سلام دوستان شاعرم سالها پیش بعد از هتک حرمت بی شرمانه به مضجع شریف امام هادی علیه السلام درسامرّا قسمتم شد یکی دوسه ماه بعد به زیارت آن بزرگوار نائل شوم که ای کاش دیده ای نبود تا ببینم واشگ هایی که هنوز ازدیدن ویرانه های آن ملکوت دهم به جنون کشید شعرم را –به درخواست دوستی که آن سال بامن همراه بود این شعر رادراین صفحه گذاشتم اگر چه دین من با این چند بیت هرگزبه آن امام مظلوم ادا نخواهد شدوجز شرمندگی برایم باقی نخواهدماند.
نذرغربت امام هادی علیه السلام
دردل نگذار این همه داغ علنی را
پنهان نکن از شعر غم بی وطنی را
این داغ مرا کشت ، چه باید بنویسم
خورشید شب مکه و ماه مدنی را
ازبغض لبالب شدم از هتک حریمت
صبرتو به هم ریخته دنیای دنی را
ای ماه دهم پیش توآورده ام امشب
درهاله ای از بهت دلی سوختنی را
آن ها که چومن سوخته ی سامره هستند
باید بشناسند گدایان غنی را
صدبار دل سوخته ی پشت حصارت
خون کرد دل عبدالعظیم حسنی را
دشمن به خیال غلط خویش کشیده است
دورو برخورشید ، شبی اهرمنی را
اما خبرش نیست خداکرده عطایت
مانند علی بازوی لشکر شکنی را
ای عطر دلارای نماز شبت از دور !
تا سامره آورده اویس قرنی را
واکن لب نورانی خودرا و بیاموز
با جامعه در جامعه شیرین سخنی را
بگذار سهیم غم پنهان تو باشیم
نگذاربه دل این همه داغ علنی را
سنگهای قیمتی با آن تلألو و شکست نور جذابی که با هر چرخش، دلفریبترشان میکند چند هزار سال است که مردم دنیا را مبهوت و شیفته خود کرده است. تاریخ عشق به جواهرات، تاریخی کهن است و حتما قدمتش به اولین جرقههای ذهن مردم ماقبل تاریخ میرسد که البته باستانشناسان تاکنون توانستهاند فقط قدمت چند هزار ساله این عشق و علاقه را کشف کنند.
در لابه لای تاریخ، مردم ایران هم همواره نام خود را به عنوان مردمی جواهردوست و دوستدار سنگ های قیمتی ثبت کرده اند و تا آنجا که به کشفیات باستان شناسی مربوط می شود بیش از ۷۰۰۰ سال است ساکنان فلات ایران، سنگ های باارزش در دل طبیعت را شناخته اند و با استخراج و پرداخت این سنگ ها، جواهرات و زیورآلاتی ساخته اند که هنوز هم از پس هزاره ها، چشم بینندگان را خیره می کند.
جواهرات سوخته شهر سوخته در سیستان، مایه فخر ایران است که ۳۰۰۰ سال پیش از میلاد مسیح به دست نیاکان ما ساخته شده است.
شهر سوخته البته نام اصلی این شهر نیست و چون تاکنون اسم واقعی اش شناسایی نشده، باستان شناسان به علت وقوع دو آتش سوزی بزرگ در این شهر که هنوز بقایای آن در این منطقه وجود دارد، نام شهر سوخته را برای آن انتخاب کرده اند.
با جرم بی حساب و سراپای سوخته
پر میزنیم سمت حرم های سوخته
پر میزنیم تا حرم کربلایی ات
ای سر بریده ی غم عظمای سوخته
آقا سلام بر لب عطشان و زخمی ات
آه ای غریب، ای جگر و نای سوخته
در قتلگاه بر تو و اطفالت ای حسین
رحمی نکرد لشگر اعدای سوخته
حتی همان زمان که لبت شعله میکشید
شد تشنه ی لبان تو دریای سوخته
افتادی و رمق ز تنت نیزه ای گرفت
بر سینه ات نشست رد پای سوخته
یک تیغ کُند بوسه گه حنجر تو شد
ای روشنای هر شب دنیای سوخته
ای وای بر رباب و سر شیرخواره اش
ای وای بر رقیه و موهای سوخته
رضاباقریان
لالهاى بود که با داغ جگر سوخته بود
آتشى در دل سودا زده افروخته بود
شرم دارم که بگویم تن مسموم تو را
خصم با تیر به تابوت به هم دوخته بود
راز دل را همه با همسر خود مىگویند
حسن از همسر خودکامه خود سوخته بود
جگرش پاره شد از نیشتر زخم زبان
در لگن خون دلى ریخت که اندوخته بود
ارث از مادر خود بُرد غم و رنج و مِحن
صبر و تسلیم و رضا از پدر آموخته بود