من فراموش نمی کنم.. اه بازهم این رود مرا به کجا می کشاند .. من قاصدکی در دست باد نیستم.. هان ... ای بادها.. کوه ها ... سخنم با شما است.. من با قدم هایی به استواری تاریخ سرزیمنم ره می سپارم... اندیشه، اآری اندیشه کجاست؟! .. سرزمینم... کتاب هایی را باید مرور کنم تا معنایی این واژه را دوباره دریابم.. چه سنگین و مبهم.. دوست داشتنی و فرار ... سرزمینم... سرزمینم.. نیاکان من... نیاکان من ... آنها در من زنده اند.. پس سرزمین من آیا مقدس است؟
من شاید نمیدانم معنای این واژه را.. اما می دانم که برای چه زنده ام.. مرزها بسیار تنگ و جیار اند... . سرزیمنم را می خواهم اما بدون مرز!
بزرگان ایرانی ومریدان زرتشتی از کوروش
خواستند که برای ایران زمین دعای خیر کند وایشان بعد از ایستادن در کنار اتش مقدس
اینگونه دعا کردند
(خداوندا ُاهورا مزدای بزرگ افریننده این سرزمین بزرگ سرزمینم
ومردمم را از دروغ و دروغگویی به دوربدار )
بعد از اتمام دعا عده ای در فکرفرو
رفتند واز شاه ایران پرسیدند که چرا این گونه دعانمودید فرمودند چه باید می گفتم
یکی جواب داد
برای خشکسالی دعا مینمودید؟
کوروش فرمودند برای جلو گیری از
خشکسالی انبارهای اذوقه و غلات می سازیم دیگری اینگونه سوال نمود برای جلوگیری از
هجوم بیگانگان دعا می کردید ؟
ایشان جواب دادند قوای نظامی را قوی میسازیم واز
مرزها دفاع می کنیم!
گفتند برای جلوگیری از سیلهای خروشان دعا می کردید
؟
پاسخ دادند نیرو بسیج میکنیم وسدهای برای جلوگیری از هجوم سیل می
سازیم!
وهمینگونه سئوال و به همین ترتیب جواب شنیدند تا این که یکی پرسید شاها
منظور شما از این گونه دعا چه بود ؟
وکوروش تبسمی نمودند
واین گونه جواب دادند !
من برای هر سئوال شما جوابی قانع کننده اوردم ولی اگر
روزی یکی ازشما نزد من آید و دروغی گوید
که به ضرر سرزمینم باشد من چگونه از آن
باخبر گردم واقدام نمایم .
پس بیاییم از کسانی شویم که به راست گویی روی اوریم و
دروغ را از سرزمینمان دور سازیم
که هر عمل زشتی صورت گیرد باعث اولین ان دروغ
است
شاندرمن من دلم خیلی گرفته
سیدمومن منفرد
سلام بر خوانندگان ارجمند وبلاگ ویژه شاندرمن
مدتی است که وقت نکرده ام به روز باشم. پیشاپیش از همه ی دوستان عذر می خواهم
شاندرمن من دلم خیلی گرفته
شاندرمن، ای سرزمین شهد و شکر، ای سرزمین شیرینی ها، ای سرزمین شعر دلم تنگِ تنگ است. شاندرمن من، امروز تالش و فرهنگ آن در برهه ی بسیار بدی قرار گرفته است. عده ای خود را خورشید تابان تالش و تالش شناسی می دانند و تمام زحمات دیگران را به نام خود ثبت می کنند. شاندرمن، ای شاه نشین سرزمین تالش، ای میان دو شاه نشین قلعه های لیسار و قلعه رودخان فومن دلم خیلی گرفته؛ زیرا کوره قو جای بلبل نشسته؛ زیرا عقاب جوجه را به دهان گرفته و در آسمان ها در حال جولان دادن است. شاندرمن من، دلم برای لِدوی تالش تنگ شده، لِدو کجایی که رَمَه اسپَه خوابش برده و رمه و گوسفندانت را به گرگ سپرده است. لدو، تالش در خودش گم شده است و افرادی داعیه ی تالش را دارند که خود تالش نیستند و با نام تالش به خیلی جاها رسیده اند. شاندرمن من، اوره بند تو کجاست که روزی اوراتوهای تاریخ در آن حکمرانی می کردند؛ همان پادشاه آرگیشتی که به پادشاه تالش دستبند مفرغی را هدیه داد. تالش باید بپاخیزد و سکوت را بشکند تا هر کس و ناکسی خود را اظهر من الشمس آن ننامد. تالش تالش است، تالش باید به داشته های فرهنگی اش ببالد. تالش هزاران داتام، شیخ زاهد، عبدالقادر،عبدالفتاح و ... دارد. تالش از آن روزی که میللر، ستوده، ابراهیم صفایی، هارون شفیقی، بازن،عبدلی، مسرور، شمسی پور،آقاجانی و ... برایش دست به قلم شدند دارای چند صد شاعر، پژوهشگر، محقق و تالش شناس و فعال فرهنگی شده است. چرا بعضی ها باید خود را تنها نمایندگان تالش در عرصه های فرهنگی هنری بنامند. تالشان باید حرکت کنند و با تصمیم درست و منطقی خود جلوی چنین افرادی بایستند. تالش فقط یک نفر نیست. تالش در درازنای تاریخ با باله روس، داتام، شیخ زاهد ، شیخ عبدالقادر، ساروخان، خادم بیگ، رستم کلاه چرمینه، نجفقلی بیگ، امیره ساسان و .... به میدان آمده و هرگز تنها نبوده است. تالش نیازمند صداقت است. تالش نیازمند اتحاد و همدلی قومی است. اما با چه افرادی؟ البته با افراد راست کردار، نه با افرادی که خود را تمام تالش می دانند و تالش را در خود خلاصه می کنند؛ زیرا تالش مجموعه ای از همه ی افرادی است که از آستارا تا شفت در آت زندگی می کنند. تالش ارث پدری هیچ کس نیست.
تالشان می دانند چگونه باید تصمیم بگیرند و چگونه مقابل حرکت های اشتباه افراد بمانند.
ما باید ارزش ذخیره گاه های فرهنگی تالش را بدانیم و از تمام پتانسیل های آن جهت پیشبرد اهداف تالش شناسی بهره ببریم. تالش به یک فرد متکی نیست. تالش، تالش شناس مغررو نمیخواهد. تالش انسان دلسوز می خواهد که مانند چشمه سارانش صاف و زلال باشد و مانند آب دره هایش به رودخانه خروشان ریخته و به دریا برسد نه که مانند چکه آبی خشک و خشک و نابود شود.
تالشم من تالش
من همنشین لِدواَم
من با فتره لس به جنگ زور و تزویر و ریا می روم
من ابر تیره ی خورشید تالش را از میان بر می دارم
تا خورشید واقعی خودش را نمایان سازد
من تالشم تالش
من هم قرین ببر تالشم
من همپای داتامم
من سرباز جنگ های کادوس علیه دشمنانم
من همراه ذوالقرنین قرآن کوروش کبیرم
من تالشم تالش
من مانند چشمه ی کوهساران زلال و صافم
من کوه استوارم
من دژگاه نوئَه دی و مریانم
من حیران آستارایم
من تالشم تالش
من پونوسم
در سرزمین تالش می رویم
من گلی از گل های باغ و بوستان تالشم
من کمر خم نمی کنم
من مانند اَلاشِ تالش سرافرازم
من تالشم تالش
من به مانند کیش سرسبزم
من برادر چرمَه لیوه هستم
من موانع سر راه تالش را از میان بر می دارم
من تالشم تالش
سرزمینم تالش است
وطنم شاندرمن، ماسال، تالشدولاب
همسایه ام آذربایجان
من تالشم تالش
سرزمینم تالش
وطنم پره سر، فومن،ماکلوان، لیسار
آری لیسار همان قلعه ی میان نی زار های تالش
پناهگاهم دیوه لونه، قلعه رودخان، فلعه ی شیندان
همان قلعه ای که اهریمن موفق به فتحش نشد.
من تالشم تالش
سربرافراشته روی قلعه کول ماسال ایستاده ام
و آبشار خَرِمکَش شفت را به نظاره نشسته ام
سوئَه چاله را می نگرم که چگونه ابر، دورش را احاطه کرده
ولی او نوک قله و سرش را نمایان ساخته است
من تالشم تالش
من اهورایی ام
وطنم حویق و چوبر، آستارا
ستاره ی کهکشان تالش
که با هشت پرخود بر زمین زیبا نورافشانی می کند
من آفتابم من خورشیدم
من تالشم تالش
من همراه کوروش علیه اهریمنم
سرزمینم اسالم، نوئه دی، مریان، وسکه، مینه رو
من سربرزم، من فرزند ایسپییه مزگتم
من فرزند حق و حقیقتم
من مسلمانم
من مسلمانم
من فرزند حسینم
که گفت اگر مسلمان نیستید آزاده باشید
من تالشم آریایی
نه، ماقبل آریا
همان دوران که به ما دیو می گفتند
آری دیوه که، دیوه لونه، دیوه چت
من تالشم
من تاریخم
من ماقبل تاریخم
خانه ام در غارها بود
غار آویشو
غاری که آب در آن فرو می رود
آری من تالشم شاندرمنی ماسالی تالشدولابی کرگانرودی فومنی آستارایی شفتی ماکلانی
من حقیقتم من مسلمانم من نشانه ی خدا روی زمینم من اشرف مخلوقاتم
من..............................