وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

بال هایت را کجا جا گذاشتی ؟

 
 بال هایت را کجا جا گذاشتی ؟ (داستان جالب)
 
 
 

پرنده بر شانه های انسان نشست .انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت :

– اما من درخت نیستم . تو نمی توانی روی شانه ی من آشیانه بسازی .پرنده گفت :

- من فرق درخت ها و آدم ها را خوب می دانم . اما گاهی پرنده ها و انسان ها را اشتباه می گیرم .

انسان خندید و به نظرش این بزرگ ترین اشتباه ممکن بود .پرنده گفت :

- راستی، چرا پر زدن را کنار گذاشتی ؟انسان منظور پرنده را نفهمید ، اما باز هم خندید .پرنده گفت :

– نمی دانی توی آسمان چقدر جای تو خالی است .

انسان دیگر نخندید.  انگار ته ته خاطرات اش چیزی را به یاد آورد . چیزی که نمی دانست چیست . شاید یک آبی دور ، یک اوج دوست داشتنی .پرنده گفت :

– غیر از تو پرنده های دیگری را هم می شناسم که پر زدن از یادشان رفته است . درست است که پرواز برای یک پرنده ضرورت است ، اما اگر تمرین نکند فراموش اش می شود .

پرنده این را گفت و پر زد . انسان رد پرنده را دنبال کرد تا این که چشم اش به یک آبی بزرگ افتاد و به یاد آورد روزی نام این آبی بزرگ بالای سرش ، آسمان بود و چیزی شبیه دلتنگی توی دلش موج زد .

آن گاه خدا بر شانه های کوچک انسان دست گذاشت و گفت :

- یادت می آید تو را با دو بال و دو پا آفریده بودم ؟ زمین و آسمان هر دو برای تو بود . اما تو آسمان را ندیدی . راستی عزیزم، بال هایت را کجا گذاشتی ؟

انسان دست بر شانه هایش گذاشت و جای خالی چیزی را احساس کرد . آن گاه سر در آغوش خدا گذاشت و گریست .

هنوز ۱۵ سالش نشده بود…

وبلاگ آخرین خاکریزها نوشت:

رضایت نامه را گذاشت جلوی مادرش.

چه امضا بکنی ، چه امضا نکنی ، من میرم!!!

روایت نو،به نقل از وبلاگ آخرین خاکریزها نوشت:

هنوز ۱۵ سالش نشده بود،

رفت تا برای جبهه ثبت نام کنه، گفتند باید رضایت نامه بیارید.

رضایت نامه را گذاشت جلوی مادرش.

http://revayatno.ir/

بیشتر بخوانید

۶ کشته در تصادف خودروی زائران در ایلام

فرمانده پلیس راه ایلام گفت: حادثه رانندگی در ایلام ۶ کشته و دو زخمی برجای گذاشت. نورالله خادم امروز در گفت‌وگو با فارس اظهار داشت: حادثه مرگبار رانندگی در محور ایلام ـ مهران ۶ کشته و دو زخمی بر جای گذاشت. این فرمانده انتظامی اضافه کرد: در این حادثه یک دستگاه خودرو پراید با یک ...

کوثر ریوندی (دانشجوی علوم کامپیوتر)1

بچه که بودم رفیقی داشتم که خوب نیزه پرتاب می کرد. دستش قوی بود. این رفیق رفت تمام هم و غمش را گذاشت روی تمرین پرتاب نیزه. من رفتم دانشگاه تئاتر خواندم. او باز هم نیزه می انداخت. هیچ کار دیگری نمی کرد. دانشگاه را تمام کردم. او همچنان نیزه پرت می کرد. تا زد و گفت:
- بالاخره وقتش رسید خودمو نشون بدم
با هم رفتیم وسط صحرا. گفت:
- وایسا ببین چیکار می کنم
و تمام جانش را گذاشت توی نیزه و پرت کرد.
نیزه رفت و رفت. اینقدر که در هوا نقطه شد. رفیقم گفت:
- من دیگه کارم تموم شد. یه عمر کار کردم برا همچین روزی. تو رفتی درس خوندی. چیز نوشتی. خیلی چیزا یاد گرفتی.
به او گفتم:
- تو دنبال یه چیز رفتی. بهش رسیدی. من دنبال خیلی چیزا رفتم. به هیچکدمشون نرسیدم.
گفت:
- من دیگه باید برم. خداحافظ.
این را گفت و به صورت افتاد زمین. یک نیزه به پشتش فرو رفته بود. نیزه ای بود که خودش پرت کرده بود. نیزه اش زمین را دور زده بود و به خودش رسیده بود. او برای به خودش رسیدن تمرین کرده بود. گفته بود:
- دورترین نقطه خود منم. من می خوام به خودم برسم.
و به خودش رسید.

علیرضا روشن

محمد وحدانی

شهید وحدانی

محمد در خانواده ای متدین و مذهبی در سال 1345 در روستای دهگاه دیده به جهان گشود. از کودکی علاقه زیادی به درس و مدرسه داشت. تحصیلات دوران ابتدایی را در مدرسه روستا گذراند اما به جای ادامه تحصیل ترجیح داد کمک کار پدرش در کارهای کشاورزی باشد.

با آغاز جنگ تحمیلی تصمیم گرفت به جمع رزمندگان بپیوندد.  درآن روزها 16 سال بیشتر نداشت و در عنفوان جوانی به سر می برد. موضوع شرکت در جنگ را با خانواده اش در میان گذاشت. با توجه به سن کم، والدین او مخصوصا مادرش با رفتنش مخالف بودند.

«مادر، یعنی نمیخواهی از چهارتا پسر یکی را در راه امام حسین (ع) فدا کنی» این جمله ای بود که به شدت مادرش را تحت تاثیر گذاشت و برات شرکت در جبهه را برای او صادر کرد.  محمد پس از طی دوره آموزشی به جبهه رهسپار شد و پس از مدت کوتاهی در سال 1361 در عملیات مسلم بن عقیل در منطقه سوماربه فیض شهادت نائل گردید. شهادت او انگیزه ای شد برای سایر رزمندگان؛ به طوری که پس از ایشان افراد زیادی از روستا عازم جبهه شدند.