بسم الله الرحمن الرحیم
روضه رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
آسمان مدینه غمبار است
شهر، آشوب و کار دشوار است
بعد از این مکر و حیله بسیار است
چشم های علی گهر بار است
رنگ زهرا شبیه دیوار است
یک منادی به کوچه راه افتاد
خبر از رحلت نبی می داد
آه از بی کرانۀ بیداد
مرتضی مانده بود بی امداد
وای از رهبری که بی یار است
یک طرف پیکر نبی بر جا
آن طرف تر سقیفه ای برپا
مرگ بر آن نشست و آن شورا
که شده حاصلش غریبیِ ما
امت مصطفی عزادار است
غسل و کفن نبی حکایت داشت
علی از غربتش روایت داشت
خصم داعیۀ ولایت داشت
فاطمه از عدو شکایت داشت
نعش خیر البشر در آزار است
بر زمین پیکر پیامبر است
آب غسل و کفن هنوز تر است
صحبت هیزم و هجوم و در است
یاس را فصلِ برگ و بار و بَر است
سینۀ گُل چه جای مسمار است
اَبَتاه این چه وقت رفتن بود
ای پدر فصلِ یاریِ من بود
غنچه ام را گهِ رسیدن بود
دورِ یاسِ تو پر ز دشمن بود
گوئیا دور دور کفار است
رفتی ای طالعِ سپیدۀ من
قبله اَت قامت کشیدۀ من
رفتی ای خاک تو به دیدۀ من
تا نبینی قد خمیدۀ من
داغ من داغ آل اطهار است
می خواهم از پایین بیفتم روی بالا
برگردم از اینجا به جایی که نبودم
آتش گرفتم توی دنیای جهنّم
ایمان ندارم به خدایی که نبودم
من یک کتابم که کسی رویش نشسته
شب نامه ای که کادوی تویش سیاسی است
یک سطل آب و کارد و سوهان و قصّاب
امروز درس گاوها انسان شناسی است
یک کوه رفته توی کفش چرم گاوم
در گوش من یک داور است و بوق ماشین
بالا ترافیک است و بالاتر ترافیک
می خواهم از بالا بیفتم روی پایین
پایین ترافیک است و من یک بوق ممتد
من اینور دنیام و آنور کار دارم
بالا پر از مرد است و پایین مملو از زن
یک رادیو هستم که شب اخبار دارم
هی دور خود می چرخم و می چرخم و می...
من گیر کردم گیر کردم گیر کردم
امروز روز آخر دنیاست اصلاً
من در به دنیا آمدن هم دیر کردم
علی کریمی کلایه