وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

"شادمانه کردنِ تنهایی" از بیل دِربَک

این کتاب مجموعه یادداشت های بیل دربک(نویسنده ای ایرلندی) است(در53 صفحه) که بعد از مرگش(در 30 سالگی)روانه بازار شده و در ایران به دلایل سوگیرانه و مبهم اجازه چاپ آن به مترجم داده نشده و می توان فایل پی دی اف آن را دانلود کرد.یکی از منتقدان(پرفسور گن دوگری) گفته :"اگر  این کتاب به جای 2013 ، در سال2003 چاپ شده بود ودر نتیجه اکنون همۀ منتقدان آن را خوانده بودند،امروز بدون شک همۀ ما می توانستیم از دربک به عنوان یکی از خیره کننده ترین نبوغ ها درمیان نویسندگان چند دهۀ اخیر یاد کنیم."خانم رُز رِست گفته:"به زودی جهان درخواهد یافت که این کتاب،مهمترین کتاب دو قرن اخیر است."

شخصیت نویسنده،نشان از سردرگشتگی و تنهایی و خود درگیری او دارد که عنوان یادداشت ها هم همین را بیان می کند.یادداشت بیان روزمرگی هایش است و گوشه ای هم اشاره کرده به بیان پیشنهاد به دختری که دوستش دارد که آن هم کمی غیر  معمول می نماید.سم گلن دام که مسوول جمع آوری این یادداشت ها بوده می گوید:اینها تجربه هایی از برخورد یک روح تنها با جماعت،و واکنش های درونی او در میان جمع هستند،تجربه هایی در بلندی های لم یزرع زندگی،برای شادمانه کردن تنهایی.

نمی دونم کی و کجا این کتاب رو دانلود کردم ولی شیفته یادداشت ها شدم و اینکه این آدم واسه خودش زندگی می کرده و کار به کار طرز فکر و حرف های دیگران نداشته.(من این جوری حس کردم).سه بار رشته درسی اش رو عوض کرده.یه جور بلاتکلیف بوده و در برزخی گرفتار.بعضی وقت ها فکر می کنم خودئه منه!

بخش هایی از کتاب:

*تحلیل  گذشته به همان اندازه غیر ممکن است که پیشگویی آینده!

*تماشاگر شدن،بهترین و لذت بخش ترین دنبالۀ تنهایی ست؛تنها بودن و تماشا کردن!آنان که تنهایی شان به ایشان مزه کرده است و ازتلخی تنهایی به شیرینی آن رسیده اند،حتماً به واسطۀ شهد تماشا،تنهایی شان را تا اندازه ای دل چسب یافته اند.تنهایِ تماشاگر،یک جور خداست.

*پیچیده نیستم.مگر اینکه از شدت سادگی،پیچیده باشم!

*تو حداقل اگه حالت هم خوب نیست،ولی وقتی که می یای تو جمع،حال بقیه رو خوب می کنی.می خندی،شوخی می کنی،می خندونی.مثل بعضی ها نیستی که وقتی حالشون گرفتس،حال بقیه رو هم می گیرن.

*خلاص شدن از وسوسۀ دانستن،شاید این بهترین مصداق"فرار بزرگ" باشد!

*نمی دانم که احساسی همچون عشق،دروغ است یا حقیت دارد،جعلی ست یا اصلی؛نمی دانم!آنچه که می دانم این است که بهتر است بگذارید این مترسک،سرِ مزرعه باقی بماند.یک روز پایتان(یا دلتان و یا...) خواهد شکست؛ بگذارید این مترسک،سرِ مزرعه باقی بماند!

*من همیشه (یا معمولاً) پس از انجام یک کار،پشیمون می شوم!پس خودم را با این فرمول تسکین می دهم که:"تو هر کاری بکنی،پشیمون میشی.حتی اگه مخالف این کار رو هم انجام می دادی،باز هم پشیمون می شدی.پس:پشیمون نباش!"

*وظیفۀ من این است که به آدم هایی که قصد خودکشی کردن ندارند،نشان بدهم که زندگی چه قدر زیباست.

*کسی چه می داند،شاید زیباترین شعر عاشقانۀ جهان را یک سگ آبی گفته باشد!

*اینکه چیزی به نام"گریه خوشحالی" وجود دارد؟پس چرا چیزی به نام"خندۀ ناراحتی" باید این قدر عجیب و زننده در نظرمان آید؟

*قضاوت کردن دربارۀ انسان های تنبل،به شدت دشوار است.قضاوت کردن دربارۀ هر کسی که انتخاب های محدودتری دارد،دشوارتر خواهد بود.

*دیروز یک نفر از روی کفش من قضاوت کرد که نگاه من به بعضی چیزها و یا آرای من در باب بعضی مسایل،تغییر کرده اند.نمی دانست که کفش کاری که دو سه سال است می پوشیدمش،برایم خیلی تنگ شده بود و آزارم می داد.پس کفش ورزش پدرم را پوشیدم.

*تاریخ به مثابۀ دردی به تخته خوردن و همچون امری تحمیلی-انتزاعی درس های زیادی برای گفتن دارد!

*به آسانی خنده ام  می گیرد؛به سختی خوشحال می شوم!

*تمایل همزمان به بودن و نبودن،چیزی جز میل به تماشا نیست:بودن در میان جمع به نحوی که بتوانی آنها را از نزدیک بنگری، و نبودن در میان جمع بدین معنا که از چشم آنان مخفی باشی و نامرئی شوی.

*امروز کنار آنها نشسته بودم؛دیروز با آنان بودم."در کنار یکدیگر نسستن" غیر از "با هم بودن" است.

*گاهی واقعاً خواسته ام،اما خُب، به نظرم رسیده است که واقعیت بر خلاف آن ضرب المثل مشهور است که:"خواستن،توانستن است"خواسته ام؛نتوانسته ام.

*گاهی فکر کرده ام که صحبت کردن با غریبه ها آسان تر است.گاهی با غریبه ها راحت تر هستم.غریبه ها قضاوت نمی کنند.البته که قضاوت می کنند.اصلاً چون نمی شناسندت،خیلی هم زود و سطحی قضاوت می کنند،اما قضاوتشان اهمیت ندارد،چرا که می آیند و می روند،امروز هستند و فردا نیستند.توی اتوبوس هستند،ولی در خیابان نیستند.در خیابان هستند،ولی همراه تو به درون مغازه نمی آیند.

*هر غریبه برای غریبه ای دیگر،همچون شیئی در یک  موزه است،جالب هستیم برای هم.همین.چندلحظه می بینیمشان و سپس خیلی راحت می گذاریمشان و می گذریم.

*دانستن اینکه غریب ها زیادند،تحمل غربت را آسان تر می کند.

*وقتی که فهرست حرف هایی که تنها به خودت می توانی بگویی،بلند-بالا شدند،تنهاتر و تنهاتر شده ای.

*سالم ترین تفریح من،سر کار گذاشتن دیگران است.

*فاصله گرفتن ناشی از میل به تنهایی،باعث می شود تا آماری که دیگران از تو دارند،به روز نشود.

*من حتی مذهبی هم نیستم.البته ملحد هم نیستم.هزار بار به هر دو گروه توضیح داده ام که نه آنم و نه این.

*چند سال پیش،جایی برای خودم یادداشت کرده ام:"فعلاً به چهارچیز قائلم:خوردن،خوابیدن،کتاب خواندن و تظاهر کردن.

*تظاهر کردن،تنها کاری است که از دست یک موجود ناشناخته (و ناچار از پذیرش تمدن)بر می آید؛مخصوصاً اگر بخواهد-به هر دلیلی-ناشناخته باقی بماند.

*تنهایی تو را دور می کند و دوری باعث می شود تا دیگران کمتر دربارۀ تو بدانند.

*ظاهر بینی،درست ترین و راست ترین روش روانشناسانه ای است که من می شناسم.

*من جنس آشغال و گرانِ مغازۀ دوم را به جنس اعلا و ارزان مغازۀ بیستم ترجیح می دهم!

*ما آدم های خطرناکی  هستیم.می توانیم ساعت ها صحبت کنیم،دربارۀ فلسفه اینجا و الهیات آنجا،فرانسۀ قرن فلان و بغداد قرن بهمان،سیم این ساز و آرشۀ آن ساز و...ما می توانیم ساعت ها دربارۀ بسیاری چیزها سخن بگوییم،اما با همۀ اینها، به واقع موجودات تو خالی ای هستیم!

*درست است که هر کداممان یک مجموعه هستیم،اما به واقع یک مجموعۀ تهی هستیم،مجموعه ای که هیچ عضوی ندارد.حداقل در ریاضیات قبول دارند که مجموعۀ تهی هم مجموعه است.

*معمولاً دوستان خوبی هستیم،صلح طلبیم؛ آن هم بیشتر به این دلیل که ترسو هستیم.

*وسطائیان گفته اند که خفای وجود(و در  واقع صرف الوجود)از شدت ظهور اوست.باید تمرین کنیم تا "بودن"کسی یا چیزی،ارزش او یا آن را از یادمان نبرد.

*گویی فقط همین مهم بود،او آنجاست! و من می دانم آنجا کجاست!همین.

*فهمیده ام بعضی کارها هستند که اگر من بخواهم انجامشان بدهم،باید آنها را بدون برنامه ریزی به انجام برسانم.به  انجام رسیدن یا نرسیدن بعضی کارهایم،بسته به اتفاقی بودن یا نبودن آنها بوده است.

*گاهی دیوانگی کردن،از عاقلانه ترین کارهای بشر است.آدمی نمی تواند دیوانگی نکند.هر گاه تلاشی برای طرد این بخش از وجودش صورت گرفت،واکنش های نظری و عملی وحشتناکی بروز کردند.پس چه بهتر که این دیوانگی،گاه گاهی باشد و شکل تفنّنی به خود بگیرد،تا شاید ضرری هم متوجه دیگران نشود.

*حتی اگر امتحان را بد داده باشی،باز هم پس از تمام شدنش می گویی:آخیش،راحت شدم!

*فحش مناسبتی،چیزی از قبیل سریال مناسبتی است.یک مناسبت،سبب دادن اینگونه فحش ها می گردد؛البته شاید بتوان گفت که همۀ فحش ها مناسبتی اند؛چه اینکه همۀ دروغ ها مصلحتی!

*بعضی کارها را باید اتفاقی و در لحظه انجام بدهم،وگرنه هیچ وقت انجامشان نخواهم داد.

*پس دردهایم را برای خودم نگه می دارم.شاید تنها چیزهایی هستند که برایم  باقی مانده اند.گویی دردها،هویت ها را برمی سازند.درد نداشتن،نبودن است!عرفان نمی گویم.فقط دارم سعی می کنم توضیح بدهم که آنچه که(یا یکی از مهمترین چیزهایی که)ما را از دیگران متمایز می کنند و در نتیجه ما را صاحب هویتی می گردانند،دردهای ما هستند.

*شاید احمقانه ترین کاری که در زندگی ام انجام داده ام این بوده است که یکبار تحت فشار بسیار برای کشف حقیقت،واژۀ "حقیقت" را در یکی از موتورهای جستجوی اینترنت،جستجو کرده ام!

*آدمی مدام در این کار است:ساختن و شکستن.ساختن چیزی که در زمانی لازم است وشکستن آن در زمانی که دیگر لازم نیست.چرا؟چون آن ساخته شد،مطلق پنداشته شد...قاعده سازی برای حساس متحرک-بالاراده قهری- کار درستی نیست.معمولاً در شرایطی که پای ذاتیّت و ضرورت و کلیت بریده شدند،زمینی جز زمینه باقی نمی ماند.تنها شرایط ذات ساز هستند که می مانند.

*برای آنان که آرامششان تنها هنگام کوچک بودن تو ممکن می شود،بهترین اتفاق این است که تو خار و کوچک و حقیر باشی.

*با لحن جدی،شوخی کردن راه در-رویِ خوبیست.این شمشیر،دو لبه دارد.لبۀ دیگر آن،عین ضرر است.

 

واکنش هابه مرگ پاشایی هنوز ادامه دارد

تی وی پلاس:حدود یک ماه است که از مرگ مرتضی پاشایی می‌گذرد؛ با این وجود حاشیه هایی که پس از مرگ وی شکل گرفت همچنان ادامه دارد.

مرگ پرسروصدای خوانندۀ پاپ، واکنش‌های زیادی را در داخل و خارج از کشور در پی داشت. واکنش‌هایی که می‌توان گفت بیشتر آن‌ها غیرقابل انتظار بود.

 تشییع جنازه‌ای باشکوه

جمعیت زیادی که در مراسم تشییع این خواننده شرکت کرده بودند، همه را شگفت زده کرد. مردم و هواداران پاشایی ساعت‌ها زودتر از موعد مقرر خود را به تالار وحدت رسانده بودند. ازدحام جمعیت به قدری بود که برخی از خبرنگان و حتی شخصیت های مشهور هنری هم موفق نشدند، خود را به مراسم برسانند. 

موج‌سواری رسانه‌ها

مرگ این خواننده و واکنش گستردۀ مردم به این موضوع، موقعیتی مناسب برای موج سواری رسانه‌های خارجی فراهم کرد. این رسانه‌ها بیشتر مستنداتی بر غیرقانونی بودن فعالیت این خواننده و درنتیجه مشکل داشتن او با وزارت ارشاد ارائه می‌دهند.

بی‌بی‌سی فارسی از جمله رسانه‌هایی است که از همان روزهای اول به بازتاب این خبر می‌پردازد. بی‌بی‌سی تنها سه روز پس از فوت مرتضی پاشایی، یعنی در 26 آبان‌ماه در واکنش به بیانیۀ خانواده پاشایی مبنی بر مذهبی دانستن خود و حمایت از نظام، در مقاله‌ای به تحلیل انتشار این بیانه می‌پردازد.

 در این تحلیل، جامعۀ ایران را به جامعۀ رمان 1984 جورج ارول تشبیه می‌کند که برادر بزرگتر سعی دارد، همه چیز درون گفتمان غالب، محدود شود؛ حتی عشق و ازدواج. درواقع بیانیۀ خانوادۀ پاشایی را نوعی جهت‌دهی مذهبی به یک مراسم غیرآیینی می‌داند. بی‌بی‌سی همچنین با اشاره به همخوانی آهنگ‌های پاشایی توسط مردم می نویسد: «آواز با محتوای موسیقی پاپ، چیزی که در تمامی این سال‌ها استخوان لای زخم مسئولان فرهنگی مملکت بوده است.» این در حالی است که وی در همین نظام مجوز انتشار آلبوم و برگزاری کنسرت داشته و حتی تیتراژ یکی از پرطرفدارترین برنامه‌های سیما را خوانندگی کرده بود.

 جالب است که هرچه جلوتر می‌آییم، واکنش‌های بی بی سی هم تغییر می‌کند! بی بی سی در یکی از آخرین تحلیل‌های خود در 29 آبان، به این نکته می‌رسد که نباید از مرگ پاشایی تحلیل «روشنفکرانه» ارائه داد چون که: «گاهی سوگواری گسترده برای مرگ یک جوان خواننده فقط سوگواری گسترده برای مرگ یک جوان خواننده است و نه هیچ‌چیز دیگر. گاهی یک نفر، یک عوام، باید به ما روشنفکرها هشدار بدهد: لطفاً تحلیل نکنید.»

در انتها هم به این نتیجه می‌رسد که اصولا بزرگترین اشتباه در اینجا «پدیده‌سازی» پاشایی و تحلیل‌های تحمیلی بی‌مورد دربارۀ مرگ وی است.

نامه کانادایی ها به مرحوم پاشایی!

مرگ پاشایی تا حدی بازتاب داشت که حتی وزیر مهاجرت و شهروندی کانادا نیز در پیامی خطاب به مرتضی پاشایی نسبت به این واقعه واکنش نشان می‌دهد. متن این پیام به این شرح است:

آقای مرتضی پاشایی

باعث خوشحالی من است که مراتب قدردانی‌ام را به پاس تلاش‌های شما برای پیشبرد فرهنگ ایرانی در کانادا ابراز کنم. استعداد منحصر به فرد شما موجب شهرت شما به عنوان یک افسانه در جامعه موسیقی ایرانی و سراسر دنیا شد، که سزاوار آن بودید. اگر چه شما دیگر با ما نیستید، صدایتان همچنان باقی است.

«کریس الکساندر» 

وزیر مهاجرت و شهروندی

یوسف اباذری: «مردم ابله‌اند!»

یکی از واکنش‌های تند و متفاوت به مرگ پاشایی، واکنش یوسف اباذری جامعه‌شناس و استاد دانشگاه تهران است. وی در پایان نشست «پدیدارشناسی فرهنگی یک مرگ؛ بررسی جامعه شناختی مرگ مرتضی پاشایی» که در هجدهم آذر برگزار شده بود، به برپایی این همایش اعتراض کرد. در نتیجه این اعتراضات، توسط قانعی راد مدیر جلسه، به روی سن فراخوانده شود. وی ابتدا اشاره ای کرد به مستند «ماهی‌ها در سکوت می‌میرند» و با بیان این که استان سیستان و بلوچستان که روزی تامین‌کنندۀ گندم کشور بوده، امروز مردمش غذایی برای خوردن ندارند، گفت: «اگر مسئولان به داد مردم نرسند، خطری وحشتناک آن‌ها را تهدید می‌کند؛ اما این فیلم هیچ واکنشی را در جامعه برنیانگیخت و شما هم که اینجا نشسته‌اید نمی‌دانید چنین فیلمی تهیه شده و این فیلم دربارۀ زندگی و مرگ یک استان مملکت است. دلیل این امر چیست؟ این اتفاق به دلیل مبتذل‌شدن سلیقه مردم رخ می‌دهد. به این دلیل که حواس ما را از سیاست واقعی و آنچه که واقعا مهم است، پرت کرده‌اند و بحث این آقا را پیش می‌کشند.»

اباذری معتقد است که جلب توجه مردم به ستاره‌های ورزشی و هنری و... ابزاری برای سیاست‌زدایی است. وی حواشی مرگ خوانندۀ محبوب را نوعی ابتذال می‌داند که دولت و مردم با همکاری یکدیگر آن را شکل داده‌اند. وی در پاسخ به این که به سلیقه مردم توهین کرده است می‌گوید: «مردم ابله‌اند! فکر می‌کنند دارند انتخاب می‌کنند. تو فکر می‌کنی که داری انتخاب می کنی. مردم بهتر است آموزش ببینند تا اسیر چنین ابتذال‌هایی نشوند.» اباذری همچنین سخنان تند و تیز دیگری بر زبان راند.

اباذری علیه پاشایی؛ همه علیه اباذری!

اظهارات جنجالی اباذری عکس‌العمل‌های زیادی را بین عوام و خواص جامعه ایجاد کرد. شبکه های اجتماعی از یک سو و صاحب نظران از سویی دیگر به سخنان اباذری واکنش نشان داده‌اند.

عدۀ زیادی در شبکه های اجتماعی، به او انتقاد کرده‌اند و سخنان او را بی‌ادبانه خوانده‌اند. این عده معتقد هستند که وی به جای بررسی ریشه های این واقعه بی دلیل به مردم شوریده است. مخالفان نظر اباذری، می‌گویند که او حق ندارد سلیقۀ خود را بر مردم تحمیل کند و بسیاری آنچه را که او ابتذال می‌خواند، «ملودی ساده و روان» و اتفاقا دلیل موفقیت وی می‌دانند. مهدی خلجی نیز در یادداشتی در گوگل‌پلاسش نوشت که پرخاشگری امثال اباذری نمود افسردگی و درماندگی است.

b2ap3_thumbnail_417225_699.jpg

او در ادامه می‌نویسد که روشنفکران پرخاشگر ادعا می‌کنند که انقلابی و رادیکال‌اند؛ اما در عمل رویکرد و نظرشان به تثبیت وضع موجود می‌انجامد و هر منتقد اجتماعی که در نقد خود، امید به تغیر را در جامعه بکشد، نقض غرض کرده است. موج اعتراضات تا جایی پیش رفته است که کمی بعد از سخنرانی این استاد انشگاه، صفحه «ما از اباذری متنفریم» در فیس‌بوک به راه افتاد.

تعدادی از کاربران هم که احساس می کردند به سلیقه‌شان توهین شده اشت در یادداشتی، نارضایتی خود را ابراز کرده اند. یکی از کاربران می‌نویسد: «خب ما هم به ایشان توهین می‌کنیم تا شاید برود بفهمد نباید توهین کند.» کابر دیگری نیز این گونه اعتراض خود را نشان می‌دهد: «مرگ یک هنرمند مرگ یک فرد نیست مرگ یک جامعه است. به هنرمند چه در زمان حیات و چه بعد مرگش باید ارزش گذاشت. این اقا هم معلوم نیست از چی دلخور بوده به مرحوم پاشایی گیر داده، شاید اینم یه راه برای معروف شدنه؟»

البته عده‌ای نیز با این اظهارات موافق هستند و معتقدند که نباید از یک خوانندۀ پاپ «امامزاده» درست کرد. این عده اعتقاد دارند که معمولا توده مردم در این گونه مواقع درک درستی ندارد و همین درک سطحی، سرآغاز سقوط به ابتذال است. سعید شریعتی، یکی از شاگردان اباذری نیز در صفحۀ گوگل‌پلاس خود نوشت: «پیروان مکتب فرانکفورت علی الاغلب چنین زبان گزنده، سیخکی و بی‌پروایی دارند.» او نیز مانند استاد خود معتقد است که هنر توده‌ای و محصولات صنعت فرهنگ، ذهن مخاطب را دستکاری می‌کند و عنصر آزادی‌بخش هنر یعنی خیال پردازی را از بین می‌برد؛ اما دربارۀ تعابیر اباذری از موسیقی پاشایی و مبتذل بودن آن با وی هم‌عقیده نیست.

 کاوه خوش‌خواه هم این گونه در گوگل‌پلاسش می‌نویسد: «اباذری ابدا نیامده تا ابله‌بودن مردم را فریاد بزند.» او معتقد است که قسمت اصلی سخنان اباذری دربارۀ سیاست‌زدایی با حرف‌ها و تشنج‌های بعدی به دعوای خاله‌زنکی تبدیل شد و در نتیجه اباذری خود به سیاست‌زدایی دچار شد. او همچنین دربارۀ توهین اباذری به مردم می‌نویسد: «اباذری جملۀ خود را با بالابردن دستش و اشاره به عکس بزرگ پشت سرش از مراسم تشییع پاشایی بیان کرد: این مردم ابله‌اند» از نظر خوش‌خواه فرق است میان «مردم ابله‌اند» و «این مردم ابله‌اند.»

خودنویس نیز در متنی در دفاع از اباذری می‌نویسد: «اباذری هیچ‌کس را تحقیر نکرده، حقیقت را زیر فرش پوپولیسم پنهان نکرده...» این سایت تحلیلی سیاسی از گفته‌های اباذری ارائه می‌دهد و در ادامه می‌نویسد: « فریاد او عصیان است و خواست عصیان از جامعه‌ای است که آنجا که باید بایستد، می‌نشیند و جایی که به صورت نرمال نباید باشد، سیل راه می‌اندازد.» خودنویس توهین این استاد دانشگاه به مردم را اجتناب‌ناپذیر می‌داند و دربارۀ آن می‌نویسد: «چطور به جامعه‌ای که اولویتش را نمی‌شناسد احترام بگذاریم و بگوییم خودش بلد است که چه کند یا نکند؟».

بسیاری از خبرگزاری ها و رسانه ها نیز نسبت به حواشی این نشست واکنش نشان داده‌اند. فروتن در خبرآنلاین در متنی با عنوان «چرا اینقدر عصبانی چرا اینقدر جدی» نوشت: «اعتقادی به موسیقی مبتذل یا اصولا هنر مبتذل با مفهوم مورد نظر آقای دکتر ندارم. آن هم در کهکشان هنری‌ای که حتی خود ابتذال هم تبدیل به یک سبک و رویکرد هنری شده است.»

وی با تشبیه هنر به غذا به این موضوع پرداخت که غذا هم مثل خیلی از پدیده‌های دیگرِ قرن بیستم دچار تحول شده است و در نتیجه فست فود محصول این مدرنیته است؛ او با بیان این که این نوع موسیقی شبیه آن فست‌فود از مقتضیات این عصر است، در ادامه می‌نویسد: «می‌توان به آن‌ها [مردم] آموخت که استفادۀ دائمی و مستمر از چنین غذای سهل الوصول و فست فودی می تواند سلامت آن‌ها را دستخوش آسیب کند. اما آیا واقعا می توان به جامعه القا کرد تا از مصرف پیتزا، ساندویچ و ... صرف نظر کنند؟»

b2ap3_thumbnail_702448.jpg

فرهاد عشوندی هم در یادداشتی به نقد گفته‌های او دربارۀ سیاست‌زدایی دولت می‌پردازد. او برعکس دربارۀ سیاست‌زده بودن مردم ایران نسبت به مردم جهان اولی اظهارنظر می‌کند و در ادامه می‌نویسد: «گرچه آنچه رخ داده نه سیاست گریزی است و نه دولت توانی برای هدایتش داشته اما اگر روزی دولت می توانست مردم را به سویی ببرد که مثلا مردم ژاپن یا کره جنوبی هستند آیا اتفاق بدی افتاده است؟ اگر مردم آمریکا برای مرگ مایکل جکسون یا الویس آنچنان هیجان زده می شوند یا مردم کره در سوگ مرگ خواننده جوان پاپ رفتاری مشابه را بروز می دهند آیا کار سخیفی انجام داده اند؟ آیا آنجا هم دولت ها برای سطحی کردن باورهای عمومی ملت را به آن واکنش ها سوق داده اند که اگر در ایران این اتفاق افتاد، نامش را بگذاریم تلاشی دولتی برای انحراف ملت از دانش سیاسی؟»

امیر قادری هم نوشت: «پیش از این هم در این باره صحبت کرده‌ایم که نعل واروی این گونه فکر کردن و سخن‌گفتن مشهور شده به روشنفکری در فرهنگ ما ادعای در برج عاج بودن است.» وی همچنین در انتقاد به مبتذل خواندن موسیقی پاپ توسط اباذری نوشت: «همان طور که یک سمفونی می تواند ارزشمند باشد؛ همان طور یک قطعه پاپ می تواند خوب از آب دربیاید.»

با وجود گذشت زمان نسبتا طولانی از مرگ پاشایی، حواشی آن هنوز ادامه دارد. «پدیدۀ مرتضی پاشایی» این روزها با اظهارنظرهای متفاوت و گاه متضاد زیادی روبه‌رو بوده است و هنوز هم کسانی هستند که در حیرت باشند و به دنبال پاسخ این سوال باشند که مرتضی پاشایی که بود و چرا این گونه مشهور شد؟