وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

مس کرمان از آسیا تا لیگ دوم

mes-mes.ir

جای مس کرمان در لیگ برتر خالی است و شاید مس رفسنجان جای خالی مس را در لیگ بعدی پر کند اما از خود مس کرمان بخاری بلند نمی شود. تیمی که با رقمهای آنچنانی اکبرمیثاقیان و بازیکنان اسمی اما تمام شده لیگ برتر را جذب کرد تا فی الفور به چرخه لیگ برتر باز گردد اما حالا در لیگ 12 تیمی در گروه الف لیگ دسته اول تیم دهم است؛ تیم دهمی که با تیم یازدهم (شهرداری اردبیل) هم امتیاز است و حتی خطر سقوط به لیگ دسته دوم را بشدت احساس می کند. مس تاوان مدیریت غلط و ضعیف مدیران خود را پس می دهد و مردم فوتبالدوست کرمان بشدت آزرده خاطر هستند از حال و هوای این روزهای مس.

***

مس کرمان حدودا یک دهه قبل با مدیریت «نیک نفس» و مربیگری نادر دست نشان پایش به لیگ برتر باز شد که باید از نیک نفس به نیکی یاد کرد که با تصمیمات درست مسبب این اتفاق شد. آنها در ادامه راه در لیگ برتر و به خاطر نتایج ضعیف فرهاد کاظمی را جایگزین دست نشان کردند و ستاره هایی مثل علی مولایی و صابرمیرقربانی دستاورد آن روز مس بودند. در نقل و انتقالات فصل بعد سیدمهدی رحمتی و پولادی و چند ستاره دیگر به این مجموعه اضافه شدند و مدیریت تیم به عبدالرضا برهانی نژاد رسید. مس در زمان مدیریت برهانی نژاد فرهاد کاظمی را به دلایل نتایج ضعیف برکنار کرد. شوک برهانی نژاد،آوردن مظلومی بود و از مس لیگ یکی، تیمی ساخته شد که خودش را به آسیا رساند.حالا «قلعه عقابها» صفتی جدید برای کرمان بود و هیچ تیمی در آنجا رنگ برد را نمی دید. مس با ترفندهای برهانی نژاد یکی از قدرتهای فوتبال ایران شده بود. در ادامه (فصل بعد) مس در سراشیبی قرار گرفته بود و این بار برهانی نژاد با یک تصمیم درست لوکابوناچیچ را به عنوان سرمربی جدید مس معرفی کرد. مس دوباره اوج گرفت و در آسیا به مرحله دوم صعود کرد و حتی در کرمان به تیمهایی مثل الهلال 4 تا4 تاگل می زد. پس از آن دوران با شکوه، برهانی نژاد رفت، لوکا هم رفت و دوران نزول مس استارت خود. مرفاوی با صلاحدید فتح الله نژاد زمانی سرمربی شد و مس نتایج متوسط و بعضا ضعیفی گرفت. مس در آستانه سقوط بود که دوباره لوکا را آوردند. لوکا که نزد کرمانی ها محبوبیت داشت دوباره تیم را نجات داد و پاداش مدیریت به لوکا در پایان فصل عزل او بود! تیم با وجود داشتن منابع مالی بالا اما از حیث مدیریت بسیار ضعیف و نحیف بود و نتیجه آن مدیریت در نهایت مس را به ورطه سقوط کشاند. مس فصل قبل را با تقوی شروع کرد ... با یاوری ادامه داد... با مظلومی طی طریق کرد و وقتی که کار از کار گذشته بود لوکا را آوردند که او هم دیگر کاری از دستش برنمی آمد. اگر چه آنها به فینال حذفی هم رسیدند اما در لیگ شخصیت خود را از دست داده بودند و در نهایت به لیگ یک سقوط کردند.

***

مس که در دوران مربیگری مظلومی، لوکا و مدیریت برهانی نژاد طلا شده بود، فصل قبل حتی با مظلومی ولوکا هم نتوانست از سقوط رهایی یابد و در نهایت با تصمیم اشتباه مدیران از طلا به مفرغ!!! مبدل شد. حالا اوضاع از این هم بدتر شده است. تیمی با این همه امکانات سخت افزاری که در کشور کم نظیر است و تیمهای لیگ برتری حسرت داشتن آن را می خورند با مدیریت نژاد زمانی در حال سقوط به لیگ 2 است. باید کاری کرد و تصمیمی نو در انداخت. مدیران مجموعه مس باید به داد مس کرمان برسند و با تصمیمی درست، تیم را از گرداب سقوط رهایی ببخشند.این بار چه کسی ناجی مس می شود؟ حالا که نژاد زمانی با استعفاء فرار روبه جلو کرده، چه کسی می تواند نسخه شفابخش مس را بنویسد؟ 

mes-mes.ir

بدیهیات روابط « واشنگتن- هاوانا»

در اهمیت تحولات در شرف وقوع آمریکا و کوبا همین بس که «شرق» در چهار شماره اخیر، چهاریادداشت صفحه اول خود را به این رویداد اختصاص داده است. موضوعی که احتمالا در روزها و هفته‌های آینده، در زمره مهم‌ترین عناوین خبری جهان تبدیل شده و تحلیلگران از زوایای مختلف به این رویداد مهم سیاسی خواهند پرداخت.  یادداشت کوتاه «برد-برد آمریکا و کوبا» که با حسن‌ظن سردبیر با عنوان «سرمقاله» روز شنبه ٢٩آذر روزنامه «شرق» به زیور طبع آراسته شد (احتمالا به‌دلیل اهمیت موضوع و نه محتوای یادداشت) یکی از مطالب مورد اشاره است که با نقدی تحت عنوان «کدام برد- برد؟» به قلم نویسنده فرزانه جناب فریدون مجلسی در شماره بعدی روزنامه دوشنبه اول‌دی‌ماه به چالش کشیده شد.  تحول در شرف وقوع بین کوبا که من آن را «ماندگارترین حکومت چپ جهان» نامیده‌ام و آمریکای «تحت زعامت باراک اوباما» که شباهت زیادی به موضوع مهم‌تر ایران و آمریکا دارد، ارزش آن را دارد که نقدی بر نقد بهانه‌ای برای پرداختن دگرباره به موضوع تحول باشد.  موضوع اصلی یادداشت «برد- برد آمریکا و کوبا» برخلاف آنچه که بیشترین قسمت یادداشت «کدام برد- برد؟» جناب مجلسی را به خود اختصاص داده، ارزیابی دوران ٥٠ساله فیدل بر این کشور نبود. نگارنده دیدگاه خود در این‌باره در مقاله‌ای تحت عنوان «کاسترو ٤٩سال حکومت در دهان کوسه» بیان کرده است؛ ضمن اینکه فارغ از ارزیابی آن از منظر ایدئولوژیک (که در نقد مذکور بسیار پررنگ شده) سایه سنگین «کاسترو» بر جنبش‌های ملی با گرایش‌های چپ سوسیالیستی (و نه کمونیستی از جنس شوروی سابق و مائوئیستی از نوع چین دوران مائو) آمریکای‌لاتین و همچنین کمک‌های کوبا به موج جنبش‌های استقلال که از دهه٦٠ آفریقا را فراگرفت، موضوعی است غیرقابل‌مناقشه. همچنین حمایت بلوک شرق به رهبری اتحاد جماهیر شوروی از حکومت انقلابی کوبا نیز در پرتو دوران جنگ سرد بر کسی پوشیده نیست.

در یادداشت مذکور به‌صورتی موجز (اشاره به بحران خلیج‌خوک‌ها و تهدید اتمی شوروی) به این موضوع اشاره کرده‌ام. با این وجود نمی‌توان این استدلال آقای مجلسی را پذیرفت که «اصولا آمریکا با شوروی طرف بود و با کوبای منهای شوروی که کاری نداشت»، چه آنکه نه فروپاشی ابرقدرت سابق نیز در سیاست آمریکا در قبال کوبا تغییری ایجاد کرد و نه ربع‌قرن پس از فروپاشی شوروی و رها کردن هاوانا به حال خود در فضای پسا جنگ سرد، تاثیری در تمایلات ضدآمریکایی فیدل کاسترو گذاشت. تعریض نقاد به کره‌شمالی و مقایسه آن با کوبا را به وقتی دیگر وامی‌گذارم و تنها به این نکته اکتفا می‌کنم که جنس این‌دو هم در شکل و هم در محتوا با یکدیگر متفاوت است؛ کمااینکه نمی‌توان به سرنگونی حکومت ملی سالوادور آلنده توسط پینوشه که نسخه ایرانی آن در ماجرای مصدق رخ داده بود را در قالب این جمله که «مس شیلی را هم استخراج می‌کرد و به کارگرانشان هم مزد می‌پرداخت که دولت‌ها بر سر میزان آن چانه‌زنی می‌کردند» خلاصه کرد و منکر مطامع غارتگرانه آمریکا در آمریکای‌لاتین شد. حرف اصلی سرمقاله نگارنده در روزنامه «شرق» هفته گذشته، تاکید بر عنصر «تغییر» در رویکرد هیات حاکمه آمریکا در مهم‌ترین پرونده‌های روابط خارجی این کشور در دوران اوباماست که تحول در شرف وقوع بین کوبا پس از ٥٠سال مخاصمه بین دوکشور در ذیل این تحول و در زمره آن تغییر است. با وجود نقش انکارناپذیر کانادا و واتیکان در میانجیگری بین واشنگتن و هاوانا، تردید نباید کرد «ابتکار عمل اوباما» در شکستن برخی انگاره‌های ضدکمونیستی و ضدتروریستی در اندیشه‌های لیبرال‌دموکراسی آمریکا و سیاست‌سازان آن است، که او را به دست‌دادن با رائول در مراسم ماندلا می‌کشاند. رویدادی که در صورت حضور روحانی در آن مراسم می‌توانست در مورد ایران نیز تکرار شود و مکمل تماس تلفنی برای شکستن یخ‌های قطور روابط منقطع ٣٥ساله و ترک بیشتر در دیوار بی‌اعتمادی بین دوکشور شود. رفتاری که من آن را وجه ممیزه «اوباما» و نگرش واقع‌بینانه و منطقی و درک درست وی از تحولات جهان که منافع آمریکا در شکلی جدید از روابط بین‌الملل را تامین می‌کند از اسلافش می‌دانم. همان‌گونه که در تحولات مربوط به پرونده هسته‌ای کشور «خواست و نیاز متقابل» ایران و ١+٥ و به‌خصوص آمریکا را وادار به نرمش‌هایی راهبردی برای حل‌وفصل دیپلماتیک کرد که مبتنی بر رویکرد برد- برد بود. در تحول روابط آمریکا -کوبا این گزاره یادداشت‌سوم «شرق» تحت عنوان «دیپلماسی تلفنی انقلابی پیر» به قلم «هادی اعلمی فریمان»، واقع‌بینانه است که گفته است: «آیا فیدل تسلیم شده و این پایان یک انقلاب است که در ٦٠سال گذشته جز رنج و فقر و سیستمی بسته و نسل‌هایی تباه‌شده چیزی برای کوبا به ارمغان نداشت؟ اما واقعیت این است که هم ایالات‌متحده و هم کوبا نه پیروز شدند و نه شکست خوردند، این بخشی از یک‌روند تغییر تاریخی سوسیالیسم به‌عنوان یک مدل ناکارآمد است که ملتی را به آزادی هدایت می‌کند؛ آزادی در اقتصاد، اندیشه و مالکیت فردی، ایالات‌متحده را نیز هرروز به سمت واقع‌گرایی بیشتر سوق می‌دهد.» پاسخ مثبت کوبا به دستی که اوباما به سوی رائول در مراسم ماندلا دراز کرد، تصمیمی است که «فیدل» در «هاوانا» گرفته و برادرش مجری آن است. به قول «هنری کیسینجر» حنای دیپلماسی با همه معجزاتش در غیاب تصمیم استراتژیک، رنگ می‌بازد!

 

روزنامه شرق ، شنبه 6 دی ماه 93 ، ص 1 

لینک مطلب:

http://sharghdaily.ir/News/51218/

نکاتی در مورد این هنر دیرین

سفال یکی از قدیمی‌ترین ساخته‌های دست بشر است که در تمام طول عمر وی از قدیمی‌ترین ایام تاکنون مورد استفاده قرار گرفته‌است. به این جهت درگاهنگاری دورانهای پیش از تاریخ نقش مهمی دارد. ساخت سفال با گذشت زمان به نسبت تغییر فرهنگهای پیش از تاریخی و تجربه اندوزی اقوام بشری از نظر جنس، فرم، رنگ و نقش دچار تغییراتی چشمگیر شده‌است. این تغییرات عاملی تعیین کننده در تقسیم بندی انواع سفالهای پیش از تاریخی و بعد از آن در مورد چگونگی ساخت اولین سفال بدست انسان نظرات مختلفی ارائه شده‌است. عده‌ای ریشه سفال را در صنعت سبد بافی می‌دانند و معتقدند برای اولین بار گلهای اندود کننده کف سبدهای گیاهی پس از خشک شدن و یا قرار گرفتن در آتش و سوختن چوبهای سبد، الهام بخش سفال سازی بوده است. عامل پیدایش صنعت سفال سازی هر چه باشد در این مورد شکی نیست که سفالهای اولیه دست ساز و خشن و ماده چسبندگی آنها شن و گیاهان خرد شده بود است.

در حدود ده هزار سال پیش که انسان‌های ساکن بین النهرین زندگی غار نشینی و دوران جمع آوری غذا را پشت سر گذارده و به دوران تولید غذا شروع نموده بودند و در پهنه دشت بصورت اجتماعات اولیه کشاورزی مستقر شده بودند، تمدنی را بوجود آوردند که از مشخصات آن ساخت سفال‌های ظریف و زیبای نخودی و قرمز رنگ است. این تمدن همراه با خصوصیات دیگر آن در این منطقه شکوفا گردید و به تدریج در دنیای پیش از تاریخ در منطقه وسیعی گسترش یافت. آثار و بقایای این نوع سفال از شرق دریای مدیترانه تا دره رود سند در حفاری‌های باستان‌شناسی در مناطق باستانی آشکار گردیده‌است.

یکی از سنت‌های مشخص سفالگری فلات ایران سفال قرمز رنگ منقوش است که در طول هزاره‌های ششم و پنجم ق. م. در حاشیه کویر در فلات مرکزی ایران شکل گرفت و متداول شد. این سفال‌ها دست ساز و برنگ قرمز و دارای خمیری مخوط با پودر شن یا گیاهان خرد شده است. این نوع سفال طی حفریات باستان‌شناسی از محوطه‌های باستانی چشمه علی، قره تپه شهریار، اسماعیل آباد، تپه زاغه، سیلک و حصار شناسایی شده‌اند.

«در این محل (سیلک کاشان) ظروف سفالین قرمز رنگی نیز پیدا کرده‌اند که از لحاظ صنعت نسبت به ظروف پیش تا حدی کامل‌تر به نظر می‌آید و معلوم می‌شود که آنها را در کوره‌های ابتدایی می‌ساختند. در هزاره چهارم پیش از میلاد مردم دشت‌نشین فلات ایران در کار زندگی پیشرفت بیشتری کردند. در قریه سیلک نموداری از آن وجود دارد، ساکنین این محل ظروف سفالین ظریف می‌ساختند و تصویر پرندگان و حیوانات وحشی را بر روی آن‌ها با رنگ سیاه منقوش می‌کردند و به تدریج این ظروف شفاف‌تر و شکل آن‌ها منظم‌تر شد،از این‌جا می‌توان حدس زد که مردم آن ناحیه جهت انجام این عمل به اختراع چرخ نائل شده بودن، چرخ آن‌ها تخته باریکی بوده است که بر زمین می‌گذاشته‌اند و آن‌را با دست می‌چرخاندند و به این ترتیب به ظروف خود شکل زیباتری می‌دادند. تاکنون شبیه این‌گونه ظروف در هیچ‌یک از کشورهای آن دوران به دست نیامده است. چنین میتوان نتیجه گرفت که ایرانیان در این صنعت سرآمد اقوام دیگر بودند و شاید اختراع مزبور ویژه آن‌ها باشد. از ظروف سفالینی که در سیلک به دست آمده است تصاویر بز کوهی و اسب و خورشید و همچنین اشکال هندسی فراوان دیده می‌شود و از این اکتشافات نتیجه می‌گیریم که با وجود آنکه آهن ومفرغ در تهیه آلات و ادوات گوناگون به کار می‌رفته است صنایع کوزه‌گری و سفال‌سازی رونق خود را حفظ کرده است.»[۱]

مهم‌ترین تحمل در صنعت سفالگری که این صنعت را به کلی دگرگون ساخت اختراع چرخ سفالگری است که در هزاره چهارم ق. م. اتفاق افتاده سفالگران ابتدا از چرخهای کند گردش یا بطئی استفاده کرده و سپس به چرخهای پرسرعت و تند گردش که امروز نیز مورد استفاده کارگاه‌های سفالگری سنتی است دست یافتند.

از اوائل هزاره سوم ق. م. نوع دیگری سفال از مناطق شمال فلات ایران به سمت داخل فلات نفوذ می‌کند که به سفال خاکستری معروف است. این نوع سفال چرخساز می‌باشد و از نظر سبک ساخت و تزیینات تحت تأثیر ظروف فلزی هم عصر خود قرار گرفته‌است. سفال خاکستری با تکنولوژی بالا و در کوره‌ای مخصوصی که سفالگر بخوبی در آن کنترل حرارت و میزان اکسیداسیون فعال را اعمال می‌کرده‌است پخته شده‌اند. فرهنگ سفال خاکستری از اوائل هزاره سوم ق. م. در مناطق باستانی یانیک تپه اردبیل، تورنگ تپه گرگان، تپه حصار دامغان شناسایی شده‌است. سفال خاکستری براق در طول عصر آهن یعنی از اواسط هزاره دوم ق. م. به بعد در اکثر نقاط فلات ایران گسترش یافت و در همین دوره به اوج زیبائی، ظرافت و پیشرفت تکنیکی در ساخت و پخت و و تزیین رسید. از نیمه‌های هزاره اول ق. م. با رونق فلزکاری صنعت سفالگری رو به افول می‌رود به طوری که در دوران تاریخی سفالهای ساخته شده، عمدتاً بسیار خشن و بدون نقش هستند و از ظرافت سفالهای پیش از تاریخی خبری نیست.

آستارا -سابقه تاریخی

سابقه تاریخی در منابع مکتوب

سواحل دریای خزر

به لحاظ تاریخی قدیمی ترین مورخی که از آستارا نام برده‌است، سید ظهیر الدین مرعشی است. وی در کتاب گلستان و دیلمستان سه بار این محل را به نام «آستارا» و یک بار به نام«آستاره» آورده‌است.

یکی دیگر از ماخذقدیمی که در آن از آستارا یادی به میان آمده، کتاب حدود العالم(تألیف ۳۷۲ ق/۹۸۲ م) است. در این کتاب، آستارا به شکل استراب ضبط گشته ‌است. بیشتر مؤلفان بعدی مانند علی بن شمس الدین بن حاجی حسین لاهیجی و عبدالفتاح فومنی و میرخواند، همه نام این شهر را به صورت آستارا آورده‌اند.

تنها در صریح الملک (که درباره موقوفات مزار شیخ صفی الدین اردبیلی است)، این نام به شکلهای اصطاراب و استاره دیده می‌شود که دو صورت اول با شکل مذکور در حدود العالم قرابت دارد.

از جهانگردان کسانی این شهر را نام برده و آن را توصیف کرده‌اند. شاید وصف«ابت» رساتر از دیگران باشد. وی که در ۱۲۵۹ق/ ۱۸۴۳م از این محل می‌گذشته، نام این شهر را دهنه کنار ضبط کرده‌است. به نوشته او «دهکده دهنه کنار در مصب رودخانه آستارا قراردارد ودارای ۵۰ تا ۶۰ خانوار جمعیت است و دکانهایی دارد که اجناس آن به خارج ایران حمل می‌شود». آستارا به موجب عهد نامه گلستان که در ۱۲۲۸ هجری قمری مصادف با ۱۸۱۱ میلادی میان دولت ایران و روسیه منعقد شد به دو قسمت تقسیم گردید. قسمتی از این شهر که در شمال رودخانه آستارا است، به دولت روسیه واگذار گردیدو رودخانه آستارا مرز میان دو کشور شناخته شد.

آبشار لاتون

آثار تاریخی

تالاب استیل

اکنون قدیمی ترین بنای منطقه متعلق به دوره ایلخانی بوده و تعداد دیگر از آثار دوران صفویه و قاجاریه این بنای کهن را همراهی می‌کنند. شایان ذکر است که بناها و آثار دوران اسلامی منطقه شهرستان آستارا اکثرا شامل قبور قدیمی و بقاع و آرامگاه‌هایی هستند که در دامنه کوه‌ها و جنگل‌ها به صورت متروک و برخی بدون تاریخ و بنا واقع شده‌اند و از لحاظ فیزیکی وضعیت مناسبی ندارند.

تفنگ آتاری چگونه اردک‌ها را نابود می‌کرد؟

NES-Zapper

یکی از خاطرات خوب دوران کودکی بچه های دهه 60 مربوط به زمانیست که روبروی تلویزیون می نشستند و با تفنگ پلاستیکی کنسولهایی مانند میکرو یا نینتندو انبوه اردکهای بازیگوش را در آسمان نابود می‌کردند. آنها همچنین سعی می کردند زمانیکه سگها به آنها می خندیدند به سگ ها نیز شلیک کنند. این تفنگ NES Zapper نامیده می شد که یکی از ابزارهای جانبی کنسول های قدیمی شرکت نینتندو بود.

اما یکی از دغدغه های دوران کودکی ما این بود که این تفنگ چگونه کار می کند؟

سوالی که چندی قبل ذهن مرا درگیر این موضوع کرد تا بعد از گذشت سالها به دنبال پاسخ یکی از سوال‌های دوران کودکی ام بروم…

به دهه 1930 میلادی برمی گردیم زمانی که اولین تفنگ بعد از پیشرفت لامپ های خلا نوری ساخته شد . در اولین بازی بازیکنان به هدف های متحرک کوچک با یک تفنگ که جریان نوری را ساطع می کرد شلیک می کردند و اگر پرتو به هدف برخورد می کرد یک امتیاز محسوب میشد.

 تفنگ آتاری نیز تنها دارای یک سنسور مادون قرمز در داخل لوله تفنگ بود که قابلیت تشخیص این موضوع را داشت که آیا شلیک اسلحه درست روی هدف قرار گرفته است یا خیر؟ اما این موضوع را چگونه تشخیص می‌داد؟

فرض کنید که در حال بازی با این تفنگ هستید و ماشه رامی کشید ، تمام صفحه تلویزیون برای لحظه ای بسیار کوتاه (کسری از ثانیه) سیاه می شود و تنها هدف ها به صورت مربع های سفید نشان داده می شود .

در این لحظه سنسور حساس به نور تفنگ ، شدت نور هدف گیری شده را اندازه گیری می کند و در صورتی که به اندازه کافی در قسمت های سفید باشد تشخیص می‌دهد که تیر به هدف اصابت کرده است . بعد از این لحظه کوتاه نمایشگر تلویزیون مجدداً صفحه اصلی بازی را نمایش می دهد.