اون همه رؤیاهایی که به خاطر برآورده شدن تنها یک آرزو، تو ذهنم پرورش دادم و بزرگ کردم. ولی تبر سرنوشت، تیشه به ریشهاش زد.
تو زندگیم، همه آرزوهام برآورده شده و تنها یه آرزو تو دلم باقی مونده. که از قضا همین یه آرزو کمرم رو خم کرده.
خدایا، فدای بزرگیت، این یکی رو هم جوری برآورده کن که باب دل من باشه. وگرنه از دلم پاکش کن تا دیگه بهش فکر نکنم.
به دامن این آسمان خدا یک ستاره ندارم
گهر که مگو در زمانه یکی سنگ خاره ندارم
کجا بروم با که می بزنم آشنای دلم کو
به گریه مگر غم رود ز میان من که چاره ندارم
ترانه عاشقی دگر شد افسانه
که مانده تنها نشان پروانه در این زمانه
چه کردم ای ماه من تو این چنین سرکش
به هر زمان میکشی مرا به صد آتش به یک بهانه
عکس: مجتبی مرتجی خبرنگارافتخاری هفته نامه ی دوچرخه
باز هم غرق رؤیاهایم
رؤیاهایی با بوی باران
با حس ابر
رؤیاهایی که مرا از خاک بالا تر می برد
به من معنایی تازه می بخشد
رؤیاهایم
پرنده ای است
در آسمان صاف لاجوردی
به دنبال سر پناهی برای زندگی
گلی ست به زیبایی آفتابگردان
به دنبال نور و روشنایی و امید
در جست و جوی خورشید ...
آتوسا درویشی، 14 ساله
خبرنگارافتخاری هفته نامه ی دوچرخه
چاپ شده در شماره ی 766 هفته نامه ی دوچرخه