وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

داستان خواندنی پرستار بچه

داستان

چند روز پیش، "یولیا واسیلی اونا" پرستار بچه‌هایم را به اتاقم دعوت کردم تا با او تسویه حساب کنم.

به او گفتم: - بنشینید یولیا.می‌دانم که دست و بالتان خالی است

اما رو در بایستی دارید و به زبان نمی‌آورید. ببینید

ما توافق کردیم که ماهی سی روبل به شما بدهم.....این طور نیست؟

- چهل روبل

- نه من یادداشت کرده‌ام.....من همیشه به پرستار بچه‌هایم سی روبل می‌دهم

حالا به من توجه کنید. شما دو ماه برای من کار کردید

- دو ماه و پنج روز دقیقا.

- دو ماه. من یادداشت کرده‌ام، که می‌شود شصت روبل

البته باید نه تا یکشنبه از آن کسر کرد

همان‌طور که می‌دانید یکشنبه‌ها مواظب "کولیا" نبوده‌اید و برای قدم زدن بیرون می‌رفتید

به اضافه سه روز تعطیلی...

"یولیا واسیلی اونا" از خجالت سرخ شده بود

و داشت با چین‌های لباسش‌ بازی می‌کرد ولی صدایش در نمی‌آمد

.

.

بقیه داستــان در ادامه مطلب


منبع : http://khandefun.ir