مقدمه: به نماینده اسبق بگویم ..زمانی که شما رد صلاحیت شدید اعضای شورای نگهبان همان ها بودند فرقی نکردند...اگر حق بود رد صلاحیت نشوی چرا آن وقت ندادند .. پس ریگی به کفش ت بوه و است ...پس چطور می گویی من صلاحیتم را از شورای نگهبان از الان گرفتم ..شورای نگهبان را زیر سوال می بری .. شورای نگهبانی که پاسدارقانون اساسی است ...
اول:باید به این آقای نماینده ی سابق مجلس یادآور شد شما که به لطف همین مردم به مجلس رفتید چرا در آن 4سال که اتفاقا رئیس جمهور وقت نیز همفکرتان بود کمکی به عمران و آبادانی و پیشرفت بندر آستارا نکردید؟ حالا که هیچ کاره شدید یاد پیشرفت آستارا شدید که آلان دایه ی مهربانتر از مادر شده اید؟
دوم: مردم ولایت مدار بندرمرزی آستارا و لوندویل چیزی را به قرض نمی خواهند که فردا در عوضش از آنها چیزی خواسته شود.
سوم: حرف نماینده محترم فعلی مجلس کاملا درست است ایشان گفته اند اگر شما واقعا حامی عمران و آبادانی و پیشرفت هستید چرا در طی سال های گذشته به وضعیت اسفناک بقول خودتان شهرستان کمک نکرده اید؟آیا این شائبه پیش نمی آید که بوی انتخابات مجلس به مشامتان خورده است؟
چهارم : مردم فرهنگی آستارا مردم بزرگی هستند وهیچ چیز را صدقه سری نمی خواهند واز همه مهمتر مردم این بندر آستارا از قبل از انقلاب وبعد از انقلاب جزو فهیم ترین و با فرهنگ و روشنفکرترین مردم کشور بوده اند وهمه چیز را خوب می فهمند ومی دانند چه کاری به خاطر رضای خداست وچه کاری به خاطر دنیا واموراتش است.
پنجم : از کی تا حالا شما چپی ها وراستی ها نان به همدیگر قرض می دهید که امروز این گونه از همدیگر دفاع می کنید؟ وقصد دارید در این رهگذر بهترین نماینده منتخب را این گونه ناجوانمردانه له کنید؟
ششم :راستی یادت هست آقای نماینده اسبق من در مجتمع ساحلی صدف کارگری می کردم چون منتقد شما بودم زمانی که شما نماینده و طالبی فرماندار بود ....هی به فرماندار فشار می اورید باید اا د از بلیط فروشی مجتمع صدف سیبلی اخراج شود می خواستی نان مراببرید حتی چند روز بیکار شدم ..شرط کرده بودید باید صلاحیت مرا ناجا و.. تایید بعدا مشغول بکارشوم ...یادتان رفته چطور زمین خواری و.. کردید ...آخرش هم رد صلاحیت شدید ...شما مگر چکاره مردم هستید ...من با اینکه منتقئ نماینده فعلی هستم اما به رای مردم اجترام قایل هستم .. شما به هیچ کس رحم نکردید حتی به یک کارگر ساده ...حتی جلوی مطبوعات را می گرفتید و حتی تعطیل کردید.. شما چطور دم از آزادی و.. می زنید شما خون مردم را در شیشه کردیدو...اگر آدم خوبی بودید رد صلاحیت نمی شدید...آقا وقت بازنشستگی شماست برو بازنشست بشو بگذار افراد تحصیل کرده جوان و کاردان کاندیدا شوند مگر شما نعوذ به الله نماینده خدا هستید اگر راست می گویید بیاید اینبار از یک جوان تحصیل کرده کاردان فرزند آستارا حمایت کن ..اقا شما تشنه قدرت هستید مگر برای آستارا چکار کردید.. داستان بس است .. رد شو بگذارباد بیاید ..
هفتم :نماینده اسبق مگر شما کدام کارخانه رابرای آستارا آورید بغیر از اینکه اقوام نزدیک خود را استخدام نمودید و...میلیاردر شدید..حالا بگذارم از زمین خواری و.. که قابل اثابت نیست ..از جان مردم چه می خواهید
هشتم :نماینده اسبق هی نگویید انقلاب بمن وام داراست...مگر قبل از نمایندگی مجلس شما چه داشتید الان به نعمت نظام و مردم میلیاردر شدید ..باز می گوید مردم و نظام به شا قرض دار هستید بخدا برو شکر کن نظام و مردم خوبی می باشند که شما را محاکمه نمی کنند..
ودست آخر آقای نماینده اسبق محترم اگر تمامی امکانات کشور ،را در این زمان به آستارا اختصاص دهید مردم آستارا به شما رای نخواهند دادو صلاحیت شما هم همنیطور وقتی شما شورای نگهبان را زیر سول می بریید که شورای نگهبان پارتی بازی نموده شما یعنی نظام و قانون اساسی را قبول ندارید ..پس شما واقعا آدم صلاحیت داری نیستید که شورای نگهبان را تهدید و توهین و خلافکار خطاب قرار می دهید ..اگر شما را به خاطر کارهای گذشته و اموال اتان محاکمه می کردند اینطور پر رو نمی شدید... چون همانگونه که گفتم مردم آستارا صدقه سری نمی خواهند واز همه مهمتر اگر این امکانات حق آنهاست منتی نداردو اگر زمان نماینده بودن کاری کردین وظیفه ات بود منتی نیست حقوق گرفتید از میلیاردها رانت دولتی سواستفاده و میلیاردر شدید منتی روی سر مردم نگذار.. بکش کنار نیروی جدید بیاید و بگذر باد بیاید... واگر حق جای دیگری هست نمی خواهند مدیون شوند پس بهتر است این بازی ها را تعطیل کنید.
دکتر محمد علی هالو
من از دنیایی می گویم که تمامی رنگ هایش در سیاهی رنگ می بازد همان رنگ های که به ضرب و زور روشنایی مصنوعی رنگ می شوند
و از بلندای مینویسم که در پست ترین نقطه این جهان جای دارد
من از پشت دیوار های بلند دنیا برایتان می نویسم ...
و از جهانی صحبت میکنم که دستهای کوچکتان را احمقانه بر دور شکم بزرگش به تلاش میخواهید گره بزنید که مبادا او را از شما جدا کنند .
من از جهانی صحبت می کنم که بهارش را به بوسه ای از لبهای سرد و خشک پائیز میفروشد و قلب یخی زمستان را به ذغالی از درختی بهاری معامله می کند .
من از دنیای صحبت می کنم که همه اش داد و ستد است و جای برای دوست داشتن ندارد و انسانها دراین بازاره مکاره همگی شان برده اند و برای ارباب دنیا کار می کنند و چه صادقانه و خوش باورانه با هر طلوع به دکان هایی میروند که می پندارند برای خودشان است و به خیالشان ساعت های را که در آنجا می گذرانند برای خود گذرانده اند و تنهاسود کرده اند و نمی داند که عمر خویش می فروشند و چه ارزان می فروشند و مشتریان نمی دانند در چانه های پای دخل چه گران میخرند کالایشان را ، و در این بازار سکه های سیاهی که به رنگی خورشید گونه به انها قالب نموده اند چه چیز های که در ازای خریدی ارزان تر گران از دست میدهند .
من از قطبهای یخی که برای آب های دریا ، دل یخ زده شان را اب می کنند ، مینویسم
و بر توده ای از یخ می نشینم .
و سفری را به دریای بیکران دنیا آغاز می کنم و به شامگاه که خورشید در مغرب به دست ماه مهربان نقاب از چهره اش برداشته میشود ، در آب ز آب شدن یخ غوطه می خورم و صبحی دگر که تکه یخی دگر دست به خودکشی میزند و از بالای بام یخی خانه خویش میپرد من بر آن سوار میشوم
و من از برای انهای که دیگر تابی برای ماندن ندارند از سفر هر روزه ام می نویسم که بدانید اگر طالب سفرئد باید بار بندید برای سفری بی بازگشت و گرنه این جهان که من بر آبهایش هروز سواری میکنم و از تمامی مسیرهایش میگذرم هیچ چیزی ندارد و آسمانش و زمینش همه جا و همه وقت یک رنگ است .
من از صدای پای آب خسته ام .
من از تکرار بیهوده خسته ام .
من از سفر خسته ام .
و کاش دنیا را هیچ گاه ابتدایی نبود .
نمی دانم کجایی این دنیا زیباست که شاعران او را زیبا خطاب میکنند .
من همه جایش را دیدم همه جا جنگ ، تجاوز ، غارت و سیاست بود ، همه جا عده ای خود را به کشتن می دادند ، تا عده ای دگر را بر بالای بام دنیایشان بنشاند و سپس به التماس گویند بر ما رحم نمائید . این دنیا دیوانه خانه است و تمامی مردم این دنیا دیوانه اند . به راستی آنها چه می خواهند ؟
آری آنها خدا می خواهند و این از فطرت خدا جوی آنهاست . ولی چرا مگر خدا نیست ؟ ، شاید چون او را نمی بینند ، او را باور ندارند ؟ وای چه سادلوحانه یعنی اگر روزگاری کور و کر شوند و صدای این خدای که به دست خود بر بلندای بام خانه شان یا همان دنیایشان نشاننده اند نشنوند و نبینند او را نیز انکار می کنند ؟ چه احمقانه است این بینش سطحی .
با این دیدگاه هشان همچو سنجاقکی می مانند که بر روی آب سوار است و وای از آن لحظه که از ورای شان اب به سنگی برخورد کند و به آسمان رود و بر سرشان فرو بریزد . آنها حتی سنجاقک هم نیستند ، سنجاقک چالاک است . و آنها مفلوکند و بی دست و پا .
من از دنیای انسانهای کوکی می نویسم که باید کوکشان کرد تا راه روند عده ای با زن کوک می شوند .
عده ای با پول .
عده ای با سیاست .
عده ای با عبادتی روباهانه.
عده ای با حرف های عاشقانه .
و عده ای با وعده های کودکانه .
پس چه کس می خواهد با او کوک شود . با کوک او مست شود . با کوک او زیبا شود .
و چه مظلوم است در روی زمین ، و چه گمنام به نامی ست او ، که تنها نامش را برای خود ، برای دیگران میبریم . نه برای خودش .
از او شرمنده ام به جای همه تان ، از او عذر می خواهم .
عذر می خواهم . من را ببخش!
که من همه آنهایم .
دلوشته های شبانه : کبریا رادین