جمله ی خنده داریست !!!شاید نمیدانسته زندگی چیست؟؟؟؟
بگذار تا بگوییم برایت که زندگی یعنی چ؟؟؟؟؟
زندگی زیبا نیست زشت است...
صادق نیست دروغ گو است...
مهربان نیست از سنگ است....
مرد نیست نامرد است....
رویا نیست سرآب است...
عاشق نیست بی عاطفه است...
زرنگ نیست زورگو و زورگیر است...
باهوش نیست جادوگر است...
سرنوشت نیست سرانجام است...
ساکت نیست پر از هیاهوی است...
دل رحم نیست انتقام جو است...
بخشنده نیست خون خواه است...
یک رنگ نیست پر از رنگ است....
آسان نیست سخت است....
بی ریا نیست فریب است....
زندگی نیست!!!! جهنم است....
در آن صبح پاییزی سال 1990 وقتی داشتم جوراب هایم را میپوشیدم، هیچ فکر نمیکردم یک جفت جوراب کتان ناقابل بتواند زندگی مرا تغییر دهد.
آن روز قرار بود دوستانم به خارج شهر بروند و من قول داده بودم از حیوانات آنها مراقبت کنم ولی این حیوانات نه سگ بودند که قرار باشد با آنها بیرون بروم و نه گربه که قرار باشد خاکشان را عوض کنم.
آنها تعدادی مرغ بودند که دوستانم از دامداری صنعتی نجات داده بودند. با این حال، با خودم فکر کردم آیا نگهداری از چند تا مرغ میتواند کار سختی باشد؟
هنوز چند دقیقه از رسیدنم به خانه دوستانم نگذشته بود که متوجه شدم این جامعه مرغی چقدر پیچیده و جالب است. بعضی از مرغها گستاخ بودند، بعضی خجالتی، بعضی سمج و بعضی خیلی شاد.
یکی از مرغ ها مرتب به جوراب های من که خال های نارنجی داشتند علاقه نشان میداد. این مرغ، که اسمش هیلی بود، بد جوری عاشق جوراب های من شده بود! او مرتب نوکش را به جوراب های من می مالید و همه جا دنبال من می آمد.
من تمام روز مرغها را در حال قدقد کردن، شکار غذا در علفها، مشاجره و آرایش کردن تماشا کردم. این مرغها دنیای فعالی داشتند که من هرگز تصورش را هم نمیکردم.
عصر آن روز پس از آنکه مرغ ها را به طویله ای که مخصوص خوابشان بود بردم، لباسهایم را شستم و روی طناب آویزان کردم.
صبح روز بعد، هر دو جوراب من ناپدید شده بودند و فقط دو گیره لباس به عنوان مدرک جرم باقی مانده بودند.
خیلی طول کشید تا آنها را پیدا کردم. هیلی نه تنها جوراب ها را دزدیده بود، بلکه یک تخم هم گذاشته بود و با دقت دو جوراب را دور آن بسته بود.
من آنجا با دهان باز ایستاده بودم که او سرش را بالا آورد و با نگاهی التماس آمیز به من نگاه کرد. او آن جوراب ها را میخواست و از من می خواست که آنها را به او ببخشم. من هم همین کار را کردم.
از آن روز من دیگر گوشت مرغ و تخم مرغ نخوردم. دیگر نمیتوانستم رابطه بال ها و پاها و سینه ها در بشقابم را با هیلی و دخترهای دیگر از یاد ببرم. خیلی طول نکشید که وگن شدم.
پایان غم انگیز داستان این است که هیلی خیلی زنده نماند. او که در نتیجه زندگی قبلی خود در دامداری صنعتی رنجور و ناتوان شده بود، چند روز پس از این ماجرا در خواب مرد.
ولی من هرگز او و شوخ طبعیش را فراموش نمیکنم و این سوال را با خود به گور خواهم برد که او آن جوراب ها را چطور از طناب رخت ها پایین کشیده بود.
منبع: جام نیوزمی توانید گوسفند باشید و گوسفند تر تا شما را گرگ ها بهتر بدرند...
می توانید ساده دل و خوش خیال باشید که همه چی را بسپر به کائنات و بخوابید...فقط کافی است به کتاب راز باور داشته باشی... آن وقت است که طوری به درون دره هل تان می دهند تا شاید دیگر جانی نماند و اثری هم ازتان یافت نشود !
می توانید ، گلی را دست بگیرید ، در صحرا قدم بزنید ، تمام بیابان را با افعی هایش فراموش کنید تا خوراک مارها و موش های صحرایی شوید...
در دورانی که رنج و عذاب و سختی دائما در حال گسترش است و روز به روز آمار جرم و جنایت در کشورهای منطقه افزایش می یابد ، می توانید رسانه های جمعی را خاموش کنید و فقط در اینترنت به دنبال صلح ، صحنه های قشنگ و گل های زیبا باشید...
می توانید ، گل تان را فقط آب دهید و دائما به خودتان دروغ های خوب بگویید که :
- مثبت فکر کن ! آفت وجود ندارد ! به طبیعت نباید آسیب بزنی ، از سم های دفع آفات استفاده نکن ...اون موجودات بیچاره هم باید زندگی کنن دیگه !
می تونی تمام گلهات را دائما مراقبت کنی و آب و کود بدی و تقدیمش کنی به موجودات گل و گیاه خوار ...انتخابت محترمه ....اما ..........................!
* بدان که به گوسفند بودنت ادامه دهی ، روزی تو گرگ نخواهی شد ! به ضحاکی مار به دوش تبدیل میشوی که خوراکت مغز جوانان شهر خواهد بود !
راه شناخت نور های آسمانی ، عارف بیشعور شدن و ساده دلانه خویش را همتای مولانا و مسیح و شیخ بوالحسن خرقانی دانستن نیست ! ... تو خودت هستی ! چرند نگو ! ادای کسی را هم در نیار !....
بترسید از اشخاصی که خودشان را با مطالعات عرفانی و اخلاقی خفه می کنند ، اژدهایی پنهان در کار است که روزی ممکن است بلعیده شوید و دیگر هم نتوانید به سادگی بیرون بیایید ...
بترسید از کسی که می گوید :
- دروغ بد است ! وای وای وای ، آدم خوب دروغ نمی گه ! قضاوت نکن !!!!
اینها ترسویان و دروغ گویانی هستند که مارها را پنهان کرده اند.....
-----------
در این دوران ، از در و دیوار صفحات فیس بوک مان گفته های قشنگ فیلسوفانی یافت می شود که یک صفحه از کتاب هایشان را خواندن ، شاید یک روز وقت برای تفکر بخواهد !
تازه با آنها می توانیم به همدیگر فحش هم بدهیم ! ما استاد به گند کشیدن همه چیز هستیم...
در این دوران با گسترش عجیب اطلاعات و دانشگاه ها ، از همیشه بی خردتر و بی سوادتر شده ایم !...
-----------
همه به دنبال نسخه های زود درمان و سه سوت شفا هستند ، بزرگ کننده ، کوچک کننده ، شفادهنده ، فراموش بخش ، عشق بخش ، غیر ارگانیک کش و ....
.....................
راه زندگی مشترک شده ، چند تا حرف کارشناسانهء صد من یه غاز....
راه شناخت نور رابطه ، در دستورات عجیب و غریب و کیلویی کتابهای فست فودی است ...
فراموش کردیم که مرگ هست ...طلاق هست ....رنج هست ...
کسی که در شروع زندگیش سعی می کند طلاق را فراموش کند ، خوش خیالی ساده دل است که حتما با طلاق مواجه خواهد شد ...شاید راه های دیگری مثل خیانت و طلاق های عاطفی را انتخاب کند ...کسی چه می داند ، هر کس نظریه ای برای زندگی دارد ...
کسی که می خواهد رابطه اش همیشه اوج آسمانها باشد و مجنون لیلی....حتما در خوابی خیالی گرفتار است ... تا پایان تلخ دیده نشود ، شیرینی معنایی ندارد ...
اما خبر بد =
خوبی ها همیشگی نیستند
و خبر خوب = بدی ها هم همیشگی نیستند...
واما واقعیت ...
= خامی ها همیشه خواهند بود ، پختگی هم خواهد بود ... اما خوش خیالی گویا بیماری بد همه گیری است ...
---------------------------------
تمام سعیم در این است که دروغ های تکراری را در کلاس هایم تحویل کسی ندهم ...
حقیقت این است که راه قطعیت یافته ای نیست ...
حقیقت این است که رنج همیشگی است ...
اما سلاح ما برای این نبرد :
- قدرت تحلیل و صداقت بی رحمانه است .
آیتالله هاشمی رفسنجانی در مصاحبهای منتشر نشده با صداوسیما به سوالات مهمی پیرامون حقوق شهروندی در نظام جمهوری اسلامی پاسخ داد.
به گزارش ایلنا، گزیده مصاحبه شبکه اول صداوسیما با ایشان در سال 87 بدین شرح است:
○ به عنوان یک متدین که عمری را زیر تابلوی دین و با محوریت دین زندگی کردهاید، آیا هیچ وقت احساس کردهاید که دین دست و پای شما را بسته است؟ اگر دین را محور زندگی نمیکردید، در انجام بعضی از کارها دست شما بازتر بود؟
● طبعاً دین احکام و وظایفی به انسان داد که ما مقیّدیم آن احکام را انجام دهیم. ولی چون یک اعتقاد اساسی دیگری داریم و آن، این است که هر کار دیگری کنیم، انجام این وظایف مهمتر از آن است و میدانیم با محدودیتهایی دست ما به جایی دیگر که خیلی بهتر از آنچه عقل ما میرسید، خواهد رسید، بنابراین در جمعبندی هیچ وقت احساس نمیکنیم کاش دست ما بسته نبود. قبول داریم که همین بهتر که دستمان بسته باشد، چون به عدل، علم و عطوفت خداوند نسبت به بندگانش ایمان داریم.
○ سبک زندگی دینی از نظر جنابعالی چیست؟ سبک زندگی دینی را دانشمندان دانشگاهی همه رفتارها و همه اجزای مدل زندگی فرد، حتی خوردن و آشامیدن، سلایق و علایق میدانند. سبک زندگی از نظر شما چیست؟
● من اینگونه به سبک زندگی دینی نگاه نمیکنم. همانگونه که در قرآن میبینید که کلیات، اصول و راههایی برای ما مشخص شده و در مواردی احکام معینی آمده که بعضیهایش تعبدّی است. ولی عمده مسائل دینی به خود انسانها واگذار شده است. حتی در زمان خود پیغمبر(ص) احکام امضایی پیامبر(ص) نسبت به احکام انشایی بیشتر بود. یعنی آنچه را که مردم داشتند، و پیامبر قبول کرده بودند که به آن شیوه زندگی کنند. وقتی رسائل عملیه علما را میخوانم و با اطلاعی که از مبانی فقهی دارم، میبینم گاهی به جای خود مقلّد، روی عرف مینشینند. یعنی مصداق تعیین میکنند که این شأن مقلد است که عرف باید این را تعیین کند. چون مردم میپرسند، آنها برای تسهیل امور راهی را باز میکنند. فکر میکنم در قلمرو دین حضور ابتکاری خود انسان و فهم، تفکر، تعقل و دستاوردهای خود انسان خیلی بیشتر از آن چیزی است که ما فکر میکنیم به صورت سربسته و غیرقابل انعطاف در اختیار ماست. به علاوه همان جا اجتهاد و مصلحت را مکمّل دین خاتم قرار دادند. به صورت اجتماعی الان در مجمع تشخیص مصلحت نظام داریم با حکم الهی تصمیماتی میگیریم که شاید دینی نباشد. پس فضای دینی خیلی باز است. اگر متحجرین دست و پای مردم را نبندند، بال پرواز باز است و به خیلی جاها میتواند برسد.
○ فرمایشات شما بیانی را که از یکی از استادان بزرگم در علمالحدیث شنیدم، به یادم آورد که حضرت علی (ع) به خوارج فرمودند «دین خدا از میان آسمان و زمین وسیعتر و راحتتر است.»
● واقعاً همینگونه است. خوب حدیثی را خواندید. آن هم از قول کسی که بعد از پیامبر(ص) اعلمالناس در همه تاریخ است.
○ پس چرا بعضاً شهروندان جمهوری اسلامی احساس میکنند رفتار حاکمان دینی ما در مسند دینبانی شهروندان، زندگی را بر آنان تنگ میکند؟
● در مواردی ممکن است حاکمان تنگ نکرده باشند. احکامی است که فقیه بر حسب موازین فهمیده و گفته است. نباید تقصیر عمده را به گردن حاکمان انداخت. البته چیزهایی هم است که فقها چیزی نمیگویند، بلکه خشک مقدس ها و مقدس مآبها آن هم احتیاطانه و یا ریاکارانه وارد زندگی مردم میکنند. آنها دست و پا را میبندند. فکر میکنم علمای طراز اول اسلام اینجور خشن نیستند و دست مقلدین خودشان و مردم را نمیبندند و فضا را بر آنها تنگ نمیکنند. اصلاً اسلام فضا را تنگ نکرده است. تعبیری که باید برای اسلام کنید، سعة صدری است که اسلام برای ما در نظر گرفته است. دین سهله یکی از صفات اسلام است که حقیقتاً همینگونه است. خودم به عنوان کسی که اسلام را میشناسم، هیچ وقت احساس تنگنا و گیر افتادن نمیکنم.
بسیاری معتقدند که شاد بودن قواعد مشخصی ندارد. اما با کمال احترام باید بگوییم که اینطور نیست و اگر هر روز این شعارها را ملکه ذهن خود کنید، لذت یک زندگی شاد را خواهید چشید.
1. سعی می کنم تحت هر شرایطی با دیگران مهربان باشم.
2. شکرگزاری را هیچ گاه فراموش نمی کنم.
3. زندگی را بی هیچ افسوسی زندگی خواهم کرد.
4. اجازه نمی دهم چیزی به من تحمیل شود.
5. همیشه سعی می کنم ماجرا را از زاویه دیگری نیز بنگرم.
6. سعی می کنم خنده رو باشم.
7. به طور مداوم به اطرافیانم یادآوری می کنم که چقدر و چرا دوستشان دارم.
8. هر روز به ظاهر خود توجه می کنم، ظاهر خوب داشتن به من حس خوبی می دهد.
9. ظاهرم را همانطور که هست می پسندم.
10. تفاوت هایی که با دیگران دارم را می پذیرم.
11. بخشش را فراموش نمی کنم زیرا من شایسته صلح و دوستی هستم.
12. خودم را با دیگران مقایسه نمی کنم.
13. صرفنظر از سختی مسیر، از هدفم دست نمی کشم.
14. در میان افرادی می مانم که بخوبی با من رفتار می کنند. کسی که مرا دوست داشته باشد، به من آسیب نمی رساند.
15. باور می کنم که هر چیزی شدنی است و هیچ چیز غیر ممکن نیست.
16. زندگیم را صرف راضی نگه داشتن افراد نمی کنم.
17. احساسات و عقایدم را ابراز می کنم.
18. همیشه کاری که درست است را انجام می دهم حتی اگر برایم دشوار باشد.
19. هر شکست را یک تجربه آموزنده می دانم.
20. با اطرافیانم طوری رفتار می کنم که انتظار دارم با من رفتار شود.
21. همیشه خودم خواهم بود.