وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

شرایط حاکمان از نگاه قرآن

انسان کامل

از نظر قرآن حاکم می بایست انسان کاملی باشد که بتواند به عنوان خلافت و ولایت عمل کند. تصویری که قرآن از حاکمان ارایه می دهد موجودی کامل است تا بتواند بر پایه آموزه های وحیانی و مصالح عمومی جامعه را برای دست یابی به کمال در حوزه فردی و اجتماعی مدیریت کند. از آن جایی که حکومت و ولایت از آن خدایی است که خالق و مالک انسان است هیچ موجودی را نرسد که بر دیگری حکومت نماید. تنها نمایندگان خدا که شرایط لازم را دارند می توانند این مقام را به عنوان خلافت تصاحب کنند. شناخت این افراد می تواند به دو شکل انجام شود: نخست معرفی اشخاص به طور مستقیم؛ دوم معرفی خصوصیات عمومی و معیارهایی که به یاری آن می توان بر اشخاص تطبیق کرد.

معیارهای شناسایی

در این جا به این معیارها به عنوان شرایط اشاره می شود تا امکان این فراهم آید که حاکمان لایق و شایسته را شناسایی کرده و از آنان اطاعت نمود؛ زیرا به حکم آیات قرآنی پس از شناسایی آنان لازم و ضروری است که از آنان به عنوان اولوالامر و صاحبان قدرت و مدیریت اجتماعی و سیاسی اطاعت کرد. به سخن دیگر مشروعیت دینی آنان زمانی از سوی خداوند تأیید می شود که شرایط را احراز کرده باشند. این شرایط را می توان به دو دسته شرایط بینشی و نگرشی و نیز شرایط عملی و هنجاری دسته بندی کرد.

ایمان و توحید

از جمله مهم ترین آن ها در حوزه بینش و نگرش مسأله ایمان و توحید است که در همه آموزه های قرآنی نقش محوری دارد و همه مسایل و مباحث در پیرامون آن معنا و مفهوم پیدا می کند. خداوند در آیات چندی چون آیه 141 و 144 سوره نساء و نیز 55 سوره مائده و 56و 57 سوره مائده و 56 سوره نور به این شرط به طور مستقیم اشاره می کند. در سوره یوسف هنگامی که از حکومت وی سخن می گوید آن را به عنوان پاداش ایمان و تقوای وی مطرح می سازد تا به وابستگی میان حکومت و ایمان اشاره داشته باشد. ایمان در بینش قرآنی متغیر اساسی است.
ایمان به خدا خود را به اشکال مختلف نشان می دهد. از جمله می توان به مساله عبودیت و بندگی خالص(انبیاء آیه 105) که خود به شکل تقوا در حوزه های فردی و اجتماعی(اعراف آیه 128 و یوسف آیات 56 و 57) و انجام دادن اعمال صالح و کارهای نیکو و پسندیده(نور آیه 55) و اقامه نماز(مائده آیه 55) بروز و ظهور می یابد و در اصطلاح به عنوان اطاعت کامل از خدا تجلی کرده و تحقق وجودی می یابد.

اجتناب از استبداد و خودکامگی

در حوزه عمل می توان به مصادیق ریزتری اشاره کرد که از حساسیت خاصی برخوردار است. به این معنا که بی تحقق آن شرایط می توان گفت که شخص از مشروعیت دینی و تایید الهی در حکومت و حاکمیت برخوردار نمی باشد. از جمله می توان به مساله اجتناب از استبداد و خودکامگی حاکمان اشاره کرد.
خداوند در آیه 159 سوره آل عمران مشورت با مردم و پرهیز از استبداد و خودکامگی و خودرایی در امور حکومتی را از شرایط حاکمان الهی و منسوب به دین و خدا دانسته است. به گونه ای که در صورت فقدان نه تنها از حاکم از مشروعیت دینی می افتد بلکه از مشروعیت سیاسی و مقبولیت عمومی بیرون رفته و حکومت وی دچار بحران مشروعیت مطلق می گردد. از این رو به پیامبر بزرگوار(ص) یادآور می شود که علت مقبولیت عمومی به سوی وی و پذیرش حکومت و حاکمیت وی روش حکومتی وی می باشد که بر پایه مشورت و همرایی و همدلی مردم نهاده شده است.

مهرورزی و مردم دوستی

در همین آیه به شرط دیگری نیزاشاره می شود که ارتباط تنگاتنگی با مساله استبداد دارد. قرآن با یادآوری محبت و مهرورزی پیامبر نسبت به مردم و شهروندان(امت اسلام) توضیح می دهد که علت دیگر استقبال عمومی به حکومت ایشان مهرورزی و مردم دوستی ایشان است که به شکل استغفار و گذشت از خطاها و اشتباهات اجتماعی و سیاسی آنان است.

نرمی و مدارا با مردم

شرط دیگری که در این آیه از آن سخن رفته است نرمی نسبت به مردم می باشد. حکومت پیامبر بر پایه عنصر مهربانی و نرمی و مدارا با مردم نهاده شده است. نادیده گرفتن اشتباهات و خطاها و عدم به کارگیری خشونت که اعمال قدرت لخت است عمده ترین علت جلب دل های مردم به حکومت نبوی بوده است. قدرت عریان که از آن گاه به خشونت یاد می شود هر چند در حوزه اعمال قانونی و مجاری آن باشد اگر به صورتی باشد که مردم را در تنگنا قرار دهد موجب دوری مردم از حکومت می گردد. البته این بدان معنا نیست که قوانین کیفری و جزایی که از آن به اقتدار و حاکمیت یاد می کنند می بایست اعمال نشود و نادیده انگاشته شود. اقتدار امری بایسته است که به شکل غلظت و سخت گیری خودنمایی می کند و نمی توان از آن به خشونت یاد کرد.

مشورت، کارآمدی و مدیریت

توانایی اعمال قدرت مشروع و اقتدار از شرایط مهم دیگری است که قرآن برای حاکمان بیان می کند. این شرط در آموزه های قرآنی به عنوان قاطعیت یاد شده است. از این رو می توان گفت که قاطعیت در آموزه های قرآنی به معنا و مفهوم اعمال قدرت مشروع است. حاکم می بایست افزون بر مهربانی و عدالت و مشورت با مردم از قاطعیت پس ازگرفتن تصمیم استفاده کند. قاطعیت هرگز به معنا و مفهوم استبداد و خودکامگی نیست؛ زیرا بدون قاطعیت پس از تصمیم نمی توان به شهریاری پرداخت و نظام شهری و امت را مدیریت و تدبیر نمود.
قاطعیت به معنای به کارگیری هرگونه قدرت قانونی برای اعمال آن است. از این رو می تواند به اشکال مختلف چون حدود و تعزیرات، جهاد و به کارگیری شمشیر و زور (حدید و آهن در آیات قرآن) تجلی و ظهور کند.
قرآن در آیه 159 آل عمران به مساله قاطعیت همراه با مشورت اشاره می کند و به پیامبر دستور می دهد که پس از مشورت آن چه را که صلاح امت دانسته اتخاذ کند و هرگاه تصمیمی را گرفت با توکل به خدا بر انجام آن قاطعیت داشته باشد. در آیه 32 سوره نمل نیز از قاطعیت امر که مفهومی اجتماعی دارد سخن رفته است. ملکه سبا در زمانی که با نامه حضرت سلیمان(ع) رو به رو می شود از ایشان می خواهد تا درباره موضوع دولتی مشورت کنند. در آن جا ملکه سبا به ویژگی حاکم اشاره می کند و می گوید: در این مساله حکومتی به من مشورت دهید؛ زیرا من در هیچ امر حکومتی بدون مشورت شما تصمیم نمی گیرم و فرمان صادر نمی کنم.
در حقیقت به مساله قاطعیت و صدور فرمان و تصمیم پس از مشورت اشاره می کند که می بایست از سوی حاکم صادر شود. به سخنی دیگر اگر مشورت امر پسندیده و ضروری برای حکومت و حاکم است قاطعیت و صدور فرمان نیز امری است که می بایست بدان توجه داشت.

احسان به مردم

در آموزه های قرآنی به مساله شرط احسان به عنوان شرط حاکم مطرح می شود که امری فراتر از عدالت است. اگر در آیات قرآن از لزوم عدالت پیشگی حاکمان و اجتناب از هواپرستی ایشان سخن رفته است و در صورت فقدان عدالت ایشان از مشروعیت دینی ساقط می شوند(ص آیه 26 و نساء آیه 58) از احسان که مرتبه فراتر از عدالت است نیز سخن به میان آمده است. حاکمان می بایست در موضع و ایستاری قرار گیرند که احسان اصل اساسی در عملکرد ایشان باشد و پایه های حکومتی می بایست افزون بر عدالت بر پایه احسان و نیکی به امت و شهروندان قرار گیرد. قرآن درباره ویژگی های حضرت یوسف که به حکومت و حاکمیت مصر دست یافت از احسان وی بلکه از این که در جرگه محسنان و نیکوکاران قرار داشته سخن به میان می آورد. محسن و نیکوکار در قرآن مقامی بلند و برتر است که نمی توان از آن به سادگی گذشت. محسن کسی است که فراتر از عدالت به مردم مهر می ورزد و در حق ایشان ایثار و گذشت و عفو را سر لوحه برخورد خود قرار می دهد.(یوسف آیه 56)

امانت داری

از دیگر شرایطی که قرآن برای حاکمان برمی شمارد امانت داری است که بدون احراز آن شخص نمی تواند از نظر قرآن به عنوان حاکم مشروع بر مردم حکومت کند. (نساء آیه 58) به نظر می رسد که در بینش و نگرش قرآن، حکومت امانتی است که در اختیار شخص و یا اشخاصی قرار می گیرد و او به عنوان امین از سوی خدا و مردم در چارچوب قوانین و اصول عدالت و احسان می بایست امانت را حفظ کند. از این رو شرط امانت داری شرطی بنیادین است. هرگونه تعدی و تجاوز از اصول و شروطی که قرآن برای حاکم و حکومت بر می شمارد موجب می شود تا حاکم از حکومت مشروع ساقط شود و مشروعیت دینی و سیاسی خود را از دست دهد.

توانایی های علمی و جسمی

توانایی علمی به گونه ای شخص را به مسایل و اهداف حکومت و مدیریت جامعه قادر سازد و نیز توانایی های جسمی که حاکم را قادر به فعالیت های بیش از اندازه افراد عادی جامعه توانا نماید(بقره آیه 246 و 247و یوسف آیه 55) از دیگر شرایط مهمی است که قرآن برای حاکمان برمی شمارد؛ زیرا بدون توانایی علمی هرگونه مدیریت با شکست و افزایش هزینه ها رو به رو خواهد شد و جامعه در مسیر کمالی خود دست کم دچار چالش و خلل جدی می شود. هم چنین از آن جایی که مدیریت جامعه نیازمند تلاش دو چندانی است تا همه مشکلات کلان جامعه مورد ارزیابی و نظارت و مدیریت قرار گیرد و از نظر جسمی می بایست در آن اندازه از حد و توان باشد که تن خسته نشود و در حوزه عمل کم نیاورد.

اجتناب از ظلم و ستم

بی گمان اجتناب و دوری از ظلم و ستم چیزی جز تاکید بر عدالت و احسان نیست؛ زیرا اصولا حکومت ظالم و ستمکار و حاکمان ستمگر در مفهوم قرآنی نه تنها شایسته حکومت نیستند بلکه لازم و ضروری است که از شر آنان رهایی یافته و با مبارزه با آنان دولت و حکومت عادل و صالح بر پا نمایند. از این رو وقتی از شرط اجتناب از ظلم و ستم سخن گفته می شود به معنای تاکید بر امری است که از آن به عدالت یاد شده است. حاکم ظالم و ستمکار را جایی برای حکومت در آموزه های قرآنی نیست و امت و شهروندان می بایست با آن به مبارزه برخاسته و آن را ساقط کنند. (یوسف آیه 78 و 79)
به نظر می رسد که مفاهیمی چون عدالت و اجتناب از ظلم و ستم متناظر به یک دیگر هستند؛ زیرا عدالت به معنای عدم میل و گرایش به انحراف و یا قرار گرفتن هر چیز در جای خود است. تجاوز و افراط و تفریط از حالت طبیعی عدالت را از میان می برد. از سوی دیگری ظلم و ستم نیز تجاوز و تعدی و میل و گرایش به سوی افراط و تفریط است. بنابراین هرگونه رفتاری که خروج از حالت طبیعی و گرایش به تجاوز و افراط و تفریط داشته باشد می تواند عاملی مهم برای از دست رفتن شرط عدالت باشد.

سهل بودن دیدار مردم با حاکم

از دیگر ویژگی های حاکم آن است که ملاقات و دیدار امت و شهروندان با حاکم آسان باشد؛ زیرا حاکم یار و یاور شهروندان و قانون است. واژه شهر به معنای مدینه است که دربردارنده اجتماع قانونمند و دارای مدیریت یگانه بر پایه قانون است و شهریار می بایست حافظ و مدافع شهر و قانون آن باشد. از این رو می بایست دیدار با وی همانند مدیریت شهری آسان باشد و مردمان به سادگی مشکلات و خواسته های خویش را بتوانند با وی در میان گذارند. (یوسف آیه 56 تا 58) این ها گوشه هایی از ویژگی هایی است که قرآن برای حاکمان بر می شمارد

چرا امام حسن(ع) با دختر دشمن خود ازدواج کرد؟

یکی از سؤالاتی که در زمینه زندگانی کریم اهل بیت(ع) امام حسن مجتبی(ع) مطرح می‌شود، این است که چرا حضرت با جعده که پدرش یکی از دشمنان ایشان بود، ازدواج کردند؟
مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم این گونه پاسخ می‌دهد:
یکی از افراد و شخصیت‌های تاریخی که در دوران امیرالمؤمنین(ع) زندگی می‌کرد و در زیر سایه مهر او امنیت یافته بود، «اشعث بن قیس کندی» بود که برای شناخت او کافی است به خطبه‌ای از خطبه‌های امیرالمؤمنین علی(ع) توجه کنیم:
امام علی(ع) در مسجد کوفه سال ۳۸ هجری سخنرانی می‌کرد، اشعث بن قیس به یکی از مطالب آن حضرت اعتراض کرد و گفت: این سخن به زیان تو است نه به سود تو، امام(ع) که او را به خوبی می‌شناخت نگاه خود را به او دوخت و فرمود: «چه کسی تو را آگاه کرد که چه چیزی به سود یا زیان من است؟ لعنت خدا و لعنتِ لعنت کنندگان بر تو باد ای متکبر، متکبرزاده منافقِ پسر کافر، سوگند به خدا تو یک بار در زمان کفر و بار دیگر در حکومت اسلام اسیر شدی و مال و خویشاوندی تو هر دو بار نتوانست به فریادت برسد، آن کس که خویشان خود را به دم شمشیر سپرد و مرگ و نابودی را به سوی آن‌ها کشاند سزاوار است که بستگان او بر او خشم گیرند و بیگانگان به او اطمینان نداشته باشند».(۱)
از جملات صریح امام(ع) درباره اشعث استفاده می‌شود که او قطعاً یکی از دشمنان حضرت بوده است وگرنه حضرت با دوست خود این‌گونه صحبت نمی‌کند، اما با این حال، چرا فرزندِ حضرت (امام حسن مجتبی(ع)) با دختر چنین شخصی ازدواج کرد؟
در تاریخ داستانی درباره چگونگی ازدواج امام حسن(ع) با جعده دختر اشعث بن قیس نقل شده که در اینجا به نقل آن داستان می‌پردازیم:
درباره نام دختر اشعث مؤرخان اختلاف دارند و او را سکینه، شعثاء و عایشه هم دانسته‌اند، ولی صحیح‌ترین آن جعده است(۲) و سبب ازدواج چنین بیان شده است که امیرالمؤمنین علی(ع) دختر سعید بن قیس همدانی به نام «ام عمران» را برای فرزندش حسن خواستگاری کرد، سعید گفت: به من مهلت دهید در این باره مشورت کنم و از حضور امام بیرون آمد در بین راه به اشعث بن قیس (برادرش) برخورد و جریان را به او گفت، آن مرد منافق از روی نیرنگ به سعید گفت: چگونه دخترت را به حسن می‌دهی که همیشه به او فخر بفروشد و درباره‌اش انصاف نورزد و با او بدرفتاری کند و بگوید: من فرزند پیامبر خدا و امیرالمؤمنینم و او در برابرش چنین فضیلتی نداشته باشد، پس بهتر نیست او را به پسرعمویش بدهی تا شایسته یکدیگر باشند، سعید گفت: کدام پسرعمویش؟ اشعث گفت: محمد پسر من!
آن بیچاره فریب خورد و گفت: دخترم را به پسرت دادم، اشعث شتابزده به نزد امیرالمؤمنین(ع) رفت و گفت: تو دختر سعید را برای حسن خواستگاری کرده‌ای؟! حضرت فرمود: بلی! اشعث گفت: آیا دختری را نمی‌خواهی که در شأن فرزندت باشد؟ حضرت فرمود: آن دختر کیست؟ اشعث گفت: جعده دختر من.
حضرت فرمود: ما با مرد دیگری در این باره گفت‌وگو کرده‌ایم، اشعث گفت: درباره آن گفت‌وگو راهی برای شما وجود ندارد، حضرت فرمود: او رفته است تا با مادر دختر مشورت کند، اشعث گفت: او دخترش را به محمد بن اشعث (پسر من) داد، حضرت فرمود: کی چنین کاری کرده؟ اشعث گفت: قبل از اینکه به اینجا بیایم و چنین بود که امیرالمؤمنین با این پیشنهاد موافقت کرد.
وقتی که سعید فهمید فریب اشعث را خورده پیش او شتافت و گفت: ای مرد یک چشم با من نیرنگ باختی؟ اشعث گفت: کور خبیث تو هستی که خواستی درباره فرزند پیامبر مشورت کنی، آیا تو احمق نیستی؟، اشعث شتابان به حضور امام حسن(ع) رفت و گفت: آیا نمی‌خواهی با همسرت دیدار کنی، چون او می‌ترسید فرصت از دست برود و بعد راه بین خانه امام و خانه خودش را فرش کرد و دخترش را به همسری امام بخشید، به این ترتیب جعده به خانه امام(ع) رفت».(۳)
از آنجا که امام حسن مجتبی(ع) فرزند پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) بود، هر کسی دوست داشت به گونه‌ای خود را به خاندان پیامبر نزدیک کند، اهل بیت پیامبر(ص) هم به جهت حُسن خلقی که داشتند و حتی نسبت به دشمنان مهربان بودند، با این گونه پیشنهادات مخالفت نمی‌کردند و تا خطایی از کسی نمی‌دیدند او را از در خانه خود نمی‌راندند، علاوه بر اینکه طبق داستان فوق امام مجتبی(ع) در برابر کار انجام شده واقع شدند و تن به این ازدواج دادند، ولی بعضی از تحلیلگران سبب ازدواج امام حسن(ع) با جعده را این گونه بیان کرده‌اند:‌
همان گونه که برخی ازدواج‌های رسول خدا(ص) رنگ سیاسی داشت، پاره‌ای ازدواج‌های امام حسن(ع) هم سیاسی بود، با توجه به نفوذ بسیار زیاد اشعث بن قیس در کوفه به نحوی که در جنگ صفین در به حکمیت کشاندن جنگ تلاش فراوانی داشت و مؤثر هم واقع شد، حضرت با دختر او جعده ازدواج کرد، این ازدواج صورت گرفت و البته بدون فرزند پایان یافت، جعده که نفاق را از پدر به ارث برده بود با توطئه معاویه به دشمن حضرت تبدیل شد و در یک اقدام ننگین امام حسن(ع) را زهر داد.
*پی‌نوشت‌ها:
۱. نهج البلاغه، خطبه ۱۹، ترجمه: محمد دشتی، ص ۶۴، چاپ دوم.
۲. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبین، ناشر: دارالمعرفه، ص ۵۰.
۳. قرشی، باقر شریف، زندگانی حسن بن علی، ج ۲، ترجمه فخرالدین حجازی، ج۲، ص۵۶۷ به نقل از تاریخ ابن عساکر، ج ۴، ص ۲۱۶.