خب از آنجایی که برخی از اساتید محترمِ رشتۀ آکادمیکِ آی پی خوانی، با استفاده از روشهای پیچیدۀ تقارن زمانی موسوم بهsimultaneous Timing موفق به شناسایی مستعار نویسان می شوند لذا بر آن شدیم تا در این وبلاگ وزین به این دسته از مستعار نویسان ساده دل، روشی را آموزش بدهیم که دیگر لو نروند. البته خودمان هم می دانیم که همه ما و همه شما (اعم از مستعارنویس و واقعی نویس) خودمان و خودتان اندِ حقه بازی هستیم و هستید و شیطان را درس می دهیم و می دهید ولی خب در این دوره زمانه که همه شده اند خدای نرم افزار و شبکه و هک و آنتی هک و . . . بد نیست که ما هم اظهار فضلی کنیم!
مواد لازم :
- کمی حوصله !
- پررویی و فحاشی، بمقدار لازم!
ابتداء وارد وبلاگ حریف می شوید. در این لحظه سامانۀ وبگذرِ حریف، ورود شما را با آی پی شماره X و تاریخ فلان و مثلاً ساعت 10:42 دقیقه ثبت می کند. به هیچ چیزی دست نزنید و پنجره وبلاگ حریف را دست نخورده باقی بگذارید. حالا از طریق سایر پنجره های ویندوز به سایر وبلاگ ها و سایتهای مورد علاقه خودتان بروید و هر جا دلتان خواست گشت و گذاری بزنید. اجازه دهید یکی دو ساعتی بگذرد. اکنون می توانید دوباره به وبلاگ حریف بازگردید. وارد کامنتیگ وبلاگ شوید. در این فاصلۀ یکی دو ساعتی که شما نبودید احتمالا تعداد دیگری خواننده با آی پیهای متفاوت وارد وبلاگ حریف شده اند و البته همه هم ثبت شده اند. حالا می توانید هر کامنتی که دلتان خواست با نام مستعار بنویسید و با خیال راحت فحش بدهید. زمان ثبت شدۀ ورود آی پی شما با زمان ثبت شدۀ کامنت شما یکی دو ساعتی فاصله دارد.(بیچاره آن خواننده ای که زمان ورودش با زمان کامنت شما یکی شده باشد!).
صاحب وبلاگِ حریف بایستی مغز فیثاغورث خورده باشد که از این حقۀ ناب مطلع باشد. راستی گفتم ناب ، یاد کوهنوردی ناب افتادم !
با همه این حرفا، در آخر کار اگر هم واقعاً لو رفتید با پررویی تمام حاشا کنید و بزنید زیر همه چیز! اگه حریف قبول کرد که هیچ ، اگه قبول نکرد و باز اصرار داشت که کار کارِ شماست محکم برایش بنویسید که بی شرفی اگه ثابت نکنی، بی وجودی اگه ثابت نکنی، پست و حقیری اگه ثابت نکنی . . . !
البته اگر شما عضو فرهیختۀصعود قلم یا گروه مهر ورزی کافه کوه باشید متاسفانه برای این فحش های شما من هیچ راه توجیه سراغ ندارم چون فحاشی در حوزۀ IT و IP نیست . خودتان برای ماست مالی اش یک فکری بکنید!
پیشنهاد می کنیم وب خوانها و وب نویس ها و کامنت نویسها در یک کمپین جان فشانه ( مانند اون شکارچیان که تفنگ های خود را شکستند تا دیگر نتوانند شکار کنند) خودشان با زبان خوش بیایند و آی پی های استاتیک و دینامیک و . . . فلان خود را خودشان اعلام کنند تا دیگر برای مستعار نویسی شیطان بر ایشان غلبه نکند!
در قدم اول از خودمان شروع می کنیم:
آی پی فول استاتیک بنده عبارت است از : 80.71.117.33
آخیش، تمام شد، راحت شدم!
از این ببعد ما غلط می کنیم با نام مستعار چیزی بنویسیم چه برسد به اینکه بخواهیم فحش هم بدهیم!
امروز مادری در میان انبوه آدم ها به مرکز شهر آمد، تا ساعتی کنار شهید گمنام بنشیند و استخوانی سبک کند. به نظر مادر خسته و دلشکسته است...
به گزارش گلستان بلاگ، وبلاگ «معبر دل» نوشت:
آشنایی، بر سر مزاری نا آشنا
امروز مادری در میان انبوه آدم ها به مرکز شهر آمد، تا ساعتی کنار شهید گمنام بنشیند و استخوانی سبک کند.
دو روز قبل حدود ده صبح سردرد شدید از خواب بیدارم کرد.گاهی سردرد میگیرم.یک سال گذشته تقریبا هفته ای یکبار.گاهی چند ساعت طول میکشد،گاهی هم یکی دو روز.معمولا مسکنی مثل استامینوفن میخورم یا داروهای ضد میگرن.اما آنروز درد هر ساعت بدتر میشد.بطوریکه از حدود ظهر استفراغ هم اضافه شد.در خانه تنها بودم.عصر فشار خونم را کنترل کردم و متوجه شدم در حال افزایش است.دوز داروی فشار خون را اضافه کردم.پسر و عروسم هر دو سر جلسه امتحان بودند.سر شب که پسرم برگشت متوجه شدم فشارم شده هیجده و نیم.گفتم بهتر است برویم درمانگاه.
به اورژانس یکی از بیمارستانهای خصوصی مراجعه کردیم.بعد از طی مراحل وپرداخت فیش،دکتر معاینه کرد و گفت ممکن است مویرگی در مغز پاره شده باشد یا لخته ایجاد شده باشد و فورا باید اسکن مغز بگیرید.چند جایی تلفن زد و گفت متاسفانه دستگاه ما کار نمیکند و بهتر است به بیمارستان الف یا ب. یا ج. مراجعه کنید.بخودم گفتم رضایت تو باید از درون بجوشد.شادیت را به دیگران گره نزن
در حالیکه احساس میکردم از درد در حال کور شدنم،به دکتر گفتم لا اقل فشار خونم را کنترل کنید و کاری برای سردرد و حالت تهوعم انجام دهید.اما حرف مرد یکی بود.گفت متخصص مغز و اعصاب ندارند،تخت خالی ندارند ،دستگاه اسکن هم خراب است.
گفتیم میرویم مرکز سی تی اسکن که بیمارستان مجهزی هم هست.بعد از ساعتی به اتفاقات آنجا مراجعه کردیم.باز گرفتن قبض و مراحل ادری .آقای دکتر که مشغول روزنامه خواندن بود فرمودند تا وقتی بستری نشویدهیچ کاری انجام نمیدهم.چون مساله اورژانسی بود،دفتر چه. بیمه ام مهر پزشک خانواده نداشت.بهر حال رضایت دادیم و پسرم رفت دنبال مراحل اداری بستری شدن.در این مدت هم من یکسره عق میزدم و سرم را از درد چنگ میزدم ودکتر هم مشغول روزنامه خواندن بود.حدود دو ساعت طول کشید تا یک ونیم میلیون پول واریز شد و وقتی که راه افتادم بروم به طرف بخش،فرمودند جای خالی نداریم!
خواستیم بیمارستان را ترک کنیم که گفتند نمیشود.باید رضایت نامه امضا کنید.باز یاد نصیحت دوستم افتادم.
سومین بیمارستان بعد از ساعتی معطلی یک آمپول ضد استفراغ و یک مسکن قوی که بنظر میرسید خواب آور یا مرفین مخلوط داشته تزریق کردند و گفتند بیست دقیقه صبر کن اگر سر دردت بهتر نشد مرفین تزریق میکنیم.
ساعت حدود سه صبح شده بود.جای نشستن هم نبود.حس میکردم در حال بیهوش شدنم.از پسر و عروسم خواستم که مرا به خانه برگردانند.
هنوز بعد از دو روز سردردم کاملا برطرف نشده و قرار است شنبه بروم اگر وقت بدهند ام.آر. آی.انجام دهم
به خودم میگویم بله .رضایت باید از درون سر چشمه بگیرد!!