وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

بگذار ببینمت

بگذار بی مضایقه گاهی ببینم ات
گاهی تصادفی سرِ راهی ببینم ات
چادر به خود مپیچ، غروبت قشنگ نیست
 بگذار بیدریغ، نگاهی ببینم ات          
از لابلای پنجره و پرده تا به کی؟
 آبی مگر که در ته چاهی به بینم ات
آن گونه ات که ذوق خدا آفرید کاش
 بی روسری و شال و کلاهی ببینم ات
در بستری که بوی خدا می دمد از آن  
  بگذار بی خیال گناهی ببینم ات
کفر خدا که نیست اگر کُنج خلوتی  
 در امتدادِ هفته و ماهی ببینم ات
با این همه شتاب کجا می روی، عزیز
 یکبار هم نشد، تو بخواهی ببینم ات             
تو می روی و بدرقه ات می کنم به آه   
مکثی خدای را که در آهی ببینم ات
هر شب دعای بعد نمازم، همین و بس
دور از نگاه خلق، الهی ببینم ات

(علی شمس علیزاده)

 

 

برای تمام راه های نرفته

برای تمام بی راه های رفته

ببخش بگذار احساست قدری هوایی بخورد

گاهی بدترین اتفاق ها هدیه ی زمانه و روزگارند

تنها کافیست خودمان باشیم !

که خود را برای تمامی این بی راه رفتنمان ببخشیم

و به خودمان بیائیم

تا خدا تمامی درهای که به خیال باطلمان بسته را به رویمان باز کند.

خطاهایت را بشناس.

انها را پذیرا باش و تنها بین خودت و خدایت نگهشان دار

این دنیا نامحرم بد دل

نامحرم نامروت زیاد دارد !

تا دست خدا هست. تا مهربانیش بی انتهاست

تا می گویی خدایا ببخش

به دورت می گردد و می بوستت و می گوید جانم چه کرده ای مگر ؟

دیگر تو را چه نیاز به ادمها ؟

زیبا بمان و بگذار با دیدنت

هر رهگذر نا امیدی

لبخندی بزند رو به اسمان و زیر لب بگوید

هنوز هم می شود از نو شروع کرد...!


ممنون از همراهیتون

محتسب در نیمه شب جایی رسید

محتسب در نیمه شب جایی رسید
در بن دیوار مستی خفته دید

گفت هی مستی چه خوردستی بگو
گفت ازین خوردم که هست اندر سبو

گفت آخر در سبو واگو که چیست؟
گفت از آنک خورده‌ام گفت این خفیست

گفت آنچ خورده‌ای آن چیست آن
گفت آنک در سبو مخفیست آن

دور می‌شد این سؤال و این جواب
ماند چون خر محتسب اندر خلاب

گفت او را محتسب هین آه کن
مست هوهو کرد هنگام سخن

گفت گفتم آه کن هو می‌کنی
گفت من شاد و تو از غم منحنی

آه از درد و غم و بیدادیست
هوی هوی می‌خوران از شادیست

محتسب گفت این ندانم خیز خیز
معرفت متراش و بگذار این ستیز

گفت رو تو از کجا من از کجا
گفت مستی خیز تا زندان بیا

گفت مست ای محتسب بگذار و رو
از برهنه کی توان بردن گِرو

گر مرا خود قوت رفتن بدی
خانهٔ خود رفتمی وین کی شدی

من اگر با عقل و با امکانمی
همچو شیخان بر سر دکانمی...

همیشه تنها

بگذار ترکم کنند... بگذار بخواهم و نشود... بگذار دیگر فرقے بین شب و روزم نباشد.... بگذار جا خوش کنند... دستانم رو بہ آسمان.... بگذار آرزویم برآورده نشده بماند... بگذار درد شوم.... بگذار جاے زخمهایم باقے بماند.... بگذار تنها بمانم و با سکوتے تلخ غروب هایم را بگذرانم.... بگذار دنیا هرچہ مےخواهد سرم بیاورد.... من.....اما تحمل میکنم.... چون "خدایم "را دارم... "خدایے کہ چوبش صدا ندارد"...!

زندگی می گذرد پس بگذار از تو به یادگار بماند لحظه هایی که کنار دوستان بودی

زندگی می گذرد پس بگذار ازتو به یادگار بماند لحظه های خلوت تو با خدا.


زندگی می گذرد پس بگذار از تو به یادگار بماند شاخه گلهایی که هدیه دادی.

زندگی می گذرد پس بگذار از تو به جا بماند اشک هایی که از سر شوق ریختی.

زندگی می گذرد پس بگذار از تو به جا بماند کمک هایی که به دیگران کردی.

زندگی می گذرد پس بگذار از تو به یادگار بماند روزهایی که عاشقانه زیستی.

زندگی می گذرد پس بگذار از تو به جا بماند احترام های تو به پدر و مادر.

زندگی می گذرد پس بگذار از تو به جا بماند خنده هایی که بر لب دیگران نشاندی.

زندگی می گذرد پس بگذار ازتو به یادگار بماند تمام مهربانی های تو.

زندگی می گذرد پس بگذار از تو به یادگار بماند لحظه هایی که کنار دوستان بودی.