تو هر چه خوبی من بدم ، بیهوده بر هر در زدم
آخر به این در آمدم ،باشم کنار خوان تو
روایت نو،به نفل از وبلاگ هوالحق نوشت:
من دست خالی آمدم ، دست من و دامان تو
سرتا به پا درد و غمم، درد من و درمان تو
تو هر چه خوبی من بدم ، بیهوده بر هر در زدم
آخر به این در آمدم ،باشم کنار خوان تو
من از هر دررانده ام ، من رانده ی وامانده ام
یا خوانده یا نا خوانده ام ،اکنون منم مهمان تو
حالا یک جمع گرمی منتظرم بودند.جمع کوچیک 4نفره که یک نفرشون خواب بود و با این کارش من رو واقعا سوپرایز کرد.هرکس به نوبه خودش منو سوپرایز کرد و پدرم هم با خوابیدن ساعت 9!!!
امسال ولی از صمیم قلب برای خودم آرزو کردم و شمع ها رو فوت کردم.می دونی چیه؟وقتی می بینم از سال قبل تا الآن هیچ اتفاق خاصی برام نیفتاده دلم میلرزه واسه سالِ بعدم.