صبح که در جاده بودم، نیسان آبیرنگی، با تانکر استیل به پشت، کند و سنگین داشت شیر تازه به کارخانه میبرد. در آن گرگ و میش بامدادی، با خودم فکر کردم که چقدر کاری که این رانندهی عزیز میکند مهم است. بخش بزرگی از مردم ما، هر روز شیر و ماست و پنیر و انواع لبنیات را با سهولت میخرند و میل میکنند، فقط به خاطر اینکه امثال این عزیزمان در زنجیرهی تولید تا مصرف، کارشان را درست و به موقع انجام میدهند.
نانوا به همین منوال، خودرو ساز، پمپچی، شیشهبر، کارمند، پردهفروش، قصاب، استا فعله، معلم، و خیلیهای دیگر که فهرست بلندبالایی را تشکیل خواهند داد. و اگرچه درآمدی که این افراد مهم دارند قابل مقایسه نیست با عددی که اخیرا شنیدهام به عنوان حقوق پیشنهاد شده به سه تا متخصصی که ظاهرا حاضر شدهاند به تایباد بیایند ـ و آنقدر عددی که شنیدهام بالاست که حتی به زبانم هم نمیآید ـ اما به هرحال جامعهی ما به دست بسیاری از مردم خوب ـ زن و مرد و پیر و جوان ـ در حال مدیریت و پیشرفت است.
به آن رانندهی عزیز و همهی افراد مهم دیگر این اجتماع خسته نباشید باید گفت و امیدوارم درآمد آنها هم کفاف یک زندگی شرافتنمندانه و درجه یک را در طول زندگیشان بدهد؛ و نیز امیدوارم هرچه زودتر این اختلاف درآمد جامعهی پزشکی با سایر اقشار کشور معقول و منطقی شود تا از آسیبهای اجتماعی آتی به این شکل که پیش میرود حذر گردد، زیرا هیچ مدرکی ولو پزشکی نباید مجوزی باشد برای کسب درآمدهای باورنکردنی در شرایطی که بسیاری از جوانان و خانوادهها در تنگناهای اولیه و ابتدایی زندگیشان به شدت گرفتارند.
امروز صبح با خستگی بیدار شدم از مری پرسیدم خوب خوابیدی گفت نه حالم خوب نیس خودمم خوب نبودم
سعی کردیم بهتر باشیم و با آنی صبونه خوردیم همون زمان فسقلی و مهربان همسر رسیدن همه رفتیم بیرون تا حالمون خوب بشه و مری کمی سوغاتی خرید بعدش اسباب بازی فروشی که فسقلی خرید کنه بعدش رفتیم کافی شاپ و به یاد روزای امتحان یه شیر کاکائو خوردیم و شیرینی مورد علاقه مری رو خریدیم و کمی گشتیم و برگشتیم پیش آنی تا عصر با هم بودیم و حالمون خیلی بهتر شد مری هم حالش خیلی بهتر شده بود کمی لبخند میزد و میخندید خدارو شکر بعد ناهار از آنی و خانوادش که همیشه مدیونش خواهیم بود خداحافظی کردیم و رفتیم بدرقه مری که اول اون بره بعدش ما کمی دلگیر بودیم اما خب چاره نبود و امیدوارم دیدار بعدی منو مری خوشحال کنده باشه و اتفاق این بار دیگه تکرار نشه خاطره این بار برای همیشه واسمون دلگیر کننده ثبت شد در حالیکه کلی برنامه ریزی کردیم خوش باشیم اما نشد در هر حال بازم خدارو شکر
غروب رسیدیم خونه و کمی به کارای خونه رسیدم و رفتم سر وقت درس و مخشای فسقلی که فردا ایشالله باید کلی بهش درس بدم تا جبران این چند روز نبودم باشه سر شب مری هم خبر داد که رسیده امیدوارم هر چه زودتر کاراش ردیف شه