محمود گل محمدی
تو رفتےوشب ، تاریک و خاموش
تبِ بُغْضےمنوگرفت درآغوش
تورفتےوتمومِ لحظه هارو
به یادِ عشق تو،کردم فراموش
تونیستے،لحظه هاروغم گرفته
تنِ ثانیه رو،ماتم گرفته
تونیستےوتمومِ خنده هامو
شبِ گریونِ من، ازم گرفته خدا میبینه اشکِ آدمارو خودش داره حسابِ لحظه هارو خدا مےدونه بےتو چی کشیدم خدا میشنوه بُغْضِ بےصدارو
مهدی کـرد:
مثـل اینکه باید باورکنم
شاهین دلیوند:
دومین کنسرت مرتضی در برج میلاد بود
من و مهرزاد اینقدر کار سرمون ریخته بود که خیلی دیر رسیدیم
اون شب حال مرتضی هم یکم بد بود
معده درد داشت
هنوز نمیدونستیم قراره چه بلایی سرمون بیاد
کنسرت اجرا شد
وقتی همه رفتن
برقهای سالن هم خاموش بود
دیدم یه پیانو روی استیج داره بهم چشمک میزنه
رفتم دنبال مرتضی
آوردمش نشوندمش پشت پیانو
اونم یه ژست عالی گرفت و چندتا عکس گرفتیم
و این بود داستان این عکس
اطرافیان مرتضی میدونن چقدر مرتضی این عکسشو دوس داشت
همیشه میگفت این بهترین عکس زندگیمه
بهش گفتم اگه میخوای موندگار شه بزاریمش رو آهنگ عصر پاییزی.که شد کاور آهنگ عصر پاییزی
نمیدونستم یه عمر قرار شده رو سنگ قبرت واسم یادگاری بمونه این عکس
هیچوقت فکرشو نمیکردم
مونابرزویی:
به همین زودی دارد میشود چهل روز... حدود شش یا هفت ماه بیشتر از آشنایی حضوری ما نمیگذشت.. اما از همان برخوردهای اول او را بی نهایت نجیب ، محترم و متواضع یافتم. برای سلامتی اش به نذرها اعتقادی پیدا کردم که هرگز نداشته ام . حالش که وخیم شد به خدا التماس کردم ! سر خدا فریاد کشیدم ! گفتم این یک نفر نه ! مطمئن بودم معجزه میشود ..
رفت .. و همانطور که نوشتم آنقدر به مبارزه اش ایمان داشتم که قدرت پذیرش مصیبت در من فلج شد.. رفتنش عزای عمومی واقعی بود..همه شریک بودند.. خود مردم صاحب عزا بودند.. گریه هایم بند نمی آمد .. مثل اشباح ناباور دنبال بیداری از این کابوس عمومی بودم.. تا اینکه مصاحبه ای از او دیدم به یاد روحیه ی بی نظیرش افتادم و با تمام وجود حس کردم داستان وارونه است ! داستان را از نقطه ی اشتباهی رصد کرده بودم ! همه چیز به کل وارونه است! او زنده ماند و ما مردیم .. چرا که نه او به مرده ها می ماند و نه بسیاری از ما بویی از زیستن برده ایم.. تماشای قصه از این زاویه مرا آرام میکند .. حالا دیگر میتوانم بدون اینکه بهم بریزم باز هم آهنگهایش را در تمام مسیر تا به خانه برسیم گوش کنم و آرام زمزمه کنم ! اگرچه گاهی بی اختیار اشکهایم سرازیر میشوند..و علیرضا غمزده برای تسلی دادنم می پرسد "مونا گریه میکنی باز؟ اگر اشک بریزی یعنی دلت میخواهد ضبط را خاموش کنم! .. " اما نمیداند اشکهای من تنها برای مردن خودم و امثال خودم است ..او صدا بود .. او ماند
پ.ن: ممنونم از اقای محمد جهرمی برای این عکس ! مربوط میشه به کنسرت آقای مهدی یراحی ، بهار امسال یعنی بیست و دوم اردیبهشت نود و سه.
خانم مونابرزویی ترانه سراهستند.
خاموش کننده اعجاب انگیز منجا فوکو
آتش خاموش کن منجا ساخت شرکت منجا فوکو ایتالیا و نسل جدیدی از اطفاء گرهای حریق می باشد. این محصول کوچک، کم وزن، غیر سمی، دوست دار محیط زیست و دارای ظرفیت بر جسته ای بوده که متمایز با نسل های سنتی اطفاء گران می باشد.
منجا حاوی گاز نبوده و فشرده نیز نمی باشد، بلکه دارای مواد جامد و ثابتی است که جریان خروجی آن به گاز شبیه است ولی در اصل یک نمک خنثی می باشد و گازی را که در جو وجود دارد منتشر می کند. منجا فوکو با قطع زنجیره آتش به کار خود ادامه می دهد و در اصل یک کاتالیزور خاموش کنندگی آتش محسوب می شود. این روش به منجا فوکو اجازه می دهد که از طریق روند اشباع هر نوع آتش را خاموش کند و همچنین خاصیت انحطاط زیستی آرام و کند آن در محیط باعث اطفاء بیشتر آتش می شود.
به مهتاب خیره ام ....
وقتی که او می تابد، آسمان سیاه شب نیلی می شود....
به این فکر میکنم که آیا تو هم آن را می بینی اکنون؟!
شاید مهتاب میانمان واسطه شود!!
اما...♥♥♥
دیدم که چراغ های اتاقت را دستی خاموش می کند....تیک!!
دل من هم امشب خاموش شد
خوش به سعادت آن دست...که می شود بالشت تو!
و چه گرم است آن سری که سینهء تو را مأوایش دارد!
و چه دلپذیر است گرمایی که تن تو در شب های سرد تنهایی ، به آغوشش می دهد!
من اینجا دارم از سرمای دیدن خاموشی آن چراغ، به خود می لرزم....
و باز تیک!!♥♥♥
♣♣♣♣آخرین طپش قلبم....♣♣♣♣