بسم الله الرحمن الرحیم
وقتی بچهی ما به سنین نوجوانی که می رسه نگرانی های ما هم بیشتر میشه ؛نگران این هستیم که دوست ناباب پیدا نکنه، نگران این هستیم که دچار انحرافات جنسی و عاطفی نشه، نگران این هستیم که مبادا سمت اعتیاد بره، نگرانی نسبت به آینده ،تحصیلات ،ازدواج، اقتصاد و ... هم وجود داره
بعلاوه که این سنین نوجوانی برای خود نوجوان هم یه سری نگرانی ها، ترس ها،اضطراب ها،استرس ها رو به ارمغان آورده
خود به خود نگرانی ها آرامش و امنیت رو از ما سلب می کنه و غالب خانواده ها دنبال راه چاره ای برای نگرانی های خود هستند و می خواهند فرزندشان از آسیبهای اجتماعی،انحرافات جنسی،روابط حرام و ... در امان باشد و مدام از خود می پرسند راه چاره چیست؟
بنده می خواهم راهکاری را امنیت روحی و روانی شما از زبان امام رضا علیه السلام بیان کنم.
امام رضا علیه السلام در جمع مردم نیشابور فرمودند:
« کلمه لا اله الا الله حصنی فمن قالها دخل حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی»
کلمه توحید (لا اله الا الله) دژ و حصار محکم من است. هر کس آن را بگوید، داخل حصار من شده و هر کس داخل قلعه و حصار من شود، از عذاب من در امان است.
سپس حضرت رضا علیه السلام فرمود:« آری، خداوند راست فرمود و جبرئیل و رسول خدا و ائمه اطهار علیهم السلام همه راست گفته اند.»
در این هنگام کجاوه امام به راه افتاد.(چه بسا مامورین مأمون، کجاوه را حرکت دادند.)
ولی امام اشاره کرد کجاوه را نگه دارند و ندا کرد:« بشرطها و انا من شروطها »
اما در صورتی که به شرطهای آن عمل شود، و من یکی از آن شرطها هستم. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 135.
کسی که خودش و خانواده اش رو با محبت و ولایت اهل بیت علیهم السلام وارد دژ محکم لا اله االا لله کنه از همه نگرانی ها در امان خواهد بود و از نگرانی های مداوم دنیایی عذاب نخواهد کشید و خودش رو از عذاب آخرتی نجات داده است.
شهادت امام رضا علیه السلام تسلیت باد
نامه یک همسنگر دوران دفاع مقدس به رضا حسن زاده - گروگان فرقه رجوی
منبع: انجمن نجات مرکز گیلان| دوشنبه ۱ دی ۱۳۹۳ چاپ
بسمه تعالی
خدمت برادر و دوست عزیزم آقای رضا حسن زادهبا سلام و احترام اینجانب قاسم بابائی
ازاستان گیلان – خمام ساکن روستای فشتکه هم محلی وهمسنگری تو و همدوره سربازی این
نامه را درشب یلدای زمستان 1393 درحالی می نویسم که به اتفاق دو برادرانت بنامهای
جعفر(محرم) وحسن حسن زاده وسایر دوستان وهم محلیهای تو درقهوه خانه خودم هستیم .
من بعد از پایان سربازی سر کاررفته و ازدواج کردم و صاحب دو فرزند پسر و دختر شدم
و خیلی از زندگی درکنار خانواده ام خوشحال و راضی هستم. روستای ماخیلی آباد و رشد
کرده است.
رضاجان یاد دوران سربازی بخیر خصوصا دوران آموزشی در چهل دختر که بودیم. راستی
یادت هست که بلندگو اعلام کرده بود ما ملاقاتی داریم چند نفر از بچه محلیهای ما
بنامهای احمد یعقوبی،عزیزحسین پور و اسماعیل رئوفی باهم بودیم. یاد دوران جنگ
درمنطقه جنگی مهران بخیر که همیشه به همدیگر سرکشی میکردیم و موقع رفتن به مرخصی
از همدیگر نامه میگرفتیم ومیبردیم برای خانوادها یمان. یادت هست که یک روز نهار امدم
پیشت در سنگرت که خیلی اصرار داشتی پیشت بمانم و من گفتم که پست نگهبانیم شروع شده
است.
رضا جان جایت اینجا خیلی خالیست تمام بچه های هم سن و سالمان همیشه از شما و
خاطرات ما یاد میکنند و آرزوی دیدارت را دارند . راستی خانواده شما خیلی آرزوی
دیدارت را دارند و لحظه شماری میکنند. رضاجان راستی دوستانت که با تودر اسارت
بودند بنامهای آقایان اکبرمحبی،حمیدحاجی پور، رضارجب زاده وحسن شرقی که آزاد شده و
به آغوش گرم خانواده خود باز گشته اند با آنها ملاقات حضوری داشتیم که خیلی از
اوضاع واحوال گیلان و محل خود راضی و خوشحال هستند و آرزوی دیدارت را دارند.
رضاجان ببین از اردوگاه اشرف تا کمپ لیبرتی بچه هائی که با تو بودند الان با شما
نیستند اکثرا به آغوش خانواده هایشان بازگشته اند . حداقل این چند سال عمری که
مانده است بیا تا در خاک کشور عزیزمان ودر روستای خوش آب و هوای خودمان یعنی فشتکه
دور هم باشیم و از طبیعت زیبا و دریای نیلگون و جنگلهای زیبا و زمینهای کشاورزی و
تازگی ازمنطقه آزاد گلشن لذت ببریم .
به امید دیدار شما دوست و برادر عزیزم رضاجان دوستدارت قاسم بابائی و برادرانت و
کلیه دوستان و آشنایان و هم محلی هایت در فشتکه زیبا . خدا یارت باد.
قاسم بابایی
بسمه تعالی
(( نیکی در همه جای دنیا پسندیده است وکمک به همنوع پسندیده ترین نیکیهاست.بی
تردید نیکوکاران از بندگان مخلص خداوند یکتا هستند))
سرکارخانم ناوی پیلای کمیسر حقوق بشر سازمان ملل متحد درعراق
با سلام و تائیدات الهی
به استحضار میرساند در طول جنگی که 33 سال پیش بر ملت مظلوم ایران تحمیل شدیکی
ازفرزندان ما بنام رضاحسن زاده که دردفاع از آب وخاک خود درمقابل متجاوزان به جبهه
رفته و مجروح گشته بود توسط نیروهای صدام اسیر گشته و سپس سازمان منافقین به بهانه
ی کمک به اسرای جنگی و بردن آنها به سازمان صلیب سرخ وی را از اردوگاه اسراخارج
وبه کمپ اشرف وقت منتقل نموده که تاکنون از حداقل حق و حقوق هرانسان که دیداربا
خانواده خود میباشد را محروم کردند.
ماجهت دیدار با ایشان بارها به کشور عراق رفته اما متاسفانه هر بار با فحاشی و سنگ
پرانی گماشتگان سازمان مواجه شدیم که یکی ازما بشدت مجروح شدیم که مستندات آن
درسایت نجات منتشرشد . همچنین اخیرا اطلاع حاصل نمودیم که گروه تروریستی داعش
دراطراف کمپ لیبرتی علیه یک کاروان ملل متحد دست به عمل جنایتکارانه تروریستی زده
است لذا از شمامقام عالی جهانی استدعای عاجزانه داریم که اجازه ندهید رجوی خائن
جهت رسیدن به اهداف شوم وجاه طلبانه خویش اعضای فریب خورده خودرا ازروی بی خبری به
قربانگاه بفرستد و همچنین درخواست انتقال عزیزان خود از لیبرتی نا امن به دنیای
آزاد را داریم .
با درایت و اقتداری که دارید جهت حفظ و ایجاد امنیت فرزندان ما و انتقال سریع آنها
به جوامع آزاد بشری تلاش نموده و امید داریم که اقدام شما جهت بازگرداندن عزیزان
ما به آغوش خانواده ها در حافظه تاریخ ثبت و نامتان در قلب خانواده ها جاویدان
بماند. .
با تشکر و تقدیم احترام : خانواده رضا حسن زاده
شماره های تماس : 00989113308712 – 00989118373754
بسم الله الرحمن الرحیم
تهیه وُ تدوین : عـبـــد عـا صـی
قسمت 1 رمان ❤ باز آ و بر چشمم نشین ❤
در ادامه مطلب
به قـلم زیبای : بیریا 63 و ساده 65
خلاصه ی داستان :
داستان زندگی دختریست که با خانواده ی خودش و خانواده ی عمو و خانواده ی عمه اش در یک خانه باغ بزرگ زندگی می کنند . این داستان روایت عشق شهرزاد ست و …..
ژانر داستان : عاشقانه
زبان داستان : اول شخص
مرغ و خروس ها شروع کردند به خندیدن و گفتند تو خروسی و یک خروس هرگز نمی تواند بپرد اما عقاب همچنان به خانواده واقعی اش که در آسمان پرواز می کردند خیره شده بود و در آرزوی پرواز به سر می برد. اما هر موقع که عقاب از رویایش سخن می گفت به او می گفتند که رویای تو به حقیقت نمی پیوندد و عقاب هم کم کم باور کرد. بعد از مدتی او دیگر به پرواز فکر نکرد و مانند یک خروس به زندگی ادامه داد و بعد از سالها زندگی خروسی، از دنیا رفت.
توهمانی که می اندیشی، هرگاه به این اندیشیدی که تو یک عقابی به دنبال رویا هایت برو و به یاوه های مرغ و خروسهای اطرافت فکر نکن.