وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

پیوگرافی کامل آوریل لاوین + عکس

بیوگرافی کامل آوریل لاوین + عکس های آوریل لاوین ۲۰۱۴[عکس: avril-lavigne-2014-Amazing-ir-14.jpg]

قصد داریم در این مقاله آوریل لاوین رو به شما و طرفدارنش معرفی کنیم بهمراه کلی عکسای جدیدش معرفی و بیوگرافی کامل آوریل لاویننام کامل: Avril Ramona Lavigne
نام خودمانی: Avvie/Av
روز تولد: ۲۷ سپتامبر ۱۹۸۴
زادگاه: کانادا
ملیت: امریکایی
قد: ۱۵۷cm
وزن: ۴۷kg
رنگ چشم: آبی
رنگ مو: مایل به قهوه ای{خرمایی}
رنگ های مورد علاقه: مشکی و قرمز
ساز: گیتار
خال کوبی: !!!
سایز کفش: ۷
پدر: French-Canadian{John Lavigne}
مادر: French-Canadian{Judy Lavigne}
برادر: Matthew {بزرگتر }
خواهر: Michelle{کوچکتر }
حیوان خانگی: Sam{سگ نژاد آلمانی }
Avril Lavigne و آلبومی بنام Under My Skin
 رزومه کاری آوریل 
Avril Lavigne با دادن این آلبوم جدید مقام اول Pop Charts رو به خود اختصاص داد اونم بدون هیچ عمل غیر اخلاقی.نه لباس‌های مبتــذل و Sexy می‌پوشـه و نه رقص وسوسه آمیز انجام میـده و نه به حوادث به صورت خلاصـه اشاره می‌کنه و از هیـچ عامل و روش Hip Hop هم استفاده نکــرده هیچ Lyrics تحریک کننده ای هم نخونده . Avril Lavigne از همه خواننــده‌ها و همه ردیف‌هــای خود هم خودش رو جســورتر نشون میده و هم منظورش رو به صورت روشنتر و واضح‌ تر بیان میکنه.رفتار و گفتار اون باعث شده میلیــون‌ها بچـــه دوبــــاره به پدر و مادرشون اطمینان بدن.
از دو سال گذشته تا حالا خصوصیات Avril بودن در اون متـــمرکز شده همون خصوصـــیاتی که در آلبــوم Under My Skin بازگو می‌کنه . اون به هیچ چیز خیانت نکرده و حتی الان هم پس از گذشـت چند ســال با روش خود که باعث موفقــیـت فـــوق‌العاده‌ی اولـــین آلبوم خود بنـام Let Go شد هنــوز هـم هر جــوری که هست کارنامه‌ی عمل خودش رو بدون لکه‌ی ننگی تمیز نگه داشته . اون یک ۱۹ساله‌ی سفید لوحه
ساده بودن همون چیزی هست که باعث شده بهترین آهنگ‌هاش مــقاوم و ســخت و پایدار باشـن حالا خواه اینکه شایسته‌ی Punk یا Faux یا Maudlin Ballad باشه Avril این آهنگ‌ها رو قطعـــا و کاملا به طور صــریح و بی‌پرده می‌خــــونه . شما مـــی‌تونین هر چقدر که بخوایــــن آهنگ‌هاشو گوش بدین . موزیـــک Avril واقعــــا دیوانه کنندس و خیلی سخته که بگیم در کدوم دسته موسیـــــقی قرارش بدیم – آهنــــــگ موفقیــت آمیز و درخشـان I’m With You تقریبا یه صدا و حال و هوای ییلاقی غیر قایل احساس داشــت و یک ملودی متــــــال مبــــهـم و سربسته و یک همخوانی که نمی‌تونه بیـجا و بی‌محـــل به عنوان یه مدعــــــی آمریکایی مطـــرح بشه اگرچـــه هیچکدوم از این مدعیان و مسابقه‌دهندگان نمی‌تونستن به این سادگـــی است آهنـــــــگ رو بخونن.
Lavigne در آلـبـــوم جدیـــدش یعنی Under My Skin با یک ماتریس تیمی رو که روی بیشتر آهنگ‌های آلبوم Let Go کار کرده بودن رو جدا کرد Avril در این آلبوم جدید با یه گروه Songwriter غیر قابل تحمل و گیتاریستش Evan Taubenfeld و Songwriter کانادایـــــی Chantal Kreviazuk شــــروع بکار کرد و در تهیه این آلبـــوم با بهم پیوستن این عوامل آلبومی قابل قبول و فرمول دار تری بوجود آورد . Lavigne در آلبـــــوم Under My Skin هیچ فکر و هدف تازه ای وارد نمی‌کنه بلکه چهره‌ی آهنــگ‌های آلبوم قبلی یعنــــی Let Go رو درخــشان‌تر می‌کنه اغلب اوقات صداش رو در یک آهنگ به چند جور و نوع تغیر میده تا مطمئن بشه که شما از خوانندگی اون خســـــته نشدین و زیبایی Chorus ها رو درک می‌کنین . آهنگ اصلی و مهم این آلبوم همون آهنگی که زودتر از خود آلبوم Under My Skin منتشر شد که Don’t Tell Me نام داره میشه گفت که آهنگی هســت که بیشترین شخصیت Avril رو در خودش داره و نشون میده که Avril دنبال چه چیزی هست و منظورش چیـــــه
آوریل لاوین در این Clip با یه بوسه‌ی شرم آور دوست‌پسر شهوتی خودش رو می‌خواد ترک ‌بکنه و همین که شــروع می‌کنه به عنوان یه گیتاریست گیتار میزنه از پسره می‌پرســـه که Did I not tell you that I’m not like that ?girl/The one who gives it all away, yeah/Did you think that I was going to give it up to you یعنـــی اینکه ” آیا به تو نگفتم که من اون دختر نیستم ﴿اون دختری که تو انتظار داری باشم﴾ ” / ” کسی کـه مرتبا و بطور پیوسته اونو به تو میده؟” / ” فکر می‌کردی که می‌خواستم اونو به تو تسلیم کنم؟” نحوه‌ی بیان این مسئله و دیدگاه ممکنه رنج‌اور باشه ولـــی در عوض اون Avril با صدای خوبش از پس این کار بر میاد صدایی که تظاهر به صداقت و درستکاری میکنه .وای آوریل لاوین در سال ۲۰۱۳ ازدواج کرد
 

تک دختر

تک دختر


تک دختر


تک دختر


تک دختر


3 ریملی که هر خانم باید داشته باشد

 
تک دختر
 
استفاده‌ی متناوب از یک ریمل ساده و یک ریمل جسورانه‌تر، راه خوبی است برای اینکه آرایش چشم شما را از یکنواختی بیرون آورد. مارتین پیشنهاد می‌کند که در کیت آرایشی‌تان حداقل دو ریمل داشته باشید.
همه‌ی ما چند وسیله‌ی آرایشی مهم و اصلی داریم. رژ لب، سایه‌های چشم، و ریمل که هر روز صبح بطور خودکار از آنها استفاده می‌کنیم. استفاده از لوازم آرایشی یکسان در هر روز خسته کننده است، درست مانند اینکه یک کفش را هر روز بپوشیم.
 
حتی اگر دوست دارید که هر روز از یکسری اصول آرایشی استفاده کنید، خوب است که بتوانید در موقعیت‌های خاص، بعضی چیزها را تغییر دهید. وقتی از ویانا مارتین، مدیر روابط هنرمندان حرفه‌ای در Kevyn Aucoin پرسیدیم که آیا یک قاعده‌ی کلی در مورد ریمل چشم وجود دارد یا نه؟ او پاسخ داد: بله، ریمل طبیعی و ساده برای روز مناسب است، اما برای شب من مژه‌های دراماتیک را دوست دارم.
 
استفاده‌ی متناوب از یک ریمل ساده و یک ریمل جسورانه‌تر، راه خوبی است برای اینکه آرایش چشم شما را از یکنواختی بیرون آورد. مارتین پیشنهاد می‌کند که در کیت آرایشی‌تان حداقل دو ریمل داشته باشید. یکی برای استفاده‌ی روزانه و دیگری برای استفاده در موقعیت‌های خاص.
اما نباید به این دو ریمل اکتفا کنید. می‌توانید از ریمل‌های رنگی، درخشان، حجم‌دهنده و هر نوعی که باعث می‌شود احساس زیبایی کنید استفاده نمایید. ما فکر می‌کنیم که سه نوع ریمل برای هر کسی لازم است، اما اگر حرفه ای هستید، ممکن است به تعداد بیشتری نیاز داشته باشید.
 
1 - ریمل روزانه
به دنبال ریمل‌هایی با برچسب «حجم دهنده»، «بلند کننده» یا «فر کننده» باشید که حاوی فرمول‌های ضد آب نباشند. مارتین می‌گوید: ریمل‌های ضد آب معمولا سنگین هستند و این می‌توانند مژه را خشک کنند و در صورت استفاده‌ی روزانه منجر به چسبندگی مژه‌ها شود.
 
2 - مناسبت‌های خاص
برای ریمل‌های شب و مناسبت‌های ویژه، فرمول‌هایی را انتخاب کنید که دو یا چند مزیت داشته باشند (مانند حجم‌دهنده و بلند کننده) تا چشم‌ها را درشت‌تر کنند.
 
3 - برای تنوع
ریمل‌های رنگی یک راه عالی برای افزودن رنگ به ظاهر شما هستند. برای اینکار، تعداد زیادی گزینه‌ی فوق العاده وجود دارد. مارتین، ریمل‌های سبز پررنگ، بنفش، و آبی، که واقعا مژه‌ها را برجسته می‌کنند پیشنهاد می‌کند.
 

این قطار به جایی نمیرود؟می رود؟نه بابا فک نکنم!

این قطار به جایی نمی رود

دیوید جکسن رئیس پلیس ایالت یوتا مردی وظیفه شناس و پدری مهربان بود . او  سالها پیش  همسر خود را از دست داده بود و تنها همدم او پسرش تامز بود .     تامز دوست داشت مثل پدرش یک پلیس بشود ولی نامزدش لوری با اینکار مخالف  بود  . انروز  لوری و تامز به خانه پدر امده بودن تا به کمک او بتوانند  مشکلشان را حل  ک

ند .  دیوید با صبوری به حرف انها گوش داد و سپس برای  اینکه روز تعطیلشان خراب  نشود به  انها پیشنهاد کرد به یک سینما بروند او  میخواست ان دو را کمی ارام کند و  سپس در یک  زمان مناسب با انها حرف بزند .  ایستگاه مترو دقیقا جلوی خانه انها بود و  انها تصمیم  گرفتن با مترو  بروند . انها انقدر مشغول صحبت بودن که اصلا متوجه نشدن کی  وارد کوپه   قطار شدن . قطار با سرعت زیادی حرکت میکرد و این کمی غیره طبیعی به نظر   میرسید .در  ان بعدظهر تعطیل باید قطار شلوغ باشد ولی اینگونه نبود انگار  انها تنها  سرنشینان ان  قطار بودن . البته یکنفر هم چند ردیف جلوتر از  انها نشسته بود . حس پلیسی  دیوید به  ان میگفت که باید خبری باشد . تامز و لوری هم همین احساس را داشتند . تامز  به پدرش  گفت فکر میکنم قطار را  اشتباه سوار شده ایم و در همان لحظه رو کرد به طرف  تنها  مسافر قطار  ببخشید اقا این قطار کجا

 

میرود.؟ ان مرد چهره رنگ پریده ای داشت و قیافه اش بیشتر به رهبر یک اکستر  شبیه  بود  همانطور که داشت واگن را ترک میکرد به انها گفت این قطار به جایی نمی  رود .  لوری از  ترس گریه میکرد . هنگامی که دیوید به طرف واگنی که مرد  رفته بود دوید هیچ  نشانی از  او نبود تمام واگن های دیگر خالی بود از ان  بدتر هیچ مسئولی و راننده ای در  قطار  نبود . دیوید نزد بچه ها برگشت سرعت قطار هر لحظه بیشتر میشد . دیوید احساس  کرد  نیروئی عجیبی انها را احاطه  کرده . لوری از حال رفته بود تامز گفت حالا  چکار کنیم  پدر..دیوید او را  دلداری داد..نترس پسرم مطمعن باش که اتفاقی نمی افتد..در  همین  هنگام سرعت قطار کمتر شد و بعد از چند لحظه کاملا ایستاد . انها به سرعت از  قطار   پیاده شدن اینجا همان جائی بود که سوار قطار مترو شده بودن جلوی خانه اشان .   دیوید  جکسون و پسر و عروسش بسیار متعجب بودند و خدا را شکر کردند که از  این حادثه  جان  سالم بدر بردند. انها بطرف خانه رفتن . هنگامیکه میخواستن  وارد خانه بشوند  بوی شدید  گاز از خانه خانم اوستر به مشامشان خورد . خانم اوستر بیوه زنی بود که  همسایه دیوار  به دیوارشان بود . دیوید چندبار او  را صدا زد اما هیچ صدائی نشنید . انها  مجبور  شدند در را بشکنند .  هنگامیکه وارد خانه شدند خانم اوستر بیهوش به روی مبل  افتاده  بود . تامز  به سرعت شیر گاز را بست و پنجره ها را باز کرد . خانم اوستر پس  از مدتی   بهوش امد . او غذا را روی اجاق گذاشته بود و بخاطره اینکه سن بالایی داشت   خوابش  برده بود . لوری هنوز مضطرب بود و در اطاق قدم میزد . ناگهان صدای  جیغ او  دیوید و  تامز را هراسان کرد . او با دست دیوار را نشان میداد به  روی دیوار قاب عکسی  بچشم  میخورد . او همان مردی بود که در قطار دیده  بودند . خانم اوستر گفت : او  "الن" همسر  من است حدود 29 سال پیش مرده

, همیشه به من میگفت تو تنها نمی مانی من همیشه مراقب تو هستم "

استاندار کربلا: طرح امنیتی کربلا طرحی کامل است

 "عقیل الطریحی"، در مصاحبه با پایگاه "بوابة کربلا"، با اشاره به اینکه نخستین مرحله از سامانه الکترونیکی نظارت و رصد در کربلا اجرایی شد، افزود: طرح امنیتی کربلا طرحی کامل است.

 
وی در ادامه با بیان اینکه تیم عملیات آمریکایی برای اجرای طرح امنیتی به کار گرفته شدند، افزود: طرح امنیتی کربلا در بردارنده دوربین‌های نظارتی، سامانه ارتباطی و بالن‌هایی است که در محورهایی به کار گرفته خواهند شد.
 
استاندار کربلا با تاکید بر اینکه تمام تلاش خود را برای اجرای این طرح امنیتی ظرف هشت ماه اخیر به کار بستیم، اظهار داشت: استان کربلا در انتظار دریافت کمک‌های مالی لازم برای اجرای طرح امنیتی است.
 
"الطریحی"، خواستار کمک دولت، وزارت کشور و دستگاه امنیتی عراق به استانداری کربلا با هدف تسریع در اجرای طرح امنیتی در این استان شد.

در زندگی، واقعا حق انتخاب داریم؟

تک دختر


حق انتخاب یک حق طبیعی است و احتمال تحقق آن بستگی به آن دارد که اعضای خانواده تا چه اندازه نسبت به استفاده از آن مصر هستند! حق انتخاب یکی از حقوق طبیعی همه انسان هاست که در قانون اساسی کشور ما هم تاکید بسیاری بر اهمیت آن نهاده شده است. اصولا کشورهای دارای پارلمان و انتخابات آزاد پس از پذیرفتن اصل آزادی، حق انتخاب اشخاص و جمعیت هاست که به جرگه کشورهای دارای نظام دموکراتیک می پیوندند.
در این نظام هر شهروندی به اندازه هر شهروند دیگر حق دارد که از مواهب طبیعی محیط خود بهره مندشده، در انتخاب مدیران جامعه نقش داشته و هر سبک و سیاقی را که دلخواه اوست در زندگی شخصی در پیش بگیرد.
در کل، این پروسه هم تنها محدودیت توجه به متن قوانینی است که اعمال حاکمیت مردم براساس آن شکل می گیرد. در این مقاله البته نمی خواهیم وارد بحث های سیاسی بشویم و از دیدگاه سیاسی به سودمندی های حق انتخاب بپردازیم. بیشتر منظور ما استفاده از این حق در رنگین کردن چشم انداز زندگی خانواده هاست، خانوده هایی که اگر چه از حیث درآمدی ممکن است در گروه های متفاوتی قرار داشته باشند اما از نظر انتظارات معیشتی و رفاهی سلیقه های نسبتا یکنواختی دارند اعم از اینکه این سلیقه ها قابل اعمال باشد یا که نباشد، به دست بیاید یا که نیاید.
مقصود اصلی نوشتار این است که در هر شکل و هر اندازه حق انتخاب به خانواده ها کمک می کند که قدرت خرید بهتری به دست آورند و درآمدهای خود را به گونه ای هزینه کنند که هم رفاه بیشتری برای اعضای خانواده بیاورد و هم زندگی را به سطح معقولی از مقبولیت ارتقا بدهد.
در جامعه ما اصولا مردم به اندازه کافی به حق انتخاب خودشان بهای مناسب قائل نشده اند. این در حالی است که در سی سال گذشته هیچگاه شوق مردم برای حضور در صحنه های انتخاباتی کاهش پیدا نکرده است. یعنی مردم ما در مجموع بسیار بیش از مردم کشورهای منطقه و حتی کشورهای پیشرفته اروپایی به دخالت در سرنوشت خودشان اهمیت می دهند.
انتخابات ریاست جمهوری دوره یازدهم در واقع نمونه جدیدی از یک وفاق ملی بود که به انتخاب دکتر حسن روحانی به ریاست جمهوری منتهی شد. با این همه استفاده از این حق در قالب رفتارهای شخصی و چارچوب خانواده به هیچ عنوان در مقایسه با ابعاد سیاسی آن اهمیت نمی یابد و اصولا موارد زیادی از حق انتخاب در زندگی های خانوادگی به چشم نمی آید.
در واقع جدا از کاربردهای سیاسی حق انتخاب در کار مملکت داری، در زندگی و رفتارهای اجتماعی نشانه های کمی از حق انتخاب وجود دارد. در یک اظهارنظر روشن تر به نظر می رسد که در زندگی اجتماعی همه ما در جهت محدودتر کردن دایره حق انتخاب خودمان حرکت می کنیم و نه بزرگتر کردن این دایره. حتی گاه نمونه هایی نیز دیده می شود که اشخاص به صورت داوطلبانه به کاهش حق انتخاب خودشان تن می دهند یا در برابر محدودیت هایی که سازمان ها و نهادهای مختلف در مسیر برخورداری مردم از حق طبیعی انتخاب خودشان به وجود می آورند، کوچکترین اعتراض به عمل نمی آورند.
کجا حق انتخاب داریم؟ کجا نداریم؟
با وجودی که حق انتخاب یک حق طبیعی، شناخته شده و در عین حال پذیرفته شده است اما دسترسی به آن در همه جا مقدور نیست. یعنی در جامعه ما این حق را به کسی نمی دهندکه بگیرد یا نگیرد یا اینکه اصولا جرأت نمی کند که طلب کند تا بگیرد.
مثال ساده اش را در زندگی های خانوادگ یبه فراوانی می شود مشاهده کرد. در جاهایی هم مصرا این حق را از هر شهروندی سلب می کنند. نمونه جا افتاده اش همین تابلوهای «پس از فروش پس گرفته نمی شود» است که به صورت بارزی در هر واحد صنفی به چشم می آید.
در سطح شهر و اغلب مجاری خدماتی نیز فرصت محدودی برای انتخاب در برابر ما گذاشته می شود. مثلا در یک دکان کوچک لباس فروشی یا وسایل مصرفی، امکان اینکه کالاهای متنوعی در برابر مشتریان چیده شود عملا وجود ندارد. به همین خاطر است که می بینیم فروشگاه های بزرگ، اعم از شهروند یا هایپرمارکت ها، مورد استقبال بیشتری قرار می گیرند.
در این فروشگاه ها قفسه های متعدد مملو از کالاهای با کارکرد مشابه اما شکل و طرح های متنوع این موضوع را در ذهن مشتریان جا می اندازد که فرصت انتخاب بهتری دارند. در اغلب این فروشگاه ها هم مشتریان همیشه نگران هستند که مبادا کالای خریداری شده در عمل با سلیقه های آنان همخوانی نداشته باشد و بنابراین در انتخاب های خود جانب احتیاط را می گیرند و در نتیجه به صورت مستقیم از قدرت انتخاب خودشان می کاهند.
در واقع می توان نتیجه گرفت که انتخاب مجاری خرید کالا خود به نوعی در حق انتخاب ما تاثیر می گذارد. وقتی برای خرید لباس به واحد کوچکتری مراجعه می کنیم در حقیقت قبول کرده ایم که جنس دلخواه خودمان را از میان نمونه های کمتری انتخاب کنیم.
محدود کردن حقوق مشتریان و کاستن از قدرت انتخاب آنان موجب می شود که آنان نتوانند قدرت خرید خودشان را به صورت مناسب تری مدیریت کنند. آنها مجبور می شوند کالاهایی را خریداری کنند که یا باب میل شان نیست یا قیمت مناسبی ندارد. منطق شان هم این است که در فروشگاه نمونه های کمی برای انتخاب وجود داشته و آنان نتوانسته اند کالایی را که حقیقتا در نظر داشته اند در میان آنها بیابند.
طرفه اینکه شرکت های خارج یهم که در بازارهای اروپایی و آمریکایی به مشتری مداری شهره اند در کاستن از حق انتخاب مشتریان ایرانی گوی سبقت را از صنعتگران و فروشندگان داخلی می ربایند. مارک های بسیار شناخته شده اروپایی، ژاپنی، آلمانی و کره ای هم هنگام فروش کالا در ایران، مهر بزرگی رات زیر برگ فروش می زنند که نشان می دهد مشتری به هیچ عنوان حقی برای بازگرداندن جنس خریداری شده ندارد.
جای تعجب است که با این همه واردات کلان از چهار گوشه دنیا، وزارت صنایع و موسسه استاندارد یا نهادهای حمایت از مصرف کننده هم تاکنون به این صرافت نیفتاده اند که از نمایندگان تولیدکنندگان خارجی بخواهند که شرط پس گرفتن کالای فروخته شده را عینا مانند خریداران اروپایی در مورد مشتریان ایرانی خودشان نیز رعایت کنند، مگر آن که قبول کنیم دلاری که مردم ایران برای خرید کالاهای خارجی می پردازند، همان پولی نیست که همه مردم دنیا و از جمله اروپا هنگام خرید کالای خارجی خرج می کنند.
مردم داوطلبانه از حق انتخاب خودشان دل کنده اند!
به نظر می رسد بخش مهمی از محدودیت های بازار ما در رعایت حقوق مشتریان به عقب نشینی گام به گام مردم در برابر موسسات تولیدی و بازرگانی و حتی دلالی و واسطه گری مربوط می شود. به زبان ساده تر هر چه مردم حق انتخاب کمتری طلب کرده اند، حق انتخاب کمتری هم در برابرشان قرار گرفته است.
برای رسیدن به یک داوری مناسب در این زمینه بهتر است نگاهی به گذشته و حال برخی خدمات مورد نیازمان بکنیم. مثلا خدمات رستوران داری و پذیرایی. خوشبختانه امروز مردم بیشتری به خارج سفر می کنند و طرز رفتار واحدهای پذیرایی دیگران را هم می آزمایند. آنها به روشنی متوجه می شوند که این صنعت در داخل کشور از نظر دادن حق انتخاب به مشتریانش واپس رفته و امروز عمدتا به کسب درآمد بیشتر می اندیشد تا کسب رضایت مشتریان. به همین خاطر هم هست که در منوی رستوران های امروزی به سرعت از اسامی خوراکی های سنتی و ارزان کاسته می شود و بر غذاهای گران تر تاکید بیشتری می شود. نتیجه اش بزرگتر شدن رقم صورتحساب ها و فشار بیشتر به مصرف کننده می شود که از همه جهات در منگنه تورم گیر کرده است.
توجه داشته باشیم که گرایش دولت به عدم دخالت در نرخ گذاری ها هم در بازاری که هیچ نگران رقابت نیست، همیشه به زیان مردم تمام می شود چون در آمریکا و اروپا واحدهای پذیرایی با کاستن از قیمت ها می کوشند سهم بیشتری از بازار را به دست آورند. در ایران این کوشش روی گران تر کردن صورتحساب ها و تقسیم کردن منافع میان عده کمی از مشتریان است که در نهایت به هر کدام آنها هزینه ای بیش از آن تحمیل می کند که در یک وضعیت رقابتی می بایستی پرداخت کنند.
در واقع همین خصوصیت موسسات آمریکایی است که دایره فروش آنها را به همه کشورهای جهان می گستراند. یکی از مهمترین دلایل موفقیت موسسات مالتی میلیاردی مانند مک دونالد (فست فود) و استارباکس (فروشنده قهوه) در جهان این است که آنها در طول سال ها نه تنها بر قیمت های خود نیفزوده اند بلکه با اهرم سهم بالای خود در بازار از افزایش قیمت فروش کالاهای مشابه جلوگیری به عمل آورده اند. آنها به هر ترفندی دست می زنند تا قیمت تمام شده کالاهایشان را پایین بیاورند، بر تنوع محصولات شان بیفزایند و رابطه صمیمانه تر و منصفانه تری با مشتریان شان برقرار کنند.
مثال دیگرمان مقایسه یک ساندویچی ایرانی و آمریکایی است. ساندویچی های خودمان که نیازی به معرفی ندارند اما ساندویچی «ساب وی» که هزاران شعبه در اکثر کشورهای جهان دارد نمونه دیگری است.
ما وقتی به ساندویچی های خودمان می رویم معمولا یکی دو انتخاب بیشتر در برابرمان نداریم؛ در حالی که در «ساب وی» هر مشتری با ده بیست سوال روبرو می شود تا ساندویچ دلخواه خودش را خریداری کند. اول باید نوع نانی را که باید مخلفات در داخل آن قرار گیرد انتخاب کند. بعد می رود به قطر و طول نان. سوال بعدی راجع به کرم یا کره یا هر سسی است که می بایستی داخل نان پهن شود تا ساندویچ را خوشمزه تر کند. بعد می روید قسمت گوشت ها که از میان انواع مختلف گوشت قرمز و سفید یا ماهی که هر کدام چندین نوع متفاوت هستند یکی ار انتخاب کنید. بعد نوبت سبزیجات می رسد که باید از میان ده ها سبزی معطر و خشک و دانه های گیاهی انتخاب شود. دست آخر از شما پرسیده می شود که چه نوع سس به عنوان مزه نهایی به آن افزوده شود.
البته هنوز سوالات زیادی بر زمین می ماند که فهرت کردنش وقت می گیرد اما آخرین سوال که از شما می پرسند این است که ساندویچ را چگونه بسته بندی کند؟ داخل کاغذ روغنی یا کرافت بپیچد؟ نایلون یا فویل آلومینیوم استفاده کند؟ ساندویچ را قطعه قطعه کند یا اینکه در بشقاب با سایر مخلفات جلویتان بگذارد؟
نکته مهم اینکه استفاده از حق انتخاب با هزینه کردن ارتباطی ندارد. یعنی هر قدر بخواهید از حق انتخاب بهتر و بیشتری برخوردار باشید چیزی بر صورتحساب شما افزوده نخواهد شد. شما فقط رقمی را خواهید پرداخت که در منوی اصلی ذکر شده است.
ما در سال های اخیر این رویه را به کرات دیده ایم وتجربه کرده ایم. شرکت قطارهای مسافری رجا در ابتدای کار مسافران خود را مجبور می کرد که غذای داخل قطار را خریداری و صرف کنند.
طبیعی است که هزینه غذا در قیمت بلیت منظور شده بود. یعنی به مسافران خود اجازه انتخاب نمی داد. به آنها تکلیف می شد که غذا بخورند و چون پولش را هم پیشاپیش پرداخته بودند، خوردن و نخوردنش هم تفاوتی به حال شرکت رجا نمی کرد. خوشبختانه پس از تجربه ای طولانی مدیران رجا هم به این نتیجه رسیدند که حق انتخاب مشتریانشان را به رسمیت بشناسند و به آنها اجازه بدهند که به میل خودشان تصمیم بگیرند.
لازم به یادآوری است که با همه اینها امروز هم مسافران قطارها قدرت انتخاب بیشتری در برابر ندارند و منوی رستوران داخل قطار گزینه های بسیار محدودی در برابر آنها می گذارد که با روح اصلی حق طبیعی انتخاب منافات دارد.
سرزمین پویا