خانه
عناوین مطالب
تماس با من
وبلاگ تفریحی
دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس
وبلاگ تفریحی
دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس
پیوندها
پرتال تفریحی
پرتال تفریحی تو فان
تاپیک تفریحی
تاپیک تفریحی
دانلود جدیدترین ها
دانلود جدیدترین ها
دانلود آهنگ جدید
دانلود آهنگ جدید
دنیای اینترنت
دنیای اینترنت
مجله اینترنتی
مجله اینترنتی 24
دانلود جدیدترین ها MyGAG
دانلود جدیدترین ها MyGAG
دانلود آهنگ جدید دانلود فیلم دانلود عکس
دانلود آهنگ جدید دانلود فیلم دانلود عکس
میهن موزیک - دانلود آهنگ جدید
میهن موزیک - دانلود آهنگ جدید
ابر برجسب
استخدام
استخدامهای
شهرستانها
لیسانس
افزار
استفاده
ایران
برنامه
دانلود
وبلاگ
خواهد
تهران
استان
زندگی
ادامه
جدیدترین یادداشتها
همه
Full Movies Download
دانلود آلبوم جدید شادمهر عقیلی به نام تجربه کن
جملات زیبا درباره کمک به دیگران
دکوراسیون بهاری با شابلون های رنگی
راز ماندگاری براشینگ آرایشگرها
همه چیز درباره جراحــی زیبایــی بینی
از بین بردن چربــی های شکــم پهلــو و ران
تماس بدنی رضا عطاران و همسرش در فیلم جنجالی شد
اولین گفتگوی صریح مهناز افشار درباره همسر و فرزندش
پربازدیدترین شهرهای دنیا در سال 2014
بایگانی
مهر 1396
1
آذر 1395
1
تیر 1394
257
خرداد 1394
718
اردیبهشت 1394
181
اسفند 1393
1
بهمن 1393
3260
دی 1393
9226
آذر 1393
3600
جستجو
آمار : 725988 بازدید
Powered by Blogsky
شب عروسیه، آخره شبه،خیلی سر و صدا هست
شب عروسیه، آخره شبه،خیلی سر و صدا هست
میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه
هر چی منتظر شدن برنگشته
،در را هم قفل کرده
داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه میشه
مامان بابای دختره پشت در داد میزنند:مریم،دخترم،در را باز کن
مریم جان سالمی؟آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده
در رو میشکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا
کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده
ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند
به این صحنه نگاه می کنند.کنار دست مریم یه کاغذ هست
یه کاغذی که با خون یکی شده.بابای مریم میره جلو
هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه
با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره،بازش میکنه و میخونه:
سلام عزیزم. دارم برات نامه مینویسم
آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه
کاش منو تو لباس عروسی میدیدی
مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟!علی جان دارم میرم
دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم
میبینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم
دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم
ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم.دارم میرم
چون قسم خوردم،تو هم خوردی، یادته؟!
گفتم یا تو یا مرگ،تو هم گفتی،یادته؟! علی تو اینجا نیستی
من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی
چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی میدیدی مریمت چطوری
داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ میکنه
کاش بودی و میدیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند
علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت
حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره میلرزه
همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره
روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد،یادته؟!
روزی که دلامون لرزید،یادته؟!روزای خوب عاشقیمون،یادته؟!
نقشه های آیندمون،یادته؟! علی من یادمه
یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم
پا روی قلب هردومون گذاشتند.یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد
بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش
یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت
که دیگه حق نداری اسمشو بیاری
یادته اون روز چقدر گریه کردم،تو اشکامو پاک کردی
و گفتی گریه میکنی چشمات قشنگتر میشه!
میگفتی که من بخندم.علی حالا بیا ببین چشمام
به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم
هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب
که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو
تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد
چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود
که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من
تو نگاه تو بود نه تو دستات.دارم به قولم عمل میکنم
هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ
پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم
نمیتونم ببینم بجای دستای گرم تو
دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه
همین جا تمومش میکنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمیخوام
وای علی کاش بودی میدیدی رنگ قرمز خون
با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان!
عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده
میخوام ببینمت.دستم میلرزه.طرح چشمات پیشه رومه
دستمو بگیر. منم باهات میام….
پدر مریم نامه تو دستشه،کمرش شکست
بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه میکنه
سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش
بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهارچوب در یه قامت آشنا میبینه
آره پدر علی بود،اونم یه نامه تو دستشه،چشماش قرمزه
صورتش با اشک یکی شده بود.نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد
نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند
و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود
پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم
اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود
حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده
حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد
دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت!
مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی
که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند…
یادمه
میدیدی
داماد
چشمام
بابام
چشمات
میکنه
مریمت
دونست
میکنم
ادمین
چهارشنبه 19 آذر 1393 ساعت 17:16
0
لایک
نظرات
0
+ ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.