اس ام اس های خنده دار جالب سری اول دی ماه 93
یه بار ما یه دونه هندونه خوردیم
در حدی که کم مونده بود پوستش سوراخ شه !
فرداش رفتگر محلمون در زد و گفت:
اگه دیگه با این پوست هندونه کاری ندارین من ببرمش
من بزرگترین مشکل کودکیم این بود که نکنه یه وقت یادم بره نفس بکشم خفه شم بمیرم !!!
ﻣﻮﺭﺩ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻃﺮﻑ ۲ﺭﻭﺯ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻦ ﺻﺒﻮﻧﻪ ﭼﯽ ﻣﯿﻞ ﺩﺍﺭﯼ؟ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﮔﻔﺘﻪ :ﮐﻐﻪ ﻣﻐﺒﺎ ﺑﺎ ﻧﻮﻥ ﺑﻐﺒﻐﯽ
اینجوری که داریم پیش میریم باید به دخترا بگیم مگه پسری که ابروهاتو برداشتی
به لقمان گفتند با چی میای اینترنت ؟
گفت : با بی ادبان !
همیشه گوشه ای از یخچال یه بطری کوچیک آب هست
که هرکسی فک میکنه فقط خودش از اون آب میخوره
جوک های خنده دار جدید دی ماه 1393
کافئین برای شما بد است ، چربی برای شما بد است
شکر برای شما بد است ، نمک برای شما بد است
اما نگران نباشید ، نگرانی هم برای شما بد است !
اس ام اس های جالب جدید سری اول دی 93
از یه آهنگ خوشم میاد
دانلودش میکنم
یک میلیون دفعه گوش میکنم
ازش متنفر میشم
شما هم همینطورین !؟
جوک و اس ام اس های زمستان 93
رفتم کتابخونه گفتم ببخشید از سعدی چی دارین ؟
گفت کتابشو میخوای ؟
گفتم نه انگشتری ، لباسی ، کلاهی اگر مونده لطف کنید .
اس ام اس های مخصوص زمستان 1393
بعضی وقتا یه چیزایی تو یخچال پیدا میکنم که 2-3 سال از خودم کوچیکترن
لطیفه های دی ماه 93
دقت کردین ؟
شیرینی فروشا عمداً یجوری گره میزنن که نشه تو راه باز کرد
اگه مردم تا 5 ثانیه بعد از زدن دکمه ی پایان تماس
صدای طرف مقابل رو میشنیدن ، الان هیچکدوم از ما ، هیچ دوستی نداشتیم !
پیامک برای شب یلدا 1393
رتبه اول سوانح رانندگی دنیا رو داریم
ولی تا سپر دو تا ماشین میخوره به هم 2000 نفر جمع میشن و با تعجب نگاه میکنن…!!!
رمان:عشق به سبک من
نوشته:رها
منبع : www.roman-j.blogfa.com
فصل : 1
........................................................................................
تو خیابون شانزه لیزه قدم میزدم و ویترین مغازه ها رو تماشا می کردم .دنبال سوغاتی بودم برای مادر جون و مامان . اما هر چی بیشتر میگشتم کمتر پیدا میکردم. تازه سفارشات امیرمهدی و شادی هم مونده بود.به ساعتم نگاه کردم.وای خدای من....فقط یک ساعت به پروازم مونده بود و این یعنی.............
تصور کن...
فقط بهش فکر کن...
17 صفر؛
درست سه روز مونده به اربعین...
صبح از خواب بیدار میشی... اصلا شاید شبش تا صبح خوابت نبرده باشه از ذوق...
صبح اول وقت، اول جاده نجف - کربلا...
بین آن همه جمعیت خودت باشی و عشق رسیدن به حرم...
خودت باشی و لحظه شماری...
خودت باشی و سه روز که شاید به نظرت بلندترین روزهای سال باشند...
خودت باشی و پاهایی که آماده اند تاول بزنند...
خودت باشی و خودت...
خودت باشی و شعری که زمزمه میکنی:
"رسد روزی که در سجده بگویم/ رسیدم کربلا؛ الحمدلله"
خودت باشی و ستون شماره یک...
خدا میداند آن هزار و چهارصد و چند ستون را به چه عشقی خواهی گذراند...
آنقدر می روی تا برسی به آخر دنیا...
دنیایی که همه آرزوت بوده...
و حالا بعد از سه روز...
تویی و پایان همه دلتنگی هات...
.
.
.
تصور کردی همه اینها رو...
دیدی چقدر تصورش قشنگه...
لذتش رو فقط اونی که رفته میفهمه...
و حسرتش رو فقط اونی که لحظه آخر جا مونده درک میکنه...