این یعنی تهاجم فرهنگی انقلاب اسلامی به غرب که فردا هزاران «ادواردو آنیلی» را از دل اروپا و آمریکا به جبهه حق ملحق خواهد کرد.
اگر «ادواردو آنیلی» را جمله «بنام خدایی که از ناوهای آمریکایی قویتر است» از زبان سفیر جمهوری اسلامی در ایتالیا، به جبهه انقلاب اسلامی میکشاند، فردا اشاره امام خامنهای که سرداران شهادت طلب او هیمنه آمریکا را در خطوط جبهه کفر در هم شکستهاند، هزاران ادواردو را به این جبهه خواهد کشاند و مگر نکشانده است؟
قدرت غرب، قدرتی بنیان گرفته بر جهل است و آگاهیهای جمعی که انقلاب زا هستند به یکباره روی میآورند… اکنون در غرب همه چیز با سالهای ۱۹۳۰ تفاوت یافته است؛ مردم با اضطرابی که از یک عدم اطمینان همگانی بر میآید به فردا مینگرند. آنها هر لحظه انتظار میکشند آن دژ اطلاعاتی که موجودیت سیاسی غرب بر آن بنیان گرفته است با یک انفجار مهیب فرو بریزد و آن روی پنهان تمدن آشکار شود.
انفجار اطلاعات، شهید سید مرتضی آوینی
***
مدیر شبکه اهل بیت مدتی را در شهر مشهد و نجف مشغول به تحصیل بود و سپس عازم آمریکا شد تا در قالب موسسه ای غیر انتفاعی، شبکه تلویزیونی اهل بیت را راه اندازی نماید.
این آقای الله یاری و شبکه اهل بیت در قم و اصفهان دفتر داشته و ظاهرا بخشی از وجوهات شرعی مردم بینوا، برای کمک مالی به این شبکه در نظر گرفته میشد.
الله یاری همیشه با این ادبیات زشت و زننده برنامه اجرا میکرده، اما از چه زمان جمهوری اسلامی کمکهاشو به این شبکه قطع کرد و دفاتر این شبکه در ایران رو مسدود کرد؟!
دلایلی که در سایتهای ایران مطرح شده:
ایجاد فاصله بین شیعیان و مرجعیت معظم شیعه(الله یاری اساسا مراجع را عادل نمی داند به کرات به حضرت امام خمینی توهین کرده و "نعوذ بالله" به حضرت آقا اهانتی میکند که قلمم خجالت دارد از نگاشتنش. الله یاری حتی آیت الله العظمی مکارم را عادل نمیداند و بدتر از آن حتی حضرت آیت الله بهجت را هم!!!)
کوبیدن دولت ایران و پایین آوردن جمهوری اسلامی از حامی مستضعفان و شیعیان جهان به دشمن اهل بیت!!
اخیرا هم که میگفت مراجع قم به دنبال ریاست و قدرتند و هوای نفس آنها را گرفته و امام زمان عده ی زیادی از اینها را نعوذ بالله میکشد!!!
بالاترین مقام کشوری به تختش تکیه داده است و برایش تنها خوشگذرانی مهم است، برایش فقط قدرت مهم است. همه جا غرق خفقان است، سکوت همه جا را فرا گرفته است، ترس و وحشت بر زندگی همه سایه انداخته است. یعنی میشود یکی برخیزد؟
وبگاه "ریزه نیوز" نوشت:
مشکلات و گرفتاری ها سرتاسر ایران را فرا گرفته است ومردم در اوج بدبختی زندگی می کنند ، کسی جرات اعتراض ندارد و هر روز گرفتاری ها و بدبختی ها بیشتر و بیشتر می شود!
متاسفانه وضعیت مملکت نا امید کننده است و ابتذال حرف اول را می زند ، بی بندوباری خیابان ها را فرا گرفته است و علنا مسئولین فرهنگی در حال ترویج فرهنگ غرب هستند !
محرمی درباره شوخی احمدرضا عابدزاده در جلسه پیشکسوتان پرسپولیس گفت: خنده های من و احمدرضا برای خاطرات خوش گذشته بود اما او طوری دستم را پیچاند که الان آتل بستم!
محرمی در گفت و گویی اظهار داشت: وقتی تیم ملی نتیجه نمی گیرد همه فقط تا مدتها شعار می دهند که به تیم های پایه توجه کنید. اما در عمل حداقل در سالهای اخیر هیچ اتفاقی نیفتاده است. ما همیشه می گوییم باید به ساختارها بیشتر توجه کنیم. هزینه کردن در رده های پایه می تواند جواب بدهد. اما تا به حال چه زمان دیدید که به این صحبتها بها دهیم و برای آنها برنامه ریزی کنیم.کی روش مربی خوبی است اما او به سیستم دفاعی اعتقاد دارد و این مساله در فوتبال ما جواب نمی دهد. به عقیده من یک مربی نمی تواند به فوتبال ما چیزی اضافه کند. آن هم در مقطع بزرگسال که دیگر فوتبالشان ساخته شده است.
او ادامه داد، در جلسه هیات مدیره پرسپولیس هیچ نتیجه گیری خاصی گرفته نشد. به هر حال پیشکسوتها صحبتهایشان را کردند و در نهایت این وزارت ورزش است که باید شرایط را بپذیرد. اما از آقای هدایتی و عابدینی متشکرم که این جلسات را ترتیب می دهند و پیشکسوتها را دور هم جمع می کنم.
محرمی در مورد کمیته پیشکسوتان گفت؛ در عکسها دیدید که من و احمدرضا عابدزاده به یاد خاطرات قدیم با هم شوخی می کریدم. اما او طوری دستم را پیچاند که الان آتل بستم. وحید قلیچ هم چپ چپ، نگاه نمی کرد. بلکه به یاد حرفها و کری های گذشته افتاده بود.
وی افزود، من دیگر تصمیم گرفته ام در تمرینات پرسپولیس حاضر نمی شوم. چون تکلیف من مشخص نبود و من بین زمین و هوا بودم. برای همین ترجیح دادم که بیشتر به زندگی خودم برسم. باز هم از آقای هدایتی تشکر می کنم که پیشکسوتان را دور هم جمع کرد.
- ای بابا فقط دلم گرفته! میفهمی؟ گرفته!
ایستگاه قلهک سوار شدم تا دو ایستگاه بالاتر قیطریه پیاده شوم. گوشه واگن روی زمین نشسته بود و داشت با کسی آن طرف خط حرف میزد. جملاتی را آرام و با تمأنینه انگار که بخواهد برای طرف هجی کرده باشد می گفت و به یکباره بلند داد میزد:
- میگم دلم گرفته! میفهمی؟ گرفته!
کسی اما آن نزدیکی ها توجهش به پسر جلب نمی شد. شاید جمله تکراری بود برای همه.
. . و همه در خیالشان داشتند با آن طرف خط شبیه همین جملات را زمزمه می کردند که آهای فلانی:
- دلم گرفته! میفهمی؟ دلم گرفته! . . فقط همین.