وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

v\:* {behavior:url(#default#VML);} o\:* {behavior:url(#default#VML);} w\:* {behavior:url(#default#VML);} .shape {behavior:url(#default#VML);}

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-margin-top:0in; mso-para-margin-right:0in; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0in; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin;}

غضنفر با احساساتش بازی میکنه دو هیچ میبازه !!!

.

 

اس ام اس جک جدید

یارو میره کمیته امداد، هیچی بهش نمیدن،میگه: واگذارتون کردم به کلید اسرار!

اس ام اس جک جدید

به یارو میگن بهترین شهر دنیا کجاست؟

میگه : سانفرانسیسکو میگن بنویسش میگه غلط کردم ، قم !

اس ام اس جک جدید

طبق آمار انجام شده نماز میت بیشترین طرفدار را در میان دارد، زیرا :

وضو نمی خواهد

با کفش می شود خواند

رکوع و سجده ندارد

واجب نیست.سالی چند بار بیشتر اجرا نمیشه

و تازه بعد از اتمام آن نهار هم میدن !

اس ام اس جک جدید

دوتا رو داشتن اعدام می کردن، به اولی میگن آخرین آرزوتو بگو

میگه می خوام خانوادمو ببینم

به دومی میگن تو بگو، میگه نزارین خانوادشو ببینه !

اس ام اس جک جدید

توصیه ای از یک داغ دیده !

هرگز به علامت آبی و قرمز شیر های توالت اعتماد نکن !

اس ام اس جک جدید

غضنفر دفتر ازدواج میزنه تبلیغ میکنه:

با هر ازدواج دائم یک ازدواج موقت هدیه بگیرید !

اس ام اس جک جدید

توی شهر غضنفر اینا مسابقه تقلید صدای داریوش رو میذارن

خود داریوش شرکت میکنه سوم میشه !

اس ام اس جک جدید

غضنفر میره کولر بخره، یارو میگه کولر آبی میخوای؟

میگه: فرقی نمیکنه، قرمز بده !

اس ام اس جک جدید

دستت رو بذار روی سرت

چیزی حس نمی کنی؟

تعجب نکن، بعضی از بزها شاخ ندارند !

اس ام اس جک جدید

به دو دلیل زنها فوتبالیست نمیشن:

۱- عمرا ۱۱ تا زن یجور لباس بپوشن !

۲- عمرا بازی بعدی همون لباس و بپوشن !

اس ام اس جک جدید

کابینه زندگی مشترک: زن=وزیرسلب آسایش. شوهر=وزیر کار . مادرزن=وزیرجنگ . مادرشوهر=وزیراغتشاشات . خواهرزن=جاسوس دوجانبه . خواهرشوهر=وزیراطلا عات وبازرسی . پدرزن=وزیرارشاد . پدرشوهر=رییس تشخیص مصلحت

اس ام اس جک جدید

می گویند یک دقیقه طول می کشد که یک فرد خاص را پیدا کنید، یک ساعت طول می کشد که او را تحسین کنید، یک روز تا دوستش بدارید و یک عمر تا فراموشش کنید.

اس ام اس جک جدید

اگر در شبی تابستانی صدای کف زدن به گوشتان رسید ، صدای بزن و بکوب و پایکوبی نیست!
آگاه باشید که یکی از ابنای بشر دست خالی به نبردی تن به تن با پشه و انبوه دژخیمان خونخوار رفته است!

اس ام اس جک جدید

غضنفر در امتحان رانندگی شرکت میکنه ! تابلو بوق ممنوع را میبینه و جواب میده و میگه ساز زدن ممنوع .

اس ام اس جک جدید

غضنفر میخواسته نماز بخونه ، میگه : الحمدالله رب العامین … خدایا سرتو درد نیارم …. ولاالضالین !

اس ام اس جک جدید

غضنفر خوابش سنگین بوده ، تختش میشکنه !

اس ام اس جک جدید

غضنفر دوپینگ میکنه ، برای اینکه کسی شک نکنه آخر میشه !!

اس ام اس جک جدید

غضنفر با کلید گوشش رو تمیز میکنه ، گردنش قفل میشه !

اس ام اس جک جدید

معلم کلاس اول از ساسان کوچولو می پرسه ..اگه تو ۱۰ تا شکلات داشته باشی ۲ تاشو بدی به سمیرا..۳ تاشو بدی به مریم و یه دونه هم بدی به شراره اونوقت چی خواهی داشت؟؟؟ ساسان میگه .خوب معلومه ۳ تا دوست دختر جدید

اس ام اس جک جدید

وقتی من به دنیا اومدم پدرم ۳۰ سالش بود یعنی سنش ۳۰ برابر من بود
وقتی من
۲ ساله شدم پدرم ۳۲ ساله شد یعنی ۱۶ برابر من
وقتی من
۳ ساله شدم پدرم ۳۳ ساله شد یعنی ۱۱ برابر من
وقتی من
۵ ساله شدم پدرم ۳۵ساله شد یعنی ۷ برابر من
وقتی من
۱۰ ساله شدم پدرم ۴۰ ساله شد یعنی ۴ برابر من
وقتی من
۱۵ ساله شدم پدرم ۴۵ ساله شد یعنی ۳ برابر من
وقتی من
۳۰ ساله شدم پدرم ۶۰ ساله شد یعنی ۲ برابر من
میترسم اگه ادامه بدم از پدرم بزرگتر شم !

اس ام اس جک جدید

یه افسر به یکی از سربازاش می گه امشب از اول این کوچه تا اون چراغ قرمز کشیک بده و فردا صبج هم بیا پاسگاه. خلاصه فردا و پس فردا از سربازه خبری نیست روز سوم سربازه پریشون میاد پاسگاه. افسر ازش می پرسه: چرا اینقدر دیر اومدی؟ سرباز می گه: آخه اون کامیون از تهران می رفت قم. چراغ قرمزی که گفتید، چراغ ترمز اون کامیون بود

اس ام اس جک جدید

یه بار توی عروسی غدا کم میادبه ارکستر میگن اعلام کن !میگه : سیا نرمه نرمه ! سیا غدا کمه ! سیا دوتا یکی ! سیا بچه هیچی !

اس ام اس جک جدید

از یه پایین شهری می پرسن زن ذلیلی یعنی چی ؟ میگه همونیه که بالا شهریا بهش میگن تفاهم !

اس ام اس جک جدید

یه روز یه پسره به مامانش میگه مامان کافر یعنی چی مامانش میگه یعنی کسی که به جز خدا کس دیگری رو بپرسته پسره میگه پس بابا کافره مامانش میگه چرا پسره میگه چون به اشپزمون گفت زری من تورو میپرستم

اس ام اس جک جدید

اگر از تنهایی لذت نمی برید ازدواج کنید… تا از تنهایی لذت ببرید

اس ام اس جک جدید

آیا میدانید که بهترین وسیله برای تمیز کردن بینی ، انگشت است و تمام مردم دنیا از قدیم از همین ابزار استفاده می کردند

اس ام اس جک جدید

معلم :حسن بگو بین فیل و کک چه تفاوتی هست؟
حسن: یک فیل ممکن است در بدنش کک وجود داشته باشد. ولی کک ممکن نیست در بدنش فیل داشته باشد

اس ام اس جک جدید

پسره میره خواستگاری، پدر عروس میگه مهریه دخترم صد بشکه بنزِینه! پدر داماد میگه پسرم! پاشو بریم یک دختر گازِسوز پیدا کنیم

اس ام اس جک جدید
یه روز یه خیاره با یه خیار شوره داشتن تو خیابون می رفتن، دوست خیاره بهشون میرسه از خیاره می پرسه این کیه؟ خیاره میگه خواهرمه، ترشیده

اس ام اس جک جدید

هرگز ندیدم بر لبی لبخند زیبای تو را … هرگز نمی گیرد کسی در قلب من جای تو را هیجان زده نشو! ( پشت یه کامیون نوشته بود)

اس ام اس جک جدید

می دونی چرا توشک رو قبل از دوختن با چوب می زنن ؟ چون بعدا هر چی دید صداش در نیاد

اس ام اس جک جدید

تعریف دانشجو: موجودى نحیف، عصبى، بى پول و شبیه به انسان، که از تخم مرغ، گوجه و نیکوتین تغذیه می کند و دشمنى عجیبى با کتاب دارد

اس ام اس جک جدید

استاد اسامی بچه ها را یکی یکی می خواند، رسید به اسم «بارانه». شخص مورد نظر را که پیدا کرد پرسید: واسه چی بارانه؟ دختر جواب داد: واسه این که روز تولدم بارون میومده. برادر اهل دلی از ته کلاس گفت: خوبه اون روز آفتابی نبوده !

اس ام اس جک جدید

میدونی بدترین ضد حال چیه؟
اینکه کچل مو بکاره، بعد اسمش برای حج در بیاد

این یک زنگ خطر است....

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA

/* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin-top:0cm; mso-para-margin-right:0cm; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0cm; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}

ضرورت توجه به درسی به نام انشا و آموزش نوشتن مساله ایست که برکسی پوشیده نیست.اما متاسفانه خواسته یا ناخواسته بعضا مشاهده می شود که این ضرورت چندان که باید جدی گرفته نشده و گاه اصلا درسی به نام انشا را همکاران  در کلاس های درس نادیده می گیرند.انسان به واسطه ی زبان است که می اندیشد.یا آن گونه که در ساده ترین تعریف زبان هم آمده است،زبان وسیله ی برقراری ارتباط بین انسان هاست که هدف از ایجاد این ارتباط انتقال پیام می باشد.تجربیات نسل های مختلف بشری به واسطه ی زبان و نوشتار به نسل های بعد منتقل شده و می شود.آموزش دستور زبان هر کشوری به شهروندانش یک ضرورت و وطیفه است و این مهم به شکل جدی و قاعده مند آن از دبستان شروع شده و کلا یکی از ارکان آموزش در آموزش و پرورش و در مراحل بعد آموزش عالی است.هر انسانی باید از این حق طبیعی برخوردار باشد که اصول اولیه ی زبان مادری اش را در مدرسه بیاموزد،که خود مقدمه ایست جهت یادهی-یادگیری دیگر علوم.اما متاسفانه به زبان فارسی به عنوان یکی از اصلی ترین پایه های فرهنگ کشورمان به دلایل زیادی آنگونه که باید و شاید پرداخته نشده و نمی شود،که ذکر همه ی این دلایل در حوصله ی این نوشتار نمی گنجد.اما ذکر چند مورد را در این جا برخود لازم می دانم.از آنجایی که این گمان ساده به ذهن همه ی ما آمده و می آید که وقتی من زبان مادری ام فارسی است و روزمره با آن گفت و گو می کنم.یا این که وقتی کودکان ما پیش از ورود به چرخه ی آموزش رسمی خود استفاده از زبان فارسی را یاد می گیرند پس چه لزومی دارد که ما زبان فارسی را آموزش بدهیم؟اکثرا مد شده بچه هایمان را پیش از ورود به مدرسه یا حتا سن پایین تر به آموزشکده های زبان می فرستیم و افتخار می کنیم که انگلیسی حرف می زنند و یا می نویسند.در حالی که در خیلی از موارد باسواد ترین خودمان هم از نوشتن یک موضوع به زبان مادری مان عاجزیم.به راستی تا کنون به این مهم فکر کرده ایم کودکی که دستور زبان مادری اش را خوب یاد نگیرد،هیچ گاه دستور زبان های غیر مادری را آن گونه که باید و شاید به صورت کاربردی یاد نخواهد گرفت؟ با توجه به دهکده ای شدن جهان امروز و گسترش فناوری اطلاعات و به دنبال آن ضرورت ارتباط با زبان و فرهنگ های دیگر، آموزش و یادگیری دیگر زبان ها نیزیک ضرورت است.اما این به این معنا نباید باشد که زبان مادری مورد غفلت واقع شود و افراد یک جامعه ابتدایی ترین مسایل زبان مادری خود را ندانند و از کاربرد آن در ارتباطات و زندگی روزمره عاجز باشند.کودکی که آموزش اصولی زبان مادری را پشت سر نگذارد،"فاعل"،مفعول"،"مسند"،"متمم" و"فعل" و کاربرد آن ها در جمله را یاد نگیرد مجبور است تنها مطالب آموزشی را حفظ کرده و هیچ گاه به سطح کاربرد از علمی که می آموزد نمی رسد.به راستی ریشه ی اصلی این معضل که ما این همه در نوشتارمان دچار مشکلیم چیست؟در اهداف کلی نظام آموزشی کشور بخصوص آموزش و پرورش به عنوان پایه ی اصلی و مهم آن به این موضوع توجه شده است.اگر دقت کنیم آموزش دستور زبان فارسی از  "بنویسیم" پایه ی اول دبستان با آموزش جمله سازی آغاز می شود و با نظم خاصی که( البته در کتاب های جدید چند ساله ی اخیر) یافته تا پایه ششم پیش می آید.و در دوره ی متوسطه نیز شاهد تغییرات خوبی هستیم.اما آیا این به تنهایی کافی ست؟

معتقدم انشا آنگونه که از تعاریف اولیه ی آن هم می شود برداشت کرد"نوشتن خلاق" است.حال این پرسش مطرح است که این خلاقیت چیست؟ این خلاقیت کجا و توسط چه کسی باید آموزش داده شود؟ کلمه ی خلاق در لغت به معنی" آفریننده" و "مبدع" می باشد.و تفکر خلاق عبارت است از دخل وتصرف کردن در صورت های ذهنی خود. یعنی آن چه قبلا درک کرده ایم، برای به وجود آوردن تصاویربدیع و نو. بنا براین ابتدا باید ذهن کودک را خلاق بار بیاوریم تا دست به خلاقیت بزند.و این مهم جایی اتفاق نمی افتد مگر زنگ انشا و با آموزش معلم آشنا با دستور زبان. به این ترتیب به مرور شاهد تغییر ساختار فکر از قالبی (همگرا ) به پویا( واگرا) خواهیم بود.  اما متاسفانه معلمان ما یا انشا و بنویسم( در مقطع ابتدایی) را درس نمی دانند یا با اطلاعات و روش های خلاق جهت آموزش این درس آشنایی کافی ندارند. بنا براین در کشوری که در دنیا آن را با ادبیات و فرهنگش،با شاعران و نویسندگانش می شناسند،غفلت در مورد آموزش صحیح ،اصولی و پایه ای دستور زبانش با فراهم آوردن بهترین امکانات و گماردن  تخصصی ترین نیروها،نوعی تیشه به ریشه زدن است و نا بخشودنی.این زنگ خطری ست که من فکر می کنم برای به صدا در آوردنش خیلی وقت را از دست داده ایم. این یک ضرورت است که باید نگاه خانواده،مدرسه و در سطوح بالا تر برنامه ریزان آموزش پرورش به درس فارسی در تعریف اهداف جزیی و کلی، بیشتر از این  دگرگون شود.

 

محمود حسینی-دی93

 

 

در راه تاجر شدن...!!

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin-top:0cm; mso-para-margin-right:0cm; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0cm; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}

بسم رب الشهدا و الصدیقین

در راه تاجر شدن...!!

گناوه شهریست که نه تنها در سطح استان بلکه در کشور شهره به تجارت و بازارهای متنوع وپر رونق است، مغازهها وپاساژهای پررنگ ولعاب و تاجرانی که به قول ما دیگر بار خود را بسته اند و نه تنها مایحتاج زندگی آینده خود بلکه وسایل آسودگی و آرامش چندین نسل آینده شان را هم در حساب های خود پس انداز کرده اند و از این شهر خیر کثیر به آنها رسیده است و ما بچه های هیئت  امام عشق چهارشنبه شب 93.10.3 با خانواده یکی از این تجار گناوه ای قرار ملاقاتی داشتیم تا که شاید راهی بیابیم به سمت و سوی تاجر شدن...

هدیه ی جنگ

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-margin-top:0in; mso-para-margin-right:0in; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0in; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}

بسم الله الرحمن الرحیم

هدیه ی جنگ

قطره های اشک بود که از صورتش می چکید.دلش می خواست به گریه اش ادامه می داد و از دست بغض چند ساله اش راحت می شد. از کی بود  که چشم هایش می سوخت برای دو قطره اشک...ولی هیچ وقت حتی چشم هایش نم نشده بود...دل ِ سخت بود و از سنگ. نگاهش به زندگی بد بود. دست خودش نبود. همسرش برایش این زندگی را ساخته بود درست همان زمانی که به خواهش هایش گوش نداده بود و راهی شده....  .  کار  و روزش اداره بود و خانه بود و باز هم اداره. روز هایش هر روز تکرار می شد و نفس هایش بیهوده به فنا می رفت.  تازه سنش به سی رسیده بود و قدش مانند پیرزنک ها خمیده بود. کسی را نداشت. تنها محرم راز هایش ورقه ی زیر دستش بود که  هر روز  زیر فشار قلمش  می سوخت و آخ نمی گفت. روی میزش پر بود ا ز ورقه های مچاله شده ی تکراری.  زندگیش را از بر بود. همیشه خانه اش سوت و کور بود...خیلی وقت بود که دست کسی به روی زنگ خانه فرود نیامده بود. آن روز هم مانند عصر های  همیشه گی اش  دراز کشیده بود و به آرزویش فکر می کرد...خبری از همسرش...گوش هایش را به سکوت  خانه سپرده بود و دست هایش را بالش سرش کرده بود. در میان افکار سیاه و سفیدش  صدایی بلند شد...صدای زنگ... تکان نخورد. فکر کرد لابد زن همسایه است و  حرف های تکراری اش. اما دوباره شنید. صدا ها پشت سر هم رو سرش رژه می رفت و او کلافه شده بود. با عصبانیت بلند شد. به طرف در رفت. در را باز کرد... خشک شد... باور نمی کرد... آب دهانش را قورت داد...نمی دانست چه کند...چشم هایش قدرت  نگاه نداشت... قطره های اشک از صورتش سرازیر بود. دلش می خواست گریه اش را ادامه  می داد...همسرش آمده بود با یک دست و او اشک ها را کنار می زد تا دوباره آرامش را در چند قدمیش حس کند.

اشعار کتولی

اشعار کتولی Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin-top:0cm; mso-para-margin-right:0cm; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0cm; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin;}

.

چشمه یِ زاروئِم دَرووَروئِه / دَرّه ی آدُوآنِـم روبـروئِه

سِلام بَرِسانین شهربانو رِ / چرا نَدِندِن به من دختِرو رِ

 ***

مِسِلمانا نِفَس اَ باد بَییرین / زَنِ خُوب رِ اَ علی آباد بَییرین

زنِ خُوب در علی آباد و مزرعه/ میانِ سُرکِلا یَه یار بَییرین

 ****

حسین آباد ،قـلی آباد،گِنـاره / مَمَدآبـاد خِرابـه دَمِ دانـه

کاغذ رِ بَوِرین خانه به خانه / خولیندر بَوِرین بِسه جانانه

 ***

نِماشانی شومبه من بَرِفتان / سَرِ رام رِ بَییت یَه قُـدِّه تَلّان

اَلا نادیدگان همه بَوینین/ یَه چِشمَکِش بَزُوم روش رِ دَگِردان

*** 

بالا پیلِ قرق هابی مِکانِم /اَمان اَ ناله های صِبح وشامِم

اگـه نَمیرِم و زِنـدِه بِمانِم / تِلافی هـاکُنِم بـا دِشمِنانِم