درباره عبارت «خانواده موفق» چه تعریفی به ذهنتان می رسد؟ مثلا خانواده ای که تمام اعضای آن مودب باشند و خوب تربیت شده باشند؟ درباره عبارت «خانواده موفق» چه تعریفی به ذهنتان می رسد؟ مثلا خانواده ای که تمام اعضای آن مودب باشند و خوب تربیت شده باشند؟ خانواده ای که فرزندان آن به موفقیت های بزرگ رسیده باشند؟ خانواده ای که ارتباط متقابل و پیوستگی میان اعضای آن، کل خانواده را به یکدیگر متصل کند به نحوی که سلامت یکی برای همه مهم باشد و مشکل یکی مشکل بقیه باشد؟ خانواده ای که ارتباط صمیمی و نزدیک با هم داشته باشند، یکدیگر را تقویت و تأیید کنند و به پیشرفت هم کمک کنند؟ خانواده ای که محبت، تشویق، پذیرش و احترام متقابل در آن مشاهده شود؟ خانواده ای که شادی، رضایتمندی، عشق و علاقه در آن وجود داشته باشد؟ «زن روز» با مطرح کردن این سوالات می نویسد: بله، تمام این موارد تعریفی از یک خانواده موفق است. شاید با توجه به این تعاریف، شما تصور کنید که داشتن خانواده موفق خواب و خیالی بیش نیست، اما برای داشتن خانواده ای موفق ۵عامل وجود دارد که اگر بتوانید آن ها را اجرا کنید، می توانید امیدوار باشید که خانواده خود را به سمت شادی، رضایتمندی، عشق و علاقه بیشتر هدایت کرده اید.
عامل اول ایجاد یک نظام خانوادگی مبتنی بر محبت و پذیرش
اولین نیاز روحی هر فرد نیاز به تأیید شدن و پذیرش است، به این معنا که فرد نیاز دارد به کسی یا چیزی احساس تعلق داشته باشد. آیا تا به حال به این مسئله فکر کرده اید که چرا بعضی بچه ها به یک گروه خاص متعهد و پایبند هستند؟ علت آن تأمین نیاز عاطفی، ابراز وجود و تعلق خاطر افراد در این گروه هاست. شما مطمئن باشید که اگر نیاز فرزندان تان به تأیید و پذیرش در خانواده تأمین نشود، آن ها برای برآورده شدن این نیاز به هر جایی پناه خواهند برد، ولی اگر شما نمی خواهید که فرزند تان به جایی غیر از خانواده دلبسته شود، تلاش کنید تا این موارد را رعایت کنید:
* در برنامه خود تجدیدنظر کنید یا از برخی کارهای خود صرف نظر کنید تا بتوانید وقت بیشتری را در کنار فرزندتان باشید. مثلا آخر شب برای فرزندتان قصه بخوانید یا یک هفته در شب را با هم فیلم تماشا کنید یا آخر شب با هم
بازی کنید.
* به فرزندتان کمک کنید تا برای خود هدف داشته باشد و به این اهداف برسد. داشتن برنامه باعث می شود تا کودک و نوجوان شما بسیاری از کارهای باطل را انجام ندهد. اما در این مسیر مراقب باشید که کودکتان را به راهی هدایت کنید که در مسیر استعدادها و علایق او باشد.
* همواره باید تلاش کنید تا به کارهای درست فرزندان تان هم توجه داشته باشید چرا که توجه دائمی والدین به کارهای نادرست فرزندان، باعث کاهش عزت نفس و اعتماد به نفس فرزندان می شود؛ بنابراین گاهی هم فرزندان تان را به خاطر کارهای درستی که انجام می دهند، تشویق کنید.
* گاهی هم فکر کنید که علت بدرفتاری کودکتان، از روی قصد و نیت بدخواهی نیست؛ برای مثال اگر کودک شما روی دیوار نقاشی می کشد شاید واقعا نمی دانسته که نباید این کار را انجام دهد بنابراین شما نباید فکر کنید که او بچه بدی است و او را سرزنش کنید.
* جلوی چشم فرزندان، با یکدیگر جر و بحث نکنید چرا که آن ها نباید نگران وضعیت خانواده باشند. نباید نگران از هم پاشیدن خانواده باشند و شاید آن ها خودشان را مقصر این وضع بدانند و برای همین تلاش کنند تا وضعیت را درست کنند؛ بنابراین شما می توانید به جای جر و بحث کردن با داشتن رفتارهای موقر و محترمانه درباره مسائل مورد اختلافتان صحبت کنید تا کودکان بفهمند والدین مشکلاتشان را از راه درست حل می کنند و از این طریق می آموزند که در آینده با مشکلاتشان چطور برخورد کنند.
عامل دوم ریتم مشخص زندگی
* یکی از راه های برخورداری زندگی از یک ریتم مشخص، این است که هر برنامه در خانواده دارای نظم است. برای مثال ساعت خواب مشخص است مثل ساعت غذا خوردن، ساعت تماشای تلویزیون و ...
* فرصتی را برای با هم بودن در نظر بگیرید. برای مثال انجام مسابقات خانوادگی یا حل جدول یا انجام فوتبال دستی و البته فراموش نکنید که تماشا کردن تلویزیون جزو این فعالیت ها در نظر گرفته نمی شود چرا که مستلزم برقراری ارتباط با یکدیگر نیست.
* کمک کردن به افراد درمانده به عنوان یک کار داوطلبانه می تواند به زیبا شدن آهنگ زندگی شما کمک کند.
ضمن آن که احســــــاس همدلی را در کودک شــما افزایش می دهد.
* درباره ارزش های خانوادگی خودتان صحبت کنید و آن ارزش ها را با خودتان مرور کنید؛ برای مثال خانواده ما هیچ وقت دروغ نمی گویند، هیچ وقت دزدی نمی کنند، دیگران را مسخره نمی کنند و ...
عامل سوم رسم و رسوم خانوادگی
* وقتی کودک بودم هر سال والدینم برای من و خواهر و برادرانم جشن
تولد می گرفتند و این مراسم نه تجملاتی بود و نه خرج زیادی داشت بلکه یک رسم و سنت خانوادگی بود که احساس تعلق و پیوند ما را نسبت به خانواده زیاد می کرد. شما هم می توانید با انجام چنین کارهایی خانواده خود را در مسیر لذت و شادی قرار دهید. یکی از کارهای دیگری که می توانید انجام دهید این است که داستان های خانوادگی تعریف کنید.
* با هم عبادت کردن یا شرکت در مراسم عزاداری ها و سوگواری ها هم می تواند به عنوان یکی از رسوم خانوادگی در نظر گرفته شود. این کار باعث ارتباط، پیوستگی و تعلق خاطر اعضای خانواده می شود.
عامل چهارم در روابط خود نقشی فعال داشته باشید
* نتایج پژوهش ها نشان داده است که میزان مشکلاتی که فرزندان یک خانواده دچار آن می شوند با میزان ارتباط کلامی اعضای خانواده، در ارتباط است و به عبارت دیگر هر چه گفت وگوها در خانواده کمتر باشد میزان مشکلات هم بیشتر خواهد شد. بنابراین تلاش کنید تا در محیط خانه فقط درباره مشکلات صحبت نکنید و فقط زمانی که از دست یکدیگر دلگیر هستید، با یکدیگر حرف نزنید بلکه تلاش کنید تا درباره هر موضوعی حتی موضوعات کم اهمیت و خوب هم صحبت کنید.
* به علایق فرزندانتان احترام بگذارید و سعی کنید تا آن جا که با عقاید و ارزش های خانوادگی شما در تضاد نیست، آن علایق را بپذیرید و به آن ها احترام بگذارید.
* درباره موضوعات حساسی مانند مذهب یا سیاست صحبت کنید و به فرزندتان اجازه دهید تا عقایدش را ابراز کند و یاد بگیرد چطور ارتباط برقرار کند. فراهم کردن این فرصت به کودکان اجازه می دهد تا اعتماد به نفسشان تقویت شود و مهارت های ارتباطی آن ها افزایش یابد.
عامل پنجم مقابله با بحران ها را یاد بگیرید
* آرامش خود را حفظ کنید، چرا که با حفظ کردن آرامش خودتان به دیگر اعضای خانواده هم آرامش و امنیت خاطر می دهید.
* سعی کنید به جای سرزنش کردن دیگران، مشکل را حل کنید برای مثال هنگام بروز بحران و مشکلات، اعضای خانواده را سرزنش نکنید و فقط تلاش کنید مشکل را حل کنید. با این کار هم مشکل حل می شود و هم با سرزنش و تنبیه یک نفر موجب گوشه گیری و انزوای او نمی شوید و دفعه بعد هم اگر دچار مشکل شد آن را از شما پنهان نمی کند.
* سعی کنید وضعیت خانواده را تا حد ممکن، عادی نگه دارید و مراسم خانوادگی خود را حفظ کنید و با این کار سبب القای آرامش و ثبات اعضای خانواده خود شوید.
* تلاش کنید تا آن جا که ممکن است، نگران آینده نباشید و به خودتان اطمینان دهید که همان طور که مشکلات گذشته را حل کرده اید پس می توانید این مشکل را هم حل کنید.