وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

شلیک یک روشنفکر به یک جنازه!

جناب اباذری به سبک تمام خورده روشنفکر‌های دیگر وقتی می‌بیند که مردم به چیزی غیر از آنچه برای او مهم است توجه نشان می‌دهند، با عصبانیتی عجیب، تمام جامعه را به جرم هم سلیقه نبودن با خودش به نادانی متهم می‌کند اما واقعاً آقای روشنفکرنما چرا اینقدر عصبانی است؟!
شلیک آقای روشنفکر به جنازه مرتضی پاشایی!
به گزارش افکارنیوز، جماعت شبه روشنفکر؛ افرادی که شبیه آدم‌های باسواد حرف می‌زنند و همیشه چندتا عبارت قلمبه سلمبه هم برای کادوپیچ کردن بلاهت و نادانی‌شان دم دست آن‌ها هست، آدم‌های از خود راضی و مغروری که هر نوع تفکری غیر از خودشان را عوامانه می‌دانند، کسانی که به خاص بودن خیلی علاقه دارند و برای همین تمام زندگی‌ آن‌ها پر از ادا و اطوار است، آن‌هایی که مرعوب و شیفته و شوون چندتا اسم هستند که برای خودشان تبدیل به اسطوره شده و هیچکس حق ندارد حتی با واضح ترین دودوتا چهارتاهای منطقی کوچکترین نقدی به این بت‌های برساخته وارد کند.

خسته شدیم از تحلیل‌های این‌ها که یا فحش به دگراندیشان است یا تعاریف پرستش‌وار و بی منطقی از اسطوره‌های برساخته‌ی خودشان.

می‌دانید چرا مرتضی پاشایی تبدیل به پدیده شد؟ چرا برای بیماری او این همه دست به سوی آسمان رفت و در سوگ مرگ او از چشم‌ها شبنم چید؟ آیا می‌دانید چه چیز باعث می‌شود شوالیه نشدن حسین علیزاده صدبرابر شوالیه شدن کثیری از خرده روشنفکر‌ها بازتاب مثبت پیدا می‌کند؟ واقعا چرا؟

قبول کنید که مردم را نشناخته‌اید و هربار وقتی از درک رفتار آن‌ها که خلاف مشی شماست عاجز بمانید، تمامشان را به ابله بودن و سفاهت متهم می‌کنید طوری که انگار ملاک درستی در فکر و عمل خود شما‌یید و هرچیز با این ملاک خود خوانده جور در نیامد،‌ مردود است (که البته معلوم نیست خود شما را با چه ملاکی باید سنجید و نقد کرد؟!)

* عقده گشایی یک خرده‌پا

لابد همه در خبرها خوانده‌اند که ۱۸ آذر ماه در تالار ابن خلدون دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، نشستی با عنوان "پدیدارشناسی یک مرگ" برگزار شد و طی آن تعدادی از جامعه شناسان ایران به بررسی علل و عوامل پدیده شدن مرگ پاشایی پرداختند.

یکی از سخنرانان آن محفل یوسفعلی اباذری دانشیار دانشگاه تهران بود.

آقای اباذری در نشست یاد شده این پرسش را مطرح کرد که چه شده که می‌آیند و مسائل واقعی را که ما با آن روبرو هستیم، از ذهن ما می‌برند؟ و در ادامه گفت: این آقایی که عکسش را اینجا زده‌اند و چراغ‌ها را تاریک کرده‌اند، یک خواننده‌ی پاپ بود و پاپ در سیر موسیقی،‌ مبتذل ترین نوع موسیقی است... کسانی که می‌گویند موسیقی او را تحلیل نکن، چطور من می‌توانم موسیقی کسی را که مرده است تحلیل نکنم؟ ... مبتذل محض است... برای من خیلی جالب است که یک ملتی می‌افتند به ابتذال و در مجلس ترحیم چنین خواننده‌ای شرکت می‌کنند و توی سرشان می‌زنند و یک نفر در فیسبوک می‌نویسند که "من تا ابد می‌سوزم"...چرا مردم ایران به این افلاس افتاده‌اند؟ چطور مردم ایران به این فلاکت افتاده‌اند؟... [و وقتی با اعتراض حاضرین آن جلسه مواجه شد که چرا به خواسته‌های مردم اهانت می‌کنید، پاسخ داد: "بسیار خوشحالم که دارم توهین می‌کنم. برای اینکه این ملت نشان داده که باید بهش توهین بشود".

خب! آیا چنین فردی با چنین ادبیاتی یک دیکتاتور محض نیست؟!

* آقای روشنفکرنما چرا اینقدر عصبانی است؟


آقای اباذری به سبک تمام خورده روشنفکر‌های دیگر وقتی می‌بیند که مردم به چیزی غیر از آنچه برای او مهم است توجه نشان می‌دهند، با عصبانیتی عجیب، تمام جامعه را به جرم هم سلیقه نبودن با خودش به نادانی متهم می‌کند.

او می‌پرسد که "مگر برای تشییع جنازه‌ی "بکت" چند نفر رفتند" و بعد خودش پاسخ می‌دهد که"سه نفر" و باز ادامه می‌دهد که"این ماجرا نشانه‌ی بدی است...".

اما آقای اباذری! هرکس "بکت" را دوست نداشت، کتاب نخوانده و پرت از ماجرا نیست.

هستند کسانی که اعتقاد دارند تمام ماجرای ابزوردیسم (از آنچه اوژن یونسکو و بکت آورده‌اند تا افاضات سلف عقب مانده‌ی امروزی‌شان) همه یکسره ادا و اطوار و عاروق روشنفکری است و این توقع گستاخانه‌ایست که می‌خواهید مردم مثلا از کسی مثل "بکت" یا اقران و امثال ایرانی او استقبال کنند.

می‌شود با علم و اشراف کامل به موضوع ابزردیسم (دقت کنید با علم و اشراف کامل به موضوع ابزردیسم) نه تنها نسبت به آن بی‌‌تفاوت بود، بلکه حتی با صدای بلند اعلام کرد؛ کسی مثل "بکت" خیلی هم چندش آمیز است و ما از داستان‌های پلیسی آگاتا کریستی خیلی بیشتر خوشمان می‌آید.

*دیکتاتور درون


یکی از حضار وسط همان جلسه بلند شد و گفت شما نماینده‌ی مردم نیستید... و اباذری هم در کمال بی شرمی پاسخ داد "معلوم است من نماینده مردم نیستم. شما نماینده‌ی مردم هستید. من همین کسی هستم که دارم می‌گویم. این مردم ابله‌اند..."

اما باید گفت که خیر آقای اباذری! شما همین کسی نیستید که دارید می‌گویید؛

سال‌هاست که ارجحیت خرد جمعی بر خرد فردی به اثبات رسیده و فسلفه‌ی دموکراسی هم همین است.

اگر ما روزی دیدیم که اکثریت جماعت بر خلاف راهی که خواسته‌ایم رفته‌اند، باید نشست و اندیشید که چرا اینچنین شده؟ آیا ما در ابلاغ پیام‌هایمان به خطا رفته‌ایم یا اینکه آیا حتی این ممکن نیست که ایراد و اشتباه از خود آن پیام‌ها یا قسمت‌هایی از آن باشد؟ موجی که به راه افتاده و شُـکی که بر اثر آن به وجود آمده، باید ما را به اندیشه وادارد تا در بنیان‌های عملی خویش بازنگری کنیم و ببینیم که در چه بخش‌هایی احتیاج به تعدیل و اصلاح وجود دارد.

اما در درون بعضی‌ها یک دیکتاتور ابله زندگی می‌کند که اجازه‌ی هیچ ورودی تحول انگیز خارجی را به ذهن آن‌ها نمی‌دهد.

چنین افرادی ملاک و معیار را خودشان قرار می‌دهند نه حقیقت، درحالی که حقیقت با ملاک فردی تایید نمی‌شود، بلکه باید طریقه‌ای متفقٌ علیه بوده و چیزی باشد که جماعت آن را پذیرفته است و برای جایگزین کردن حقیقت جدید هم باید آن را به مرأی عموم گذاشت و تاییدیه‌ گرفت.

اما گر کسی خودش را ملاک قرار داد، دیگر نمی‌شود او را با هیچ ملاکی به نقد کشید و چنین شخصی زیر بار هیچ ایرادی نخواهد رفت.

آقای اباذری!‌ شما آن چیزی نیستید که می‌گویید؛ شما یک دیکتاتور ضعیف هستید، دیکتاتوری که شکر خدا قدرتی در دست ندارد والا تمام مردم جهان را به قنّاره و سُلابه می‌کشید که مطابق سلیقه‌ی او فکر کنند، بخورند، بخوابند، راه بروند، دوست داشته باشند و نداشته باشند، زندگی کنند و بمیرند.

مرگ مرتضی پاشایی یک علامت بود برای اینکه بدانیم زیر پوست شهر چه می‌گذرد.

ما همان وقتی که در هر گوشه‌ای از این شهر نوازنده‌های دوره گردی را می‌دیدیم که با دستخوش و هبه‌ی مردم روزگارشان می‌گذرد، باید تدقیق می‌شد و همین امربه ظاهر جزئی و نادیدنی در معادلات اجتماعی به حساب می‌آمد.

مردمی که حتی گاهی حاضر نیستند صد تا تک تومنی بیشتر از نرخ مصوب به راننده تاکسی بدهند یا از فروشنده هر جنسی به هزار ضرب و زور دنبال کمی تخفیف گرفتن‌اند، همین مردم بعضی از اوقات تا ۱۰ هزار تومان هم به یک نوازنده دورگرد هدیه می‌دهند یعنی ۱۰۰ برابر پولی که برایش مقابل آن راننده تاکسی یا یک خواربارفروش کوتاه نیامدند و این یعنی همان چیزی که شما بلد نیستید در نظر بگیرید و می‌خواهید به کسانی که ۱۰۰ تومن اضافه‌تر نمی‌دهند زورکی کتاب بکت بفروشید و از آنها که کاملا دلی به یک نوازنده‌ی دورگرد نیمی از حقوق روزانه‌شان را دستخوش می‌دهند، یکی از محبوب ترین خوانندهایشان را بگیرید.

مرگ پاشایی پوچی و تهی بودن تمایلات شبه روشنفکرانه را یک بار دیگر در برابر آفتاب انداخت و تبدیل به یک استدلال صریح و خلل ناپذیر علیه تفکرات این جماعت شد طوری که حالا هم هیچ عجیب نیست اگر می‌بینیم که این افراد چنین عصبانی‌اند.

آقای اباذری! مردم ابله نیستند و شما هم چیزی نیستید که خودتان می‌گویید.

این که امثال شما اصلاح شوند امری کاملا بعید است و ما از آن ناامیدیم اما درنهایت مثل همیشه اتفاقی که برای جماعت شبه روشن‌فکر می‌افتد طرد شدن از سمت اجتماع خواهد بود و آنها هم هربار طبق سنت ۲۰۰ ساله‌شان باز سعی می‌کنند از تک و تا نیفتاده و این مقبول نشدن در درگاه اجتماع را به پای خاص بودن و نخبگی‌شان بگذارند.

مردم ابله نیستند، ابله کسی است که بعد از یک عمر هنوز چشمش به دیکتاتور درونش نیفتاده یا افتاده و خودش را به ندیدن زده یا ازهمه بدتر؛ دیده و دوستدار آن شده یعنی مثل آقای اباذری.

واکنش هابه مرگ پاشایی هنوز ادامه دارد

تی وی پلاس:حدود یک ماه است که از مرگ مرتضی پاشایی می‌گذرد؛ با این وجود حاشیه هایی که پس از مرگ وی شکل گرفت همچنان ادامه دارد.

مرگ پرسروصدای خوانندۀ پاپ، واکنش‌های زیادی را در داخل و خارج از کشور در پی داشت. واکنش‌هایی که می‌توان گفت بیشتر آن‌ها غیرقابل انتظار بود.

 تشییع جنازه‌ای باشکوه

جمعیت زیادی که در مراسم تشییع این خواننده شرکت کرده بودند، همه را شگفت زده کرد. مردم و هواداران پاشایی ساعت‌ها زودتر از موعد مقرر خود را به تالار وحدت رسانده بودند. ازدحام جمعیت به قدری بود که برخی از خبرنگان و حتی شخصیت های مشهور هنری هم موفق نشدند، خود را به مراسم برسانند. 

موج‌سواری رسانه‌ها

مرگ این خواننده و واکنش گستردۀ مردم به این موضوع، موقعیتی مناسب برای موج سواری رسانه‌های خارجی فراهم کرد. این رسانه‌ها بیشتر مستنداتی بر غیرقانونی بودن فعالیت این خواننده و درنتیجه مشکل داشتن او با وزارت ارشاد ارائه می‌دهند.

بی‌بی‌سی فارسی از جمله رسانه‌هایی است که از همان روزهای اول به بازتاب این خبر می‌پردازد. بی‌بی‌سی تنها سه روز پس از فوت مرتضی پاشایی، یعنی در 26 آبان‌ماه در واکنش به بیانیۀ خانواده پاشایی مبنی بر مذهبی دانستن خود و حمایت از نظام، در مقاله‌ای به تحلیل انتشار این بیانه می‌پردازد.

 در این تحلیل، جامعۀ ایران را به جامعۀ رمان 1984 جورج ارول تشبیه می‌کند که برادر بزرگتر سعی دارد، همه چیز درون گفتمان غالب، محدود شود؛ حتی عشق و ازدواج. درواقع بیانیۀ خانوادۀ پاشایی را نوعی جهت‌دهی مذهبی به یک مراسم غیرآیینی می‌داند. بی‌بی‌سی همچنین با اشاره به همخوانی آهنگ‌های پاشایی توسط مردم می نویسد: «آواز با محتوای موسیقی پاپ، چیزی که در تمامی این سال‌ها استخوان لای زخم مسئولان فرهنگی مملکت بوده است.» این در حالی است که وی در همین نظام مجوز انتشار آلبوم و برگزاری کنسرت داشته و حتی تیتراژ یکی از پرطرفدارترین برنامه‌های سیما را خوانندگی کرده بود.

 جالب است که هرچه جلوتر می‌آییم، واکنش‌های بی بی سی هم تغییر می‌کند! بی بی سی در یکی از آخرین تحلیل‌های خود در 29 آبان، به این نکته می‌رسد که نباید از مرگ پاشایی تحلیل «روشنفکرانه» ارائه داد چون که: «گاهی سوگواری گسترده برای مرگ یک جوان خواننده فقط سوگواری گسترده برای مرگ یک جوان خواننده است و نه هیچ‌چیز دیگر. گاهی یک نفر، یک عوام، باید به ما روشنفکرها هشدار بدهد: لطفاً تحلیل نکنید.»

در انتها هم به این نتیجه می‌رسد که اصولا بزرگترین اشتباه در اینجا «پدیده‌سازی» پاشایی و تحلیل‌های تحمیلی بی‌مورد دربارۀ مرگ وی است.

نامه کانادایی ها به مرحوم پاشایی!

مرگ پاشایی تا حدی بازتاب داشت که حتی وزیر مهاجرت و شهروندی کانادا نیز در پیامی خطاب به مرتضی پاشایی نسبت به این واقعه واکنش نشان می‌دهد. متن این پیام به این شرح است:

آقای مرتضی پاشایی

باعث خوشحالی من است که مراتب قدردانی‌ام را به پاس تلاش‌های شما برای پیشبرد فرهنگ ایرانی در کانادا ابراز کنم. استعداد منحصر به فرد شما موجب شهرت شما به عنوان یک افسانه در جامعه موسیقی ایرانی و سراسر دنیا شد، که سزاوار آن بودید. اگر چه شما دیگر با ما نیستید، صدایتان همچنان باقی است.

«کریس الکساندر» 

وزیر مهاجرت و شهروندی

یوسف اباذری: «مردم ابله‌اند!»

یکی از واکنش‌های تند و متفاوت به مرگ پاشایی، واکنش یوسف اباذری جامعه‌شناس و استاد دانشگاه تهران است. وی در پایان نشست «پدیدارشناسی فرهنگی یک مرگ؛ بررسی جامعه شناختی مرگ مرتضی پاشایی» که در هجدهم آذر برگزار شده بود، به برپایی این همایش اعتراض کرد. در نتیجه این اعتراضات، توسط قانعی راد مدیر جلسه، به روی سن فراخوانده شود. وی ابتدا اشاره ای کرد به مستند «ماهی‌ها در سکوت می‌میرند» و با بیان این که استان سیستان و بلوچستان که روزی تامین‌کنندۀ گندم کشور بوده، امروز مردمش غذایی برای خوردن ندارند، گفت: «اگر مسئولان به داد مردم نرسند، خطری وحشتناک آن‌ها را تهدید می‌کند؛ اما این فیلم هیچ واکنشی را در جامعه برنیانگیخت و شما هم که اینجا نشسته‌اید نمی‌دانید چنین فیلمی تهیه شده و این فیلم دربارۀ زندگی و مرگ یک استان مملکت است. دلیل این امر چیست؟ این اتفاق به دلیل مبتذل‌شدن سلیقه مردم رخ می‌دهد. به این دلیل که حواس ما را از سیاست واقعی و آنچه که واقعا مهم است، پرت کرده‌اند و بحث این آقا را پیش می‌کشند.»

اباذری معتقد است که جلب توجه مردم به ستاره‌های ورزشی و هنری و... ابزاری برای سیاست‌زدایی است. وی حواشی مرگ خوانندۀ محبوب را نوعی ابتذال می‌داند که دولت و مردم با همکاری یکدیگر آن را شکل داده‌اند. وی در پاسخ به این که به سلیقه مردم توهین کرده است می‌گوید: «مردم ابله‌اند! فکر می‌کنند دارند انتخاب می‌کنند. تو فکر می‌کنی که داری انتخاب می کنی. مردم بهتر است آموزش ببینند تا اسیر چنین ابتذال‌هایی نشوند.» اباذری همچنین سخنان تند و تیز دیگری بر زبان راند.

اباذری علیه پاشایی؛ همه علیه اباذری!

اظهارات جنجالی اباذری عکس‌العمل‌های زیادی را بین عوام و خواص جامعه ایجاد کرد. شبکه های اجتماعی از یک سو و صاحب نظران از سویی دیگر به سخنان اباذری واکنش نشان داده‌اند.

عدۀ زیادی در شبکه های اجتماعی، به او انتقاد کرده‌اند و سخنان او را بی‌ادبانه خوانده‌اند. این عده معتقد هستند که وی به جای بررسی ریشه های این واقعه بی دلیل به مردم شوریده است. مخالفان نظر اباذری، می‌گویند که او حق ندارد سلیقۀ خود را بر مردم تحمیل کند و بسیاری آنچه را که او ابتذال می‌خواند، «ملودی ساده و روان» و اتفاقا دلیل موفقیت وی می‌دانند. مهدی خلجی نیز در یادداشتی در گوگل‌پلاسش نوشت که پرخاشگری امثال اباذری نمود افسردگی و درماندگی است.

b2ap3_thumbnail_417225_699.jpg

او در ادامه می‌نویسد که روشنفکران پرخاشگر ادعا می‌کنند که انقلابی و رادیکال‌اند؛ اما در عمل رویکرد و نظرشان به تثبیت وضع موجود می‌انجامد و هر منتقد اجتماعی که در نقد خود، امید به تغیر را در جامعه بکشد، نقض غرض کرده است. موج اعتراضات تا جایی پیش رفته است که کمی بعد از سخنرانی این استاد انشگاه، صفحه «ما از اباذری متنفریم» در فیس‌بوک به راه افتاد.

تعدادی از کاربران هم که احساس می کردند به سلیقه‌شان توهین شده اشت در یادداشتی، نارضایتی خود را ابراز کرده اند. یکی از کاربران می‌نویسد: «خب ما هم به ایشان توهین می‌کنیم تا شاید برود بفهمد نباید توهین کند.» کابر دیگری نیز این گونه اعتراض خود را نشان می‌دهد: «مرگ یک هنرمند مرگ یک فرد نیست مرگ یک جامعه است. به هنرمند چه در زمان حیات و چه بعد مرگش باید ارزش گذاشت. این اقا هم معلوم نیست از چی دلخور بوده به مرحوم پاشایی گیر داده، شاید اینم یه راه برای معروف شدنه؟»

البته عده‌ای نیز با این اظهارات موافق هستند و معتقدند که نباید از یک خوانندۀ پاپ «امامزاده» درست کرد. این عده اعتقاد دارند که معمولا توده مردم در این گونه مواقع درک درستی ندارد و همین درک سطحی، سرآغاز سقوط به ابتذال است. سعید شریعتی، یکی از شاگردان اباذری نیز در صفحۀ گوگل‌پلاس خود نوشت: «پیروان مکتب فرانکفورت علی الاغلب چنین زبان گزنده، سیخکی و بی‌پروایی دارند.» او نیز مانند استاد خود معتقد است که هنر توده‌ای و محصولات صنعت فرهنگ، ذهن مخاطب را دستکاری می‌کند و عنصر آزادی‌بخش هنر یعنی خیال پردازی را از بین می‌برد؛ اما دربارۀ تعابیر اباذری از موسیقی پاشایی و مبتذل بودن آن با وی هم‌عقیده نیست.

 کاوه خوش‌خواه هم این گونه در گوگل‌پلاسش می‌نویسد: «اباذری ابدا نیامده تا ابله‌بودن مردم را فریاد بزند.» او معتقد است که قسمت اصلی سخنان اباذری دربارۀ سیاست‌زدایی با حرف‌ها و تشنج‌های بعدی به دعوای خاله‌زنکی تبدیل شد و در نتیجه اباذری خود به سیاست‌زدایی دچار شد. او همچنین دربارۀ توهین اباذری به مردم می‌نویسد: «اباذری جملۀ خود را با بالابردن دستش و اشاره به عکس بزرگ پشت سرش از مراسم تشییع پاشایی بیان کرد: این مردم ابله‌اند» از نظر خوش‌خواه فرق است میان «مردم ابله‌اند» و «این مردم ابله‌اند.»

خودنویس نیز در متنی در دفاع از اباذری می‌نویسد: «اباذری هیچ‌کس را تحقیر نکرده، حقیقت را زیر فرش پوپولیسم پنهان نکرده...» این سایت تحلیلی سیاسی از گفته‌های اباذری ارائه می‌دهد و در ادامه می‌نویسد: « فریاد او عصیان است و خواست عصیان از جامعه‌ای است که آنجا که باید بایستد، می‌نشیند و جایی که به صورت نرمال نباید باشد، سیل راه می‌اندازد.» خودنویس توهین این استاد دانشگاه به مردم را اجتناب‌ناپذیر می‌داند و دربارۀ آن می‌نویسد: «چطور به جامعه‌ای که اولویتش را نمی‌شناسد احترام بگذاریم و بگوییم خودش بلد است که چه کند یا نکند؟».

بسیاری از خبرگزاری ها و رسانه ها نیز نسبت به حواشی این نشست واکنش نشان داده‌اند. فروتن در خبرآنلاین در متنی با عنوان «چرا اینقدر عصبانی چرا اینقدر جدی» نوشت: «اعتقادی به موسیقی مبتذل یا اصولا هنر مبتذل با مفهوم مورد نظر آقای دکتر ندارم. آن هم در کهکشان هنری‌ای که حتی خود ابتذال هم تبدیل به یک سبک و رویکرد هنری شده است.»

وی با تشبیه هنر به غذا به این موضوع پرداخت که غذا هم مثل خیلی از پدیده‌های دیگرِ قرن بیستم دچار تحول شده است و در نتیجه فست فود محصول این مدرنیته است؛ او با بیان این که این نوع موسیقی شبیه آن فست‌فود از مقتضیات این عصر است، در ادامه می‌نویسد: «می‌توان به آن‌ها [مردم] آموخت که استفادۀ دائمی و مستمر از چنین غذای سهل الوصول و فست فودی می تواند سلامت آن‌ها را دستخوش آسیب کند. اما آیا واقعا می توان به جامعه القا کرد تا از مصرف پیتزا، ساندویچ و ... صرف نظر کنند؟»

b2ap3_thumbnail_702448.jpg

فرهاد عشوندی هم در یادداشتی به نقد گفته‌های او دربارۀ سیاست‌زدایی دولت می‌پردازد. او برعکس دربارۀ سیاست‌زده بودن مردم ایران نسبت به مردم جهان اولی اظهارنظر می‌کند و در ادامه می‌نویسد: «گرچه آنچه رخ داده نه سیاست گریزی است و نه دولت توانی برای هدایتش داشته اما اگر روزی دولت می توانست مردم را به سویی ببرد که مثلا مردم ژاپن یا کره جنوبی هستند آیا اتفاق بدی افتاده است؟ اگر مردم آمریکا برای مرگ مایکل جکسون یا الویس آنچنان هیجان زده می شوند یا مردم کره در سوگ مرگ خواننده جوان پاپ رفتاری مشابه را بروز می دهند آیا کار سخیفی انجام داده اند؟ آیا آنجا هم دولت ها برای سطحی کردن باورهای عمومی ملت را به آن واکنش ها سوق داده اند که اگر در ایران این اتفاق افتاد، نامش را بگذاریم تلاشی دولتی برای انحراف ملت از دانش سیاسی؟»

امیر قادری هم نوشت: «پیش از این هم در این باره صحبت کرده‌ایم که نعل واروی این گونه فکر کردن و سخن‌گفتن مشهور شده به روشنفکری در فرهنگ ما ادعای در برج عاج بودن است.» وی همچنین در انتقاد به مبتذل خواندن موسیقی پاپ توسط اباذری نوشت: «همان طور که یک سمفونی می تواند ارزشمند باشد؛ همان طور یک قطعه پاپ می تواند خوب از آب دربیاید.»

با وجود گذشت زمان نسبتا طولانی از مرگ پاشایی، حواشی آن هنوز ادامه دارد. «پدیدۀ مرتضی پاشایی» این روزها با اظهارنظرهای متفاوت و گاه متضاد زیادی روبه‌رو بوده است و هنوز هم کسانی هستند که در حیرت باشند و به دنبال پاسخ این سوال باشند که مرتضی پاشایی که بود و چرا این گونه مشهور شد؟

در باب سخنرانی اخیر یوسف اباذری پیرامون مرتضی پاشایی

یوسف اباذری اخیرا سخنرای پیرامون مرتضی پاشایی داشت  که واکنش های بسیاری را برانگیخت

راستش  من کم و بیش منتظر چنین سخنرانی بودم. هرچند تصور نمی کردم چنین واکنش رادیکالی از سمت کسی چون یوسف اباذری صادر گردد. اما به نظرم نکته ای که یوسف اباذری آن را در تحلیل خود مورد نظر قرار نمی دهد. نقش رسانه های جدید ارتباطی است. رسانه هایی که امروز نقش  پر رنگی در زندگی مردم عادی بازی می کنند. یک زمانی مثلا در دهه چهل یا پنجاه  یا بعد انقلاب تا دهه هفتاد عموما رسانه یا در دست دولت بود و یا در دست روشنفکر ،و این هر دو گروه از دیر باز از طریق رسانه های خود، با یکدیگر در چالش بودند.( عموما بر سر امر سیاسی، هما ن چیزی که اباذری از آن می نالد اینکه امر سیاسی با اتفاقاتی چون ماجرای پاشایی پس رانده شده است) عامه مردم نیز ،همواره در بازی رسانه ای این دو گروه تماشاچی بودند. یعنی یک چشم مثلا به تلوزیون داشتند و چشم دیگر به مجلات و روزنامه های روشنفکران،هر دو گروه نیز خود را با صفت «نخبه» معرفی می کردند و مخاطب سرگردان خود را با صفت  « عامه» نامگذاری می کردند. هر چند در همه ادوار ،رسانه های عامیانه ای مثل مجلات زرد نیز منتشر می شد؛ اما این نشریات عموما به دست خود مردم اداره نمی شد؛ بلکه  مردم همچنان مخاطب توده وار چنین رسانه هایی بودند. اما با گسترش رسانه های مجازی این فرصت برای تک تک مردم عادی پیش آمد، تا خود رسانه ای برای بیان دیدگاه ههای خود داشته باشند و به نظرم از همین جا بود که بازی قدرتی که دوضلع داشت با اضافه شدن توده هایی که دیدگاههای خود را به راحتی منتشر می کردند صاحب ضلع دیگری شد که رفتار و پراتیک اش  بعضا از باور و انتظار آن دو گروه متخاصم بیرون بود. برای مثال مردم عادی به یاری همین رسانه های مجازی، قهرمانان خود را پرورش و تبلیغ کرد از مرتضی پاشایی تا ناصر حجازی و فرهاد مجیدی..حتی برگزاری مراسم آب پاشی در یکی از پارک های تهران و یا برگزاری روز «جَک و جواد ها» و شرکت در این مراسم همچون مراسم بالماسکه با تیپ های عجیب و غریب و نادر از نشانه های گسترش رسانه های مردمی بود که تا پیش از آن اگر چه شاید بی سابقه نبود اما هرگز به این گستردگی و وسعت مشاهده نشده بود. همه این اتفاقا برای دو گروه در حال تخاصم غیر قابل پیش بینی ،بی معنی و حتی عصبانی کننده بود. زیرا تا پیش از این هر گونه اجتماع جدی و هر پراتیک سیاسی و اجتماعی با فراخون این دو گروه انجام می گرفت. پس از وجه ای دیگر یوسف اباذری به همان اندازه خشمگین است که بسیاری از فعالان سیاسی که مخالف لشکر کشی های خیابانی هستند

 ادامه دارد...