خاطرات کار و کارگاه – خاطرات خوزستان 3
دوستی من و حاج رحیم
در این گرما ، تنها چیزی که می تواند حس خوبی به آدم بدهد نوشیدن یک لیوان آب است . آب یخ تگری . آب یخی که آدم را از شر گرما و شرجی هوا فراری دهد .
در دفتر حاج رحیم نشسته ام . آبدارچی شرکت ، با سینی چایی وارد می شود .
- قربونت . لطفا به جای این چایی یه کاسه آب یخ به من بده !
- مهندس جان دیگه دوران کاسه های لعابی و مسی تموم شده . بگو یه لیوان آب برات بیاره .
- حاجی جان من الان اینقدر تشنه ام که برام کاسه و لیوان و سطل و پارچ و قابلمه مهم نیست . مهم آب یخه که حالمو جا بیاره !
آبدارچی می رود دنبال آب و حاجی می افتد به جان کاغذهای روی میز و توی کشوهای میزش . عاقبت چیزی را که دنبالش بوده پیدا می کند .
- خوب این هم فرم قرارداد اجاره ماشین آلات . گفتی چندتا تراک میکسر می خوای ؟ برای چند ماه ؟ برای کجا ؟
- حاجی جان تلفنی که گفتم . یه تراک میکسر . فعلا برای دو ماه . همین نزدیکی اهواز . 30 کیلومتری اهواز . کار که روی غلتک بیافته شاید دستگاه های بیشتری بخوام .
و در میان خوردن آب یخ و گفتن خاطرات دوستان مشترک ، قرارداد اجاره ی یک دستگاه تراک میکسر را با حاج رحیم ، مسئول ماشین آلات شرکت در اهواز ، نهایی می کنم .
تا چند ماه پیش ، من هم به نوعی همکار حاجی به حساب می آدم . من سرپرست امور بخش عمرانی شرکت بودم در تهران . او معاون ماشین آلات شرکت در اهواز . حالا او همانجاست و من شده ام پیمانکار . پیمانکاری که برای شروع بتن ریزی کانال ، احتیاج به تراک میکسر دارد .
- خوب مهندس جان این هم قرارداد . بیا امضا کن .
- حاجی بده بخونم ببینم چی نوشتی !
- چیزی نیست مهندس جان . یه قرارداد معمولی .
قرارداد معمولی را می خوانم . اما انگار زیاد هم معمولی نیست ! از قضا قسمت های نامعمولش خیلی بیشتر از قسمت های معمولی اش هستند !
- حاجی نوشتی ماهی چند ؟ یک میلیون وششصد هزار ؟
- خوب آره دیگه !
- حاجی جان ! لااقل من که می دونم تعرفه شرکت یک و چهارصده ! اون دویستای زیادی برای چیه ؟
- ای بابا مهندس جان زیاد سخت نگیر . آخه تو رفیق مایی . ما ارادت داریم . ولی فردا ممکنه خیلی ها حرف مفت بزنن . دویست تومن زیادتر نوشتم که فردا هیچ کسی نتونه حرف و حدیثی برامون دربیاره !
انگار این رفاقت خیلی بیشتر از این حرفها ارزش دارد که به خاطر آن برای چهارصد هزار تومان بخواهم با حاجی کل کل کنم ! قبول می کنم . اما به نظر می رسد این آخرین چیزی نیست که باید قبول کنم ! در یکی از بندهای قرارداد ، حاجی نوشته که باید کرایه یک ماه را همین الان پرداخت کنم و کرایه ماه بعد را هم اول ماه !
- حاجی جان ! از همه چک پنج شیش ماهه می گیری ! به ما که می رسه پول نقد که هیچ ! پول پیش هم می خوای بگیری ؟
- گفتم که مهندس جان . تو رفیق مایی ،همکار ما بودی . اینجوری فردا کسی نمی تونه حرف و حدیثی برامون دربیاره ! بنویس ! یه چک برای همین امروز بنویس ، به چک هم بنویس برای سی روز دیگه . بنویس تا زودتر تمومش کنیم . کم کم وقت نمازه .
انگار مجبورم هر چه را که حاجی می گوید بپذیرم . اینجا تنها جایی است که در اهواز می شناسم و حالا دیگر وقت اینکه دنبال دستگاه دیگری بگردم را ندارم .
- حاجی جان این دو تا چک رو بنویسم دیگه همه چیز تمومه ؟ دیگه کسی حرف و حدیث و روایت و حکایتی پشت سرمون نمی گه ؟
- نه دیگه ! فقط می مونه یک چک بدون تاریخ به مبلغ پنجاه میلیون در وجه شرکت !
- اون دیگه برای چی ؟
حاجی توضیح می دهد که چک پنجاه میلیونی در حقیقت ضمانت برگرداندن سالم ماشین است بعد از دو ماه . ضمانت اینکه اگر ماشین دزدیده شد ، یا چپ شد ، یا هر بلای دیگری سرش آمد ، خسارتش را پرداخت کنم . هر چه هم که برای حاجی بگویم که چرا باید برای دستگاهی که به زحمت سی میلیون ارزش دارد چک پنجاه میلیونی بدهم ، فایده ندارد . آخرش همان حکایت است :
- مهندس جان ! ناراحت نشو برادر . گفتم که . ما دوستیم . رفیقیم و ...
بقیه حرفهای حاجی را نمی شنوم ! باقی مانده ی آب درون پارچی را که آبدارچی آورده بود ، توی لیوان می ریزم و یک نفس سر می کشم . دسته چک را دوباره از توی کیفم بیرون می آورم و می نویسم : « مبلغ یک میلیارد ریال معادل یکصد میلیون تومان ، در وجه شرکت ... » . چک را از دسته چک جدا می کنم و می دهم حاج رحیم و یک نسخه از قرارداد را برمی دارم . حاجی بلند می شود که با من خداحافظی کند . با رفیقش . با همکار سابقش . در حالی که از روی صندلی اش بلند می شود ، نگاهی به چک می اندازد .
- چرا صد میلیون نوشتی مهندس جان ؟ من که گفتم پنجاه میلیون بنویس .
- حاجی جان از یک میلیون بیشترش برای من فرقی نداره ! اما ما با هم رفیقیم . دوستیم . ما ارداتمندیم . بذار یه چک صدمیلیونی بنویسم که اگه کار بیخ پیدا کرد بگن رفیق حاجی صد میلیون چک داده نه پنجاه میلیون ! اینجوری حرف و حدیثی توش نیست دیگه !
من و حاجی هر دو می خندیم و با هم روبوسی می کنیم و خداحافظی می کنیم و من از دفتر حاجی بیرون می زنم . خنده های هر دوی ما از ته دل است . او از اینکه قرارداد را همانجور که می خواسته نوشته خوشحال است و از ته دل می خندد . من هم فکر می کنم اگر دو تا دوست دیگر مثل حاجی داشته باشم به دشمن احتیاجی ندارم و خوشحال از این موضوع از ته دل می خندم !
کاپیتان والیبال ایران مشغول کارهای مربوط به گرفتن ویزا برای سفر به روسیه است.
به گزارش وبسایت نود ؛سعید معروف که پیوستنش به تیم زنیت کازان قطعی شده است پیگیر کارهای مربوط به گرفتن ویزا است تا هر چه زودتر به روسیه سفر کند.وقتی با معروف تماس گرفتیم او در سفارت روسیه بود:«در سفارت هستم و دنبال کارهای مربوط به ویزا.رضایت نامه ام صادر شده است و قرارداد هم امضا کرده ام.امیدوارم بتوانم در یکی دور روز آینده کارهای مربوط به ویزا را انجام بدهم.»
معروف این را گفت و ادامه داد:«شاید قبل از رفتن به روسیه یک کنفرانس خبری برگزار کنم.خوشحالم از اینکه مشکلم حل شده است و می توانم در اروپا والیبال بازی کنم.»
قرارداد سعید معروف با تیم روسی در حالی قطعی شده است که یک نکته در این قرارداد وجود دارد.آن هم این است که قرارداد کاپیتان تیم ملی والیبال ایران با تیم زنیت کازان ۳ میلیون یورو نیست،بلکه معروف با روسها قراردادی سه میلیون دلاری امضا کرده است که باز هم نسبت به دستمزدی که در ایران می گرفت تقریبا دو برابر است.
|
|
به نقل از سایت رسمی باشگاه ورزشی پدیده خراسان، رضا حقیقی امروز ضمن فسخ قرارداد با باشگاه پرسپولیس و دریافت رضایتنامه با باشگاه پدیده خراسان قرارداد بست. حقیقی پیش از این سابقه بازی در تیمهای پیام مشهد، فجرشهیدسپاسی و پرسپولیس را در کارنامه داشته است.
مدت این قرارداد تا پایان فصل است.