جام ملتهای آسیا یک جام فوتبال است که کنفدراسیون فوتبال آسیا (ایافسی) آن را برگزار میکند. قهرمان این جام، قهرمان قاره آسیا در رشته فوتبال میباشد و به طور خودکار به جام کنفدراسیون ها راه مییابد. این جام از سال 1335 تا 1383 هر چهار سال یک بار برگزار میشد. به دلیل همزمانی این جام با جام ملت های اروپا و المپیک، کنفدراسیون فوتبال آسیا تصمیم گرفت تا دورهٔ این بازیها را تغییر دهد تا در سطح جهان به این جام توجه بیشتری شود. بعد از جام ملت های آسیا 2004 خواهد شد.
قدرتهای اول آسیا سالیان سال بر این جام حکمفرمایی میکردند، تیمهای ژاپن وکره جنوبی از شرق و تیمهای ایران و عربستان سعودی از غرب، همواره در میان یکی از تیمهای دیدار پایانی بودهاند. در میان تیمهای دیگری که در این جام موفق بودهاند میتوان به عراق ، امارات ، کویت و چین اشاره کرد. استرالیا تازهترین کشوری است که به این جام اضافه شدهاست.
ساخت سفال در ایران دارای سابقه ای طولانی و درخشان است. با توجه به موقعیت جغرافیایی خاص کشور ایران، که در محل تقاطع تمدنهای باستانی و در مسیرهای کاروانهای مهم واقع است، تقریباً در هر بخشی از ایران، در زمانهای مختلف درگیر ساخت سفال بودهاند. با این حال، حفاریهای اخیر و تحقیقات باستان شناسی نشان داد که چهار منطقه عمده در تولید سفال در فلات ایران وجود دارد: بخش نخست شامل غرب کوههای زاگرس و نواحی لرستان است. بخش دوم شامل نواحی جنوب دریای خزر است که استانهای گیلان و مازندران را در بر میگیرد. این دو منطقه نخستین نواحی در فلات ایران بودهاند که سفالگری را آغاز نمودهاند. بخش سوم شامل شمال غرب کشور و نواحی آذربایجان را شامل میشود. بخش چهارم در جنوب شرقی است و استانهای کرمان و سیستان و بلوچستان را شامل میشود. افزون بر این ۴ منطقه نواحی کویری ایران را نیز میتوان به آن اضافه کرد که قدمت ساخت سفال در آن به ۸ هزار سال پیش از میلاد بر میگردد.
گرچه از آغاز پاییز یک ماه و نیم میگذرد؛ اما پاییز منافقین به نظر دیر زمانی است که شروع شده است. چندی است در رسانههای این گروهک و برخی رسانههای مرتبط با آن هر از چندگاهی خبر مرگ یکی از اعضای منافقین به چشم میخورد. گرچه مرگ کسانی که هزاران نفر از هموطنان خود را کشتهاند و امروز مردهاند تأسفآور نباشد؛ اما نگاه کلی به داستان و ماجرای این افراد قطعاً دردآور و اسفناک است و چهبسا که عبرتی باشد برای آنانکه زمانشان به سر نیامده است.
آری! گروهک فریبکار و آدمکش منافقین و سرکردههای آن چنان سرنوشتی را برای جوانان روزگار خود رقم زدند که حقیقتاً حتی تخیل این شرایط قلب انسان را به درد میآورد. گرچه در قاموس این گروه انبوهی از شعارهای مردمفریب و پرطمطراق و آرمانهای به ظاهر انسانی و اتوپیایی به چشم میخورد اما پس از چند دهه از فعالیت این گروهک چیزی جز خیانت و جنایت نه تنها نسبت به مردم کوچه و بازار ایران که حتی در حق هم قطاران خود برجای نگذاشتند. در این سالها گرچه طبق آمارها ۱۲۰۰۰ هموطن و البته ۲۵۰۰۰ نفر از مردم عراق از دم تیغ منافقین گذشتهاند؛ اما اگر دقیق به اوضاع و احوال این گروهک بنگریم یقیناً کسانی را بازنده می یابیم که در دام منافقین زندگی خود را تباه کردند.منافقین بیش از سه دهه از ابتدای انقلاب است که به هزار وعده تعدادی را دور خود جمع ساختند؛ ولی بعد از این مدت طولانی هیچ کدام از آن آرزوها را محقق نساخته و عمر و سرمایه وجودی یاران خود را به هدر دادند. حال آن که در همین مدت مسعود و مریم رجوی سرکردههای این گروهک چنان در ناز و تنعم به سر بردهاند که تمام شعارهای مجاهد بودن و وقف مبارزه شدن زندگی مجاهد، مشخصاً بی منطق به نظر می رسد.همیشه این افراد فریبخورده در گروهک منافقین بودند که چوب خودبزرگبینیها و جاهطلبیهای رجویها را خوردهاند در صورتی که آن دو نفر از تبعات فرامین خود برحذر بودهاند. در حالی که اعضای این گروه از داشتن زن و فرزند محروم بودهاند مسعود سه بار ازدواج میکند و گذشته از آن به دیگر زنان بینوای این گروهک هم رحم نمیکند.همیشه این اعضای گروهک منافقین بودهاند که باید لباس رزم به تن داشته باشند و یا از پوشیدن لباسهای شاد و متنوع بپرهیزند و این قاعده در مورد سرکردگانشان مستثنی است. آن دو تن می توانند در انواع و اقسام برنامه های مفرح و شاد شرکت کرده و در آسودگی زندگی کنند.همیشه اعضای این گروهک باید در سختترین شرایط در اشرف و لیبرتی به سر میبردند؛ ولی سرکردگانشان در اوج رفاه در فرانسه مشغول فرمانفرمایی بودند.این جوانان ناآگاه و سادهدل ایرانی خارج از ایران بودند که به صد امید واهی و بدون آمادگی نظامی در عملیات مرصاد کشته شدند و خود را فدای مطامع رجوی کردند در حالی که او پا را از عراق بیرون نگذاشته بود. تا کنون اعضای این گروهک از هرگونه ارتباط با دنیای خارج محروم بودهاند در حالی که مریم رجوی هر روز به بهانه مجاهدت در حال جهانگردی و خودنمایی است.و امروز این سربازان رجوی هستند که پس از آن همه سال نه روی بازگشت به وطن را دارند و نه کسی در داخل و خارج از ایران پذیرای آنان است و بین خوف و رجا به سر میبرند حال آنکه رجویها در کمال آسودگی در اورسوراواز از شعارهای پوسیده و رنگباخته خود دست نمیکشند.حقیقتاً این پاییز تلخی است برای انسانی که تمام عمرش را در جاده گمراهی به سر برده و استعدادهای درونیاش را به پای مطامع و هوا و هوس یک جنایتکار سوزانده و خود را داوطلبانه از زندگی شیرین محروم ساخته است.