به نام خدای محمد...
مدینه بود و سیاهی و غمی سنگین که فضایی مدینه را در هم می فشرد...
و دخترانی که بی گناه زنده توی گورهای سرد می خوابیدند...
و مردمانی که هیچ نمی دانستند ...
بت بود که خدایی می کرد برایشان و شاید هم آنان خدایی بت می کردند..
نمی دانستند چه را و که را می پرستیدن...
نمی دانستند دلیل بودن و آمدنشان چیست...
سرگردان به دور خود چنین روزها را می گذراندند..
کویر تشنه باران بود و مدینه در انتظار محمد ...
و آفتاب هفدهمین روز ربیع این بار در خانه عبدالله طلوع کرد...
و مدینه روشن شد از عشق محمد...
محمد آمد..طلوع کرد تا جهانی به قدمش مبارک کرد...
و خدای محمد را فرستاد تا زنده کند مردگانی را که به ظاهر زنده می زیستند....
محمد آمد . آخرین فرستاده پروردگار ...
و با آمدنش خدای نعمت بر بنده تمام کرد...
محمد آمد تا رسالت عظیم بر دوش گیرد...
اسلام مزین شود به دستان محمد...
و تفسیر یافت آیه آیه قرآن به نام محمد...
با همکاری مسئول فرهنگی ثابت دوره دوم اعزامی از اصفهان مستقر
درهتل راما المدینه
مدینه شناسی مصور کاروان باران استان تهران روز دوشنبه مورخ 22/10/93
ساعت 9 صبح انجام شد .
دراین جلسه حجت الاسلام آل بویه روحانی محترم کاروان اماکن متبرکه
مدینه منوره را تشریح کرد .
دلی از بند غم آزاد دارم
ز عمق سینه ام فریاد دارم
فتاده در سرم شور زیارت
هوای پنجره فولاد دارم
اگر آهوی حیرانم رضا جان
خوشم مانند تو صیاد دارم
خدا داند که من چه خاطراتی
میان صحن گوهر شاد دارم
خراسان را همیشه خاک بوسم
غلام حضرت شمس الشموسم
چو زائر می شوم در مشهد تو
نظر تا می کنم بر مرقد تو
کبوتر می شوم پر می گشایم
که بنشینم به روی گنبد تو
برایم دانه می ریزی و من هم
شوم مدیون لطف بی حد تو
ندیدم تا به حالا سائلی را
که گوید دیده ام دست رد تو
دوباره بر گدایت رأفتی کن
مرا مهمان خان حضرتی کن
دل زائر اگر بشکست اینجا
به قدر و قیمتش پیوست اینجا
اگر مهمان تازه وارد آید
برایش سفره ای پهن است اینجا
خبرها حاکی از این است جبریل
میان زائران بنشست اینجا
مدینه رفته ها گویند عطری
ز شهر یاس سرشارست اینجا
ضریحت می دهد بوی مدینه
دلم را می کشد سوی مدینه
منم که عاشق کوی رضایم
خراب و مست از جوی رضایم
به زلف او گره خورده دل من
اسیر بوی گیسوی رضایم
دخیل ضامن آهو بمانم
من آن آواره آهوی رضایم
میان زائرانش رو سیاهم
که من شرمنده ی روی رضایم
اگر آقا کند بر ما دعایی
شوم با لطف او کرب و بلایی
به دور از تربت مخفی مادر
دمادم غصه خوردی ای رضا جان
برای دیدن روی جوادت
تو ساعت ها شمردی ای رضا جان
همه زخم زبان هایی که خوردی
میان سینه ات بردی رضا جان
خدا را شکر که تیری نخوردی
به گودالی تو شمشیری نخوردی
پیامبر اسلام حضرت محمد بن عبدالله (صلى الله علیه و آله) بنا برمشهور و بر اساس بیشتر احادیثشیعه در روز هفده ربیع الاول «عام الفیل» یعنى سالى که قوم فیل براى تخریب خانه کعبهو اشغال مکه به حجاز آمدند، مطابق 580 میلادى در شهر مقدس مکه معظمه متولد گردید. اکثر علماى عامه ولادت پیغمبر را در را در دوازده ربیع الاول دانستهاند. از میان دانشمندان ما شیخ کلینى در گذشته سال 329 ه و جمعى دیگر نیز ولادت حضرت را روز جمعه دوازده ربیع الاول مىدانند.
پدرش عبدالله کوچکترین پسران عبدالمطلب بود، پیغمبر بنابر مشهور دو ماه بعد از رحلت پدر متولد شد، به همین جهت او تحتسرپرستى جدش عبدالمطلب قرار گرفت، و عبدالمطلب طبق رسوم بزرگان قریش او را به زنى صحرانشین به نام «حلیمه» که از نجابت و لیاقتخاصى برخوردار بود سپرد، تا به وى شیر داده و در آغوش صحرا و فضاى باز و محیط آزاد پرورش دهد، و از بیمارى و احیانا وباى شهر مکه در امان باشد.
بدین گونه محمد (صلى الله علیه و آله) در صحرا و میان قبیله «بنى اسد» که حلیمه نیز از آنها بود پرورش یافت. هر چند گاه حلیمه او را به مکه مىآورد و باز به صحرا برمىگردانید، و چون به سن پنجسالگى رسید او را به مکه برگردانید و تحویل جدش عبدالمطلب داد، و از وى پاداش نیکو یافت.
«آمنه» مادر جوانش در جد چهارم (کلاب بن مره) با عبدالله همسر خود شریک بود. برادران و کسان او در شهر مدینه مىزیستند، ولى پدر «آمنه» با خانوادهاش مدتى بود که در مکه اقامت داشتند.
در همان سال که حلیمه محمد (صلى الله علیه و آله) را به مکه باز گردانید، آمنه براى دیدار کسانش و زیارت تربتشوهر فقیدش همراه طفل پنجساله خود راهى نثرب و شهر مدینه شد. اقامت آنها درمدینه یک ماه طول کشید. هنگام بازگشت در میان راه مادر پیغمبر نیز وفات یافت و در نقطهاى به نام «ابوا» در نزدیکى مکه مدفون گشت.
پیغمبر چهار سال بعد تحت کفالت جدش عبدالمطلب بسر برد و چون درنه سالگى او عبدالمطلب نیز زندگانى را وداع گفت، طبق وصیت عبدالمطلب، به خانه عمویش ابوطالب آمد و عمو و همسر او فاطمه دختر اسد بن هاشم با آغوش باز سرپرستى محمد بن عبدالله را که برادرزاده ابوطالب و عموزاده همسرش بود و هر سه داراى یک خون بودند، به عهده گرفتند. اهمیت پرستارى صمیمانه این عمو و زن عمو از «محمد» تا آنجا بود که وقتى ابوطالب در سال دهم بعثت وفات یافت پیغمبر دنبال جنازه او مىگریست و مىگفت: عمو بعد از تو من بکجا بروم؟ و چون فاطمه دختر اسد در مدینه رحلت کرد، پیغمبر فرمود: امروز مادرم وفات کرد!
علامه مجلسى مىنویسد: شیعه امامیه اجماع و اتفاق نظر دارند که ابوطالب و آمنه دختر وهب و عبدالله بن عبدالمطلب، و نیاکان پیغمبر تا آدم (علیه السلام) همگى با ایمان و خداپرست بودند.»