منبع :http://www.webfaqt.com
فرزندم باید بداند که همه ی مردم عادل و صادق نیستند، اما به پسرم بیاموزید که به ازای هر شیاد، انسان صدیقی هم وجود دارد. به او بیاموزید به ازای هر سیاستمدار خودخواه، رهبر جوانمردی هم یافت می شود. به او بیاموزید که در ازای هر دشمن ، دوستی هم هست.
میدانم که وقت میگیرد اما به او بیاموزید اگر با کار و زحمت خویش یک دلار کاسبی کند بهتر از آن است که جایی روی زمین پنج دلار بیابد. به او بیاموزید که از باختن پند بگیرد و از پیروز شدن لذت ببرد. او را از غبطه خوردن برحذر دارید. به او نقش و تأثیر مهم خندیدن را یادآور شوید.
اگر میتوانید به او نقش مؤثر کتاب در زندگی را آموزش دهید. به او بگویید تعمق کند، به پرندگان در حال پرواز در دل آسمان دقیق شود. به گلهای درون باغچه و به زنبورها که در هوا پرواز میکنند، دقیق شود.
به پسرم بیاموزید که در مدرسه بهتر این است مردود شود اما با تقلب به قبولی نرسد. به پسرم یاد بدهید با ملایمها، ملایم و با گردنکشها ، گردنکش باشد. به او بگویید به عقایدش ایمان داشته باشد حتی اگر همه بر خلاف او حرف بزنند.
به پسرم یاد بدهید که همه حرفها را بشنود و سخنی را که به نظرش درست می رسد انتخاب کند.
ارزشهای زندگی را به پسرم آموزش دهید.
اگر میتوانید به پسرم یاد بدهید که در اوج اندوه تبسم کند. به او بیاموزید که از اشک ریختن خجالت نکشد.
به او بیاموزید که میتواند برای فکر و شعورش مبلغی تعیین کند، اماقیمت گذاری برای دل بیمعناست!
به او بگویید که تسلیم هیاهو نشود و اگر خود را بر حق می داند پای سخنش بایستد و با تمام قوا بجنگد.
در کار تدریس با پسرم ملایمت به خرج دهید، اما از او یک نازپروردهنسازید. بگذارید که او شجاع باشد، به او بیاموزید که به مردم اعتقاد داشته باشد.
نامه آبراهام لینکلن به معلم پسرش
لینکلن به معلم پسر خود نامه جالبی نوشته است که قسمتی از آن چنین است: او باید دریابد که همه انسان ها عادل و همه آن ها راستگو نیستند. اما به پسرم یاد بدهید که در ازاء هر انسان حیله گر، انسان های صادق و درستکار نیز وجود دارند.
به او بیاموزید که در ازاء هر سیاستمدار خود خواه، رهبری مدبر و کوشا نیز وجود دارد. به او یادآور شوید که در ازاء هر دشمن نیز دوستی وجود دارد.
به او بیاموزید که اگر با کار و تلاش خود یک دلار بدست آورد بهتر از این است که اتفاقی پنج دلار روی زمین پیدا کند. به او یاد بدهید که از شکست ها درس بیاموزید، از پیروزی ها لذت ببرید و به خاطر گذشته افسوس نخورد به او بگویید که کتاب می تواند چه نقش مهمی در زندگی او ایفا کند.
به او تفکر عمیق یاد آور شوید و این که پرندگان در حال پرواز در آسمان بنگرد، به گل های باغچه، به تلاش زنبورها و به پسرم یاد بدهید مردود شدن در یک امتحان بسیار بهتر از تقلب کردن است. همچنین با انسان های آرام به آرامی و با سرکش ها با سرکشی برخورد نماید.
به او بگویید که به اصول و عقایدش پایبند باشد، حتی اگر همه با او مخالف کنند. . این که سخن همه را بشنود و آنچه را به نظرش درست می رسد برگزیند. ... و در پایان به پسرم ارزش های زندگی را بیاموزید.
گفتوگو کردن با مردی که شاید بعضیها اسم یا چهره او را نشناسند اما صدای گرم و گزارشهای خاص و حتی اگر کسی که یک بار هم مسابقات کشتی را ندیده باشد با شنیدن صدای گزارش او به وجد میآید؛ مردی که شاید بتوان گفت به تعداد موهای سپیدش فضای سالن و مسابقات کشتی را برایمان گزارش کرده!
به گزارش ایسنا، «باشگاه خبرنگاران» با این مقدمه ادامه داد: مردی از اهالی مشهد و همشهریان اخوان ثالث. هادی عامل فرزند دوم خانوادهای ورزشکار و ورزشدوست که از کودکی عاشق کشتی بوده تا الان. برادر بزرگترش چنگیز هم قهرمان این رشته پرافتخار بوده و دو برادر کوچکتر از خودش هم در این عرصه فعال بودهاند.
هادی عامل: فقط 14 سالم بود که دستم آسیب دید و خوب شد، با همان دست و با اعتماد به نفس بالا کشتی میگرفتم. در آن مقطع زمانی، کشتیگیر ترک، آگ باشی که قهرمان المپیک بود با پایی که گویا با مادرزادی مشکل داشت کشتی میگرفت و من او را الگوی خودم میدانستم و خیلی سختیها را تحمل کردم. 19 سالم بود که همان دستم دوباره آسیب دید و انگشتانم از کار افتادند. زمانی بود که داشتم به تیم ملی نزدیک میشدم. برای معالجه به آلمان رفتم، دستم برای کارهای روزمره خوب شده بود ولی دیگر مثل قبل خم و راست نمیشد و نمیتوانستم کشتی حرفهای را ادامه دهم.
وارد دنیای هنر (موسیقی) شدم اما نتوانستم ادامه دهم. دنیایش برایم راضیکننده نبود. سال 63 در مشهد گزارشگری را آغاز کردم از نظر من کشتی ورزشی خاص است و پرافتخارترین رشته برای ما ایرانیهاست و آدمهای بزرگی از جمله پوریای ولی و آقا تختی و ... در آن بودند و این ورزش از پدرانمان به ما رسیده و زبان خاصی هم دارد. من از اول، کشتی گزارش میکردم و علاقه چندانی به گزارش کردن دیگر رشتهها ندارم اما در مسابقات سال 2006 قطر، مسابقه وزنهبرداری رضازاده را گزارش کردم. دوست دارم صدایم فقط برای کشتی باشد. پسر بزرگم کشتی می گرفت اما کتفش آسیب دید و دیگر نتوانست ادامه دهد، دخترم هم بسکتبال را در سطح آموزشگاهی بازی میکرد و به ورزش خیلی علاقه داشت و پسر کوچکم هم دانشجوی هنر است.
* از اصطلاحات خاصی که به کار میبرید کمی بگویید.
در بعضی مواقع فضای سالن باعث به زبان آوردن بعضی جملات کلمات میشوند؛ مثل کشتیگیر سالن را به غوغاکدهای تبدیل کرده یا سالن به غم خانه ای تبدیل شد و ... و بیان عشق و احساسات می تواند برخی از کلمات را به زبانم بیاورد، خود کلمات آنقدر مهم نیستند بلکه نوع گویش آن را مهم میسازد همیشه زمانی که مسابقات را گزارش میکنم این حس را دارم که در کنار مردم نشستهام!
گاهی اوقات باخت ورزشکار را جوری گزارش میکنم که کمی کمرنگتر به نظر برسد. نه اینکه باخت آن کشتیگیر کماهمیت بوده باشد، بلکه میخواهم مردم کمتر ناراحت شوند. ناراحتی مردم را دوست ندارم.
* از روزهای خوبتان بگویید.
تمام خاطرات زندگیام ورزشیاند! سال 2003 برای مسابقات جهانی مسافرتی رفته بودم، قرار بود همسر و دخترم به سفر حج مشرف شوند و من خیلی درگیر مسابقات بودم. زمانی که رسیدم فرصت خیلی کمی داشتم و خیلی دوست داشتم همراه آنها میرفتم. از امام رضا (ع) خواستم که همراه خانوادهام باشم و بالاخره رفتم. این جزو خاطرات خوبم است. میتوانم بگویم بهترین سفر عمرم. روزی هم برای گزارش کشتی در سالنی بودم که استادم آقای بهمنش را دیدم که به عنوان خبرنگار وارد سالن شد. نوبت من بود که گزارش کنم، رفتم خدمت استاد برای دستبوسی و رخصت گرفتم. آن لحظه خیلی برایم خاص بود.
* از جو مسابقات المپیک کمی بگویید.
المپیک، اوج کار ورزشکاران است و انتخاب بهترین خاطرات خیلی سخت. در مرحله نیمهنهایی کشتی المپیک 2000 سیدنی علیرضا دبیر با قهرمان جهان کشتی میگرفت، رفتار حریفش بسیار ناجوانمردانه بود و از خطا استفاده میکرد و علیرضا اصلا مثل او نبود و نماد یک پهلوان ایرانی را در جهان به نمایش گذاشت و حریفش را شکست داد و به فینال رسید و طلا گرفت.
زمان توزیع مدالها، علیرضا اول سمت حریفش رفت و با او دست داد، رویش را بوسید و بعد روی سکو رفت. پس از آن حریفش گفت: «این قهرمان ایرانی مرا متحول کرد، او هم برنده کشتی بود و هم اخلاق.»
در مسابقات 2006 قطر، دو تکواندو در محل برگزاری مسابقات فقط یک شیاپچانگ پوشش تلویزیونی داشت و از شانس مبارزه هادی ساعی پوشش نداشت و قرار شد خودمان تصویربرداری کنیم. به سالن برگزاری که رسیدم، تصویربردارمان گفت که فراموش کرده CD برای ضبط مبارزه همراهش بیاورد! محل اسکان ما تا مکان برگزاری مسابقات تقریبا یک ساعت فاصله زمانی داشت و رفت و برگشتمان یک امر غیر ممکن بود چون مبارزه هادی تمام میشد. در آن سالن یک تصویربردار ژاپنی هم بود. به سمتش رفتم از او درخواست یک CD کردم و او دو تا CD داد. این هم جزو خاطرات خوب من است.
* از بازی در سریال پایتخت بگویید.
در طول سریال تمام فن و حرکات را خود نقی (محسن تنابنده) اجرا میکرد و خیلی بااستعداد است. اگر کشتی را ادامه میداد حتما موفق میشد. جو سریال دقیقا مثل بازیهای پیشکسوتان بود، طوری که خودم هم باورم شده بود!
* کمی از تصادف در جاده همدان بگویید.
من به همراه آقای رحمانی (خبرنگار) و آقای اصغری (تهیهکننده) برای مسابقات جوانان کشور راهی آن شهر شدیم، در بین راه لاستیک ماشین ترکید و از مسیرمان منحرف شدیم و به گاردریل برخورد کردیم. خدا را شکر چپ نکردیم. ماشین اصلا تعادل نداشت و هر لحظه امکان داشت ماشین دیگری برسد و تصادف شود.
در آن لحظه دست به دامان ائمه شدم، از جمله امام رضا (ع). تقریبا بیست سی ثانیه اصلا خودرویی از آن جاد رد نشد. قداست خاص امام رضا و لطف خدا شامل حال ما شد و از حادثهای خطرناک جان سالم به در بردیم.
* از آرزوهایتان بگویید.
دوست دارم روی کره زمین هیچ وقت جنگ و آدمکشی نباشد و آدمها به هر دلیلی که همدیگر را از بین میبرند بدانند که خداوند را آزرده میکنند. دوست دارم در سراسر این کره خاکی، صلح و دوستی و محبت حکمفرما باشد.