سوی عراق برحذر می‎داشتند و به مصلحت نبود که همه‎ی خاندان علوی به شهادت برسند؛ زیرا این خاندان تنها مدافعان و مبلّغان اسلام راستین بودند و محل رجوع مردم به شمار می‎آمدند و اگر همه‎ی مردان خاندان هاشمی به شهادت می‎رسیدند، نسل بنی‎هاشم قطع می‎شد و بعد از واقعه‎ی کربلا، اهل‎بیت ملجأ و پناه‎گاهی نداشتند. با توجه به این مصالح بود که از سوی امام حسین(علیه السلام) هیچ اصرار، بلکه هیچ تقاضایی مبنی بر شرکت آنان در نهضت نمی‎بینیم.
اما این مطلب که جناب محمد حنفیه به نفع امام خبر می‎فرستاد،25 نمی‎تواند علّت تامه‎ی عدم حضور باشد، بلکه نتیجه‎ی حضور او در مدینه است؛ چنان‎که پیش از او جناب عباس ـ عموی پیامبر ـ نیز در میان مشرکان مکه به نفع پیامبر(ص) عمل می‎کرد و عقیل ـ برادر امیرالمؤمنین ـ نیز در حجاز به نفع آن جناب فعالیت می‎نمود.
اما این پاسخ که تعداد شهدا و نام‎های آنان نزد خدا معلوم بود، این علم خدا به واقعیات خارجی است، یعنی خدا می‎دانست که محمد حنفیه با اختیار خود به کربلا نخواهد رفت و این جبر نمی‎آورد. آری می‎توان گفت این مقام را خدای تعالی به هر کس ارزانی نمی‎داشت و هر کس درجه‎ای دارد اگر چه اهل بهشت و نجات باشد.

پی نوشت : 


1- قیام امام حسین(ع)، دکتر سید جعفر شهیدی، ص 185، تهران دفتر نشر فرهنگ اسلامی، سال 1359 ش.
2- بررسی تاریخ عاشورا، دکتر محمد ابراهیم آیتی، ص 47، چاپ دوم، تهران کتابخانه صدوق، سال 1347 ش.
3- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 7، ص 159، مصر، داراحیاء الکتب العربیه، 1961 م.
4- احزاب، 33، ترجمه: «بی‎شک خداوند می‎خواهد هرگونه پلیدی را از شما اهل بیت ببرد و شما را پاک سازد، پاک ساختنی.»
5- مقتل الحسین(ع)، اخطب خوارزمی، ج 2، ص 61، قم منشورات المفید، اللهوف فی قتلی الطفوف، سید بن طاووس، ص 74، قم منشورات مکتبة الداوری.
6- دانای نهان است. و کسی را بر غیب خود آگاه نمی‎کند جز پیامبری که از او خشنود باشد»، سورة جن، آیة 26.
7- چهره‌ی درخشان حسین بن علی(ع)، علی ربانی خلخالی، ص 134 ـ 140، انتشارات مکتب الحسین(ع)، چاپ 6، سال 1379 ش، قم.
8- بقره، 195.
9- تفسیر کبیر، فخر رازی، ج 5، ص 150، مکتبة الاعلام الاسلامی، قم، و مقدمه لهوف سید ابن طاووس.
10- «صبراً علی قضائک یا رب لا اله سواک یا غیاث المستغیثین مالی رب سواک و لا معبود غیرک، صبراً علی حلمک یا غیاث من لا غیاث ‎له» مقتل الحسین(ع)، ص 283، سید عبد الرزاق مقرم، دارالکتاب بیروت.
11- تکویر، 29.
12- آل عمران، 145، «قل لو کنتم فی بیوتکم لبرز الذین کتب علیهم القتال الی مضاجعهم».
13- «وایم الله لو کنت فی جحر هامّة من هذه الهوام لاستخرجونی حتی یقضوا بی حاجتهم و الله لیعتدن علیّ کما اعتدت الیهود فی السبت»، الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 39، ابن اثیر، نشر دار صادر، دار بیروت، سال 1385 هـ ق.
14- الارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 78 ، انتشارات علمیه اسلامیه، مترجم، سید هاشم رسولی محلاتی.
15- بحارالانوار، تهران، ج 44، ص 329.
16- مثیرالاحزان، ابن نما، تحقیق و نشر مدرسه الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، قم، سال 1406 هـ ق، محقق سید محمد باقر موحد ابطحی.
17- الارشاد، ج 2، ص 117.
18- بحارالانوار، ج 45، ص 116.
19- همان، 154.
20- همان، ج 45، ص 155.
21- بحارالانوار، ج 45، ص 154.
22- منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج 1، ص 773 ، انتشارات هجرت، 1411هـ.
23- سفینة البحار، ج 1، ص 322.
24- سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، محمد صادق نجمی، ص 25.
25- مقتل عوالم، ص 54، مقتل خوارزمی، ج 1 ، ص 188، محمد صادق نجمی، سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، ص 2.

گفتار هفته: اندیشه و خرد

گفتار هفته: اندیشه و خرد

   واژه های اندیشه و فکر که گاهی هم سو و همسان بکار برده می شوند با یکدیگر اختلافهایی نیز دارند؛ اندشه خرد گراست و انسان خردگرا اندیشمند نیز هست و زندگی اش با ترازوی خرد سنجیده می شود، در صورتیکه تفکر می تواند به سودجویی و مال اندوزی نیز کشیده شود.انسان اندیشمند از قوانین خداوند و کائنات پیروی می کند و هرانچه به زیان دیگران است انجام نمی دهد.

  افلاطون و فیثاغورث در یونان معتقدند که زرتشت، پیامبر باستان به انها اندیشیدن را یاد داد و زندگی انها به خاطر اندیشه نیک متحول گردید.مابین اندیشه و خرد پیوندی ناگسستنی وجود دارد و شخص خردمند که با ایین خرد می زید پیوسته به راه راستی که تنها راه رستگاری است هدایت می شود. فردوسی خداوند زبان فارسی خردگراست و به رغم فشارهای زندگی هرگز اندیشه نیک و خردگرایی را رها نکرد.ابوعلی سینا و فارابی نیز خردگرا بودند، ولی شوربختانه با حمله مغول به ایران خردگرایی جای خودرا به بی خردی و اوهام و خرافات سپرد.                       

                                                          کوروش دینوری هفدهم آذرماه93