در سال ۱۳۰۸در حالی که چهار سال از سلطنت رضا خان میرپنج که بعد ها به رضا شاه پهلوی ملقب گردید می گذشت" فوج نادری به فرماندهی سرهنگ احمد معینی جهت خلع سلاح مردم دشتی عازم آن دیار شد, آن سال مردم دشتی باقحط سالی شدیدی مواجع بودند تنها قوت روزانه اشان ثمر نخل هایشان بود که آن هم تبدیل به خارک سیس (خارک سیس عبارت است از ثمر درخت خرما که در اثر بدی آب وهوا وعدم گرد افشانی صحیح دانه ها ی خرما کوچک ونامرغوب است وبیشتر برای تالیف دامها استفاده می شود) شده بود .روسای طوایف دشتی تصمیم گرفتند که در مقابل فوج نادری بیاستند برای این کار با مرحوم ملا عبدالله زایر حسن جمال کدخدای مسیله عبد ی که فردی کار آزموده واهل نظر در آن زمان بود مشورت کردند وایشان را نیز دعوت به هم کاری نمودند اما ایشان روسای طوایف از انجام این کار بر حذر داشتند وتوجیع ایشان این بود که مردم گرسنه هستند قوت لایموتشان سیس نخل است آن هم بیشتر مردم ندارند من توصیه می کنم با دولت در نیفتید. اما کو گوش شنوا .عده ای تفنگچی جمع شدند وبه فرماندهی حسین خان دشتی(حسین خان ابن جمال خان ابن حسین خان ابن حاجی خان)در نزدیک روستای محمد آباد خورموج در مقابل ستون سنگر زدند .سنگر تفنگچی های دشتی در جنوب دره قرار داشت در حالی که بیشترتفنگچی ها نیز ازسلاح های موثری بهره مند نبودند در شمال دره ستون در حالی که یک ارابه توپ کششی داشتند وتقریبا با فنون نظامی آن زمان آشنای کامل داشتند اماده نبرد بودند بعضی ها نیز معتقدند در گیر ی از روستای عربی اغاز گردید وتا محمد آباد به اوج خود رسید در این زمان با شلیک گلوله توپ رئیس عالی کنرینی به قتل رسید وتعدادی نیز زخمی شدند بقیه تفنگچی هابه سمت کوه خاک که در شرق روستای حسین زایری قرار دارد عقب نشینی ومتفرق شدند حسین خان با رئیس پولاد از روسای کردوان که با خوانیین حاجیان از یک نژاد بودند وسابقه ی قرابت نیز داشتند"با پای پیاده این مسیر را پیمودند وچون حسین خان پیرمرد بود بیشتر توان ادامه راه نداشت رئیس پولاد برای آوردن مرکب و انتقال خان به کاکی به روستای حسین زایری رفت اما بعد از برگشت از خان اثری نیافت بعدها پس از مدتی پیکر خان به راهنمای شبانی در شکاف کوه خاک پیدا شد وجهت تدفین به شهر نجف حمل گردید وستون نیز در حالی که خود را فاتح این جنگ می دید وارد سراسر دشتی شد و افرادمسلح را خلع سلاح کرد اما این کار بسیار دوام نیاورد پس از چند سال با ضعف دولت و روشن شدن آتش جنگ جهانی دو م مردم باز مسلح شدند ودولت باز تصمیم به خلع سلاح گرفت اما در این زمان ملا عبدالله از تحویل اسلحه خوداری کرد وگفت ما مخالف بسیار داریم منطقه نیز ناامن است به محض آرامش سلاح تحویل دولت می دهیم ولی با عدم موافقت ماموران دولت مواجع شد ملا عبدالله با دو پسرش حاج حسین جمالی نژاد وحاج اسماعیل وخواهرزاده ودامادش مرحوم زایر محمد عبدی(محزون دشتی) متواری شدند این مدت به گفته ی مرحوم محزون در مقدمه دیوانش دو سال طول کشید بیشتر محل زندگیشان در کوه ماه جنبان وکوه گنخک بود حدود دو ماه در غاری بنام اشکفت پوستی در کوه گنخک بودند در آن جا چند بیت شعر توسط مر حوم ملا عبدا لله با نوک کارد قدش(کارد قد چاقوایی دشنه ماند با تیغه فولادی ودسته ی نقره ای تزئین شده که در جلد چرمی قرار می گرفت وشکارچی در شالی که دور کمر خویش می پیچید می زد وهنگام شکار وتنگاتنگ معرکه از آن استفاده می کرد) روی دیواره اشکفت کنده شده است که بعد از هفتاد سال در اثر عوامل طبیعی نظیر سرما وگرما که باعث انقباض وانبساط وشکستگی سنگ می گردد قسمتی از آن بر جای مانده است بیشتر شکار چیان که به این غار سر می زدنند بعضی از این اشعا ر از حفظ هستند و اب گیری نیز در نزدیک این اشکفت است که بنام ملا عبدالله مشهور است از اشعاری که بر دیواره غار کند شد ه وکمتر اسیب دیده این دو بیت می توان به خاطر سپرد که اولی از سعدی(ره) می باشد ودومی از خود مرحوم ملا عبدالله وچون تخلص ملا عبد صیاد بوده است کلمه صیاد در این دو بیت تذکر شاعر به خودش است خدایشان رحمت کناد..
صیاد نه هر بار شکاری گیرد
باشد که یکی روز پلنگش بدرد
ترا صیاد مغرور از چه باشی
نمی دانی که عمرت مختصر شد
✍ http://www.Gezderaz100.blogfa.com
سه نفر جواب آزمایش هایشان را در دست داشتند
به هر سه ، دکتر گفته بود که بر اساس آزمایشات انجام شده
به بیماری های لاعلاجی مبتلا شده اند
به صورتی که دیگر امیدی به ادامه زندگی برای آنها وجود ندارد
در آینده ای نزدیک عمرشان به پایان می رسد
آنها داشتند در این باره صحبت می کردند که می خواهند باقیمانده عمرشان را چه کار کنند
نفر اول گفت : ....
.
.
بقیه داستــان در ادامه مطلب
تی وی پلاس:محمد سلوکی، جواد یحیوی، روزبه نعمت اللهی و چهره های زیادی که خودشان را به محل اجرای نمایشنامه خوانی «پسران آفتاب» رسانده بودند، تنها یک حرف داشتند «سرطان پایان زندگی نیست.» آنها با این باور و با اعتقاد به این جمله که مرتضی پاشایی بعد از دچار شدن به بیماری سرطان تعداد کنسرت هایش را بیشتر هم کرد، قصد داشتند به کودکان مبتلا به بیماری سرطان بگویند که امیدشان را از دست ندهند و در این مسیر سخت، آنها پیروز خواهند شد.
در شبی که مجریان سرشناس تلویزیون و خواننده محبوب پاپ در حال اجرای نمایشنامه خوانی و کنسرت زنده شان بودند، چهره های زیادی به عنوان مهمان برای دیدن کارشان آمده بودند و با هنرشان و پخش ترانه ای از مرتضی پاشایی، اشک ریختند و برای شادی روح آن همیشه زنده، فاتحه ای نثار کردند.
گزارش ویژه و اختصاصی از این مراسم باشکوه که با همت خیریه سپاس برگزار شد، که میتوانید ازلینک زیردانلودکنید:
ولی همه این مسائل را به حساب اتفاق و حادثه گذاشته بودند تا اینکه عکسی در روز روشن نکته جدیدی را برایشان مشخص کرد.آنها قصد داشتند از گربه شان چند عکس تهیه کنند ولی در یکی از عکسها که اتفاقا اثری از گربه نیست ، روح یک کودک دیده می شود.